رویابینی
اسم‌اش را می‌گذارند عادت اخلاقی یا Ú©Ù‡ نمی‌دانم چه،‌ اما عجیب است به هر ØØ§Ù„:‌ اگر شب‌ای خواب کس‌ای را ببینم Ùˆ در خواب از او Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª بشوم،‌ بیدار Ú©Ù‡ شدم هم‌چنان از او Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª هستم. البته خودآگاه‌ام می‌داند (=می‌دانم) Ú©Ù‡ خواب دیده‌ام Ùˆ مثلا Ùلانی در واقع به من چیزی نگته است اما با او جوری Ø±ÙØªØ§Ø± می‌کنم Ú©Ù‡ گویا ناخوش‌آیندی Ú¯ÙØªÙ‡.
گاهی در خواب تصمیم می‌گیرم Ú©Ù‡ دیگر با Ùلانی دوست نباشم. Ú©Ù… پیش می‌آید ولی خب، ناپیش‌آمد نیست. نمی‌گویم دو سه شب پیش خواب کدام دوست صمیمی‌ام را دیدم (دو شب متوالی) Ùˆ تصمیم Ú¯Ø±ÙØªÙ… دیگر او را دوست خود ØØ³Ø§Ø¨ نکنم (هاها! هول برتان داشت؟!) اما درجه‌ی عظمت تصمیم بد غریب بود.
آیا عادلانه است این‌گونه Ø±ÙØªØ§Ø± کردن؟ می‌گویی نه؟! می‌گویی کردار دیگران در خواب تو بلاعوض است؟ من نمی‌گویم این‌گونه Ùکر کردن عادلانه یا منطقی یا چیزی از این دست است،‌ اما یکی به Ùکر آن ناخودآگاه من هم باشد Ú©Ù‡ این موضوع را -آن هم برای دو شب متوالی- برای‌ام Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯. آن ناخودآگاه Ú©Ù‡ از خلا تصور برای‌ام Ù†Ù…ÛŒâ€ŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯! خوب Ú©Ù‡ Ùکر می‌کنم، لمس می‌کنم Ú©Ù‡ بی‌دلیل نیست (چطور همه ØÙ‚یقت را “می‌بیند”ØŸ ولی هیچ‌کس “لمس‌” نمی‌کند؟). از آن دوست‌ام در خودآگاه‌ام (گرچه نه در منطق‌ام) گله‌مندم. Ù„Ø·ÙØ§ نپرس Ú©Ù‡ او Ú†Ù‡ کس‌ای بوده است، اما به گمان‌ام همیشه نسبت به او تعصب یا ارادت یا Ú†Ù‡ می‌دانم، یک کلمه‌ای با بار Ù…Ùهومی‌ی Ù…ØªÙØ§ÙˆØª با چیزهای دیگر داشته‌ام. بگذریم …
Ø¨ØØ« خواب Ú©Ù‡ پیش آمد بگویم Ú©Ù‡ خواب خیلی‌های‌تان را تا به ØØ§Ù„ دیده‌ام. قبلا این‌جور نبود، اما الان خب،‌ شرایط ÙØ±Ù‚ می‌کند. این‌گونه ØªÙØ³ÛŒØ±Ø´ می‌کنم: ناخودآگاه‌ام هم دلتنگ است!