حرص‌خوري

حرص‌خوري

دي‌روز تا حد ممکن حرص خوردم: شايد البته کمي کم‌تر. برگشتم به خانه،‌ کمي حرف زدم -متشکرم- و غذا خوردم؛ حال‌ام خوب شد.
مشکل از اين‌جا ناشي مي‌شد که چند مورد ناخوش‌آيند مختلف پشت سر هم توي چشمان‌ام فرو رفت. فعلا درباره‌ي بعضي از مواردش -تا مطمئن نشده‌ام- چيزي نمي‌گويم، اما ممکن است بعدا درباره‌اش با بعضي‌ها صحبت کنم. حسِ گول‌خوردن و سوء استفاده شدن دارم.

Comments are closed.