دی‌روز به این Ùکر می‌کردم Ú©Ù‡ ایجاد الگوهای Ùرهنگی از دیدگاه‌ای شبیه به بهینه‌سازی‌ی یک سری از معیارها چون راØتی‌ی اعضای جامعه Ùˆ از این قبیل است. نکته‌ی جالب این‌که این الگوها الزاما منجر به بهینه‌ی مطلق نمی‌شوند،‌ بلکه بهینه‌های Ù…Øلی‌ای هستند Ú©Ù‡ Ùرار از آن‌ها چندان ساده نیست. البته در چارچوب Ùرهنگ، نیازی نیز به تغییر آن‌چنان مشاهده نمی‌شود Ùˆ شرایط Ùعلی “خوب” در نظر گرÙته می‌شود. علت شاید با این مقایسه با تعری٠بهینه‌ی Ù…ØÙ„ÛŒ مشخص شود: نقطه‌ای بهینه (Ù…ØÙ„ÛŒ) است Ú©Ù‡ در مقایسه با دنیای (Ú©ÙˆÚ†Ú©) اطراÙ‌اش به‌تر باشد.
یادم نیست Ú©Ù‡ چطور شد به این Ùکرها اÙتادم ولی یادم می‌آید Ú©Ù‡ مثالی Ú©Ù‡ آن وسط‌های Ùکر کردن به ذهن‌ام رسید چنین چیزی بود: به نظر می‌رسد لباس گشاد Ùˆ سÙیدی Ú©Ù‡ عرب‌ها می‌پوشند انتخاب خیلی خوبی برای ØÙاظت از گرما باشد اما مثلا مردم نقاط دیگر دنیا برای خلاص شدن از گرما خیلی وقت‌ها تنها لباس‌های‌شان را Ú©Ù… می‌کنند در Øالی Ú©Ù‡ چنین کاری Øتی به بدتر شدن شرایط -Ùˆ مثلا Ø¢Ùتاب‌سوختگی- نیز می‌انجامد. ولی در هر صورت آن‌ها شیوه‌ی لباس پوشیدن‌شان را تغییر نمی‌دهند چون در مجاورت با دیگر الگوهای Ùرهنگی‌شان Ùˆ آن‌چه در آن وضعیت برای‌شان تغییر Ú©ÙˆÚ†Ú© Ùˆ قابل قبول است، پوشیدن چنان لباس‌ای مقبول نیست – Øتی اگر هد٠بهینه‌سازی را نیز به‌تر برآورد کند.
گمان‌ام مشابه با چنین چیزی در دانش نیز Ù…Ø·Ø±Ø Ø¨Ø§Ø´Ø¯. خیلی Ú¯Ù†Ú¯ Ú¯Ùتم اما یک‌جورهایی می‌خواهم اشاره کنم به کواین Ùˆ تÙسیر من از تÙسیر او از دانش Ùˆ ارتباط آن‌ها با هم (Ùˆ برای من تقریبا بدیهی است Ú©Ù‡ دانش همان معنای کلمات است Ùˆ ارتباط بین آن‌ها. یک Ùرمالیست؟! بله!).