کنت دو سیلوا
کنت در جهنم را باز کرد Ùˆ قایمکی سرک کشید. هیچ‌کس نبود. در را کامل باز کرد Ùˆ در همان Øین دÙترچه را بست. خودکار را برداشت Ùˆ شروع کرد روی جلد را خط خطی کردن. بعد Ùکر کرد Ùˆ Ùکر کرد Ùˆ Ùکر کرد Ùˆ به نتیجه رسید. دÙتر را باز کرد Ùˆ چیزی در یکی از کاغذهای وسطی‌اش نوشت. Ùورا دÙتر را بست گویی چیزی میان‌اش پنهان شده باشد. در را باز کرد Ùˆ از اتاق بیرون رÙت.
به جنگل مقابل نگریست. سال‌ها بود Ú©Ù‡ در این‌جا زندگی می‌کرد: تنها. سرش را برگرداند تا به گلدان کنار در بنگرد. جنگل ناپدید شد. وقعی ننهاد. سرش را بلند کرد. جنگل به سر جای‌اش بازگشت. دو قدم جلو رÙت Ùˆ روی پله‌های جلوی ویلای‌اش نشست. چشم‌های‌اش را مالید Ùˆ خمیازه کشید. هیچ‌کس خمیازه‌اش نگرÙت. در عوض شیر آشپزخانه غرید. بلند شد Ùˆ در را باز کرد Ùˆ یواشکی سرکی کشید. هیچ‌کس نبود. در را کامل باز کرد Ùˆ به درون خانه خزید.