Û±-این روزها خیلی‌‌ها می‌میرند. نمی‌دانم چطور است Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒØ§Ù† گویا به صورت burstای می‌میرند! شاید هم این واقعیت برای آشنایان آدم -ØØ§Ù„ا Ú†Ù‡ آشنا از نزدیک Ùˆ Ú†Ù‡ از دور- صادق باشد (گرچه به نظرم این تاثیر تغییر در ادراک انسان مصیبت‌دیده است Ùˆ نه تغییر در طبیعت). مرتضی ممیز Ùˆ منوچهر آتشی همین چند روز اخیر Ùوت کردند. متاسÙÙ… شدم (با این‌که آشنایی‌مان آن‌قدر هم زیاد نبود. در واقع تقریبا ØµÙØ± بود). از هر مرگی دل‌ام می‌گیرد.
Û²-امروز یک دانش‌جوی امریکایی آمد Ùˆ Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ جدیدا Ù…ØÙ‚ق‌ای به این نتیجه رسیده است Ú©Ù‡ دلیل ÙØ±ÙˆØ±ÛŒØ®ØªÙ† برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی اشتعال هواپیماها در آن بالا نبوده بلکه به نظر می‌رسد Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± دیگری به طور مجزا در ساختمان‌ها صورت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ú©Ù‡ با مواد Ù…Ù†ÙØ¬Ø±Ù‡ (غیر از Ù†ÙØª هواپیما) بوده است. او به باور توطئه بود Ùˆ اعتقاد داشت این کار خود دولت امریکا بوده Ú©Ù‡ ÙØ±ØµØª را غنیمت شمرده برای انجام هر کار دل‌خواه به بهانه‌ی چنان مصیبتی.
Û³-امروز این روبات بیچاره‌ی ما در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ ماموریت‌اش را به خوبی انجام داده بود Ùˆ چند متر بیش‌تر با آشیانه ÙØ§ØµÙ„Ù‡ نداشت، خود به خود خاموش شد Ùˆ شترق (دقیقا به همین ÙØ±Ù…!) با صورت آمد زمین Ùˆ در این بین ÙØ§ØµÙ„ه‌یاب لیزری‌ی نه هزار دلاری‌اش تالاپ Ø§ÙØªØ§Ø¯ بیرون!!! ØØ§Ù„ا هنوز نمی‌دانیم خراب شده یا نه اما امیدوارم نشده باشد. دل سوختن دارد این‌چنین پول هدر Ø±ÙØªÙ†â€ŒÙ‡Ø§ÛŒÛŒ. در ضمن چنین رخ‌دادهای ناگواری ظهور ØØ¶Ø±Ø§Øª روبات هوش‌مند را به تعویق می‌اندازد. ÙØ±Ø¶ Ú©Ù† هر گروه تØÙ‚یقاتی‌ای Ú©Ù„ÛŒ هزینه کند Ùˆ بعد بÙهمد Ú©Ù‡ هزینه‌ی نگه‌داری‌ی روبات‌ها به دلیل چنین مشکلاتی بالاتر از بودجه‌شان است. خب، می‌رود سراغ کارهای دیگر!
Û´-امشب مجموعه Ø¨ØØ«â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ Ø®Ùن‌ای داشتیم در ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÛŒ ÙلسÙه‌ی دین، ÙلسÙه‌ی شناخت، وجود Ùˆ تمامیت منطق Ùˆ در نهایت هم نوکی به نظریه‌ی عدالت زدیم. Ùکر کنم آوانگاردترین ØªÙØ³ÛŒØ± ÙلسÙه‌ی شناخت ممکن را امشب ارائه دادیم. ØªÙØ³ÛŒØ±ÛŒ Ú©Ù‡ در آن ØÙ‚یقت را -در صورت وجود- عضوی از ÙØ¶Ø§ÛŒ R^n در نظر می‌گیرد Ùˆ همه‌ی ØØ±Ù‌ها را هم در همین ÙØ¶Ø§ÛŒ اعداد ØÙ‚یقی بیان می‌کند. شرکت‌کنندگان Ø¨ØØ« -Ú©Ù‡ شکم‌شان را به خورشت بادنجان آغشته کرده بودند- اینان بودند: پیروز، نیما، نیما، البرز Ùˆ سولوژن. یکی از نیماها وسط Ø¨ØØ« ول کرد Ùˆ Ø±ÙØª.
Ûµ-من Ø§ØØ³Ø§Ø³ می‌کنم گیاه‌خواران (آدم‌ها Ùˆ نه مثلا بزها!) اندکی مشکل دارند. یعنی Ùکر نمی‌کنم به‌ترین راه تامین مواد غذایی خوردن گیاهان باشد. Ùکر کنم گیاهان از نظر پروتئینی به شدت کم‌بود دارند Ùˆ مثلا اگر درست یادم باشد پروتئین‌های گیاهی همه‌ی اسیدهای آمینه‌ی لازم برای بدن را ندارند. در ضمن ØØ¯Ø³ می‌زنم ساختار دندان‌های ما چیزی بین گوشت‌خوار Ùˆ گیاه‌خوار باشد Ùˆ به نظرم می‌آید به تدریج هم به سمت گوشت‌خوار ØØ±Ú©Øª می‌کنیم. ÙØ±Ù… معده‌ی علÙ‌خواران را Ú©Ù‡ به طور ØØªÙ… نداریم Ùˆ خیلی چیزهای دیگر (از جمله این‌که ÙØªÙˆØ³Ù†ØªØ² هم نمی‌کنیم).
Û¶-من الان هیچ ادعایی در مورد زیست‌شناسی نمی‌کنم. قبلا البته ادعای‌ام می‌شد شدید! در نتیجه Ù„Ø·ÙØ§ مرا در مورد چنین چیزی راه‌نمایی کنید – اگر می‌دانید! آیا گیاه‌خوار بودن مضر نیست؟
Û·-Ø¨ØØ« زیست‌شناسی شد، یاد خاطره‌ای از اول راه‌نمایی‌ام Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù…. معلم ØØ±ÙÙ‡ Ùˆ Ùن‌مان نام‌اش آقای موثق بود. پیرمردی مرتب Ùˆ اتوکشیده با Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÛŒ خاص خودش. یک جلسه راجع به Ù†Ø¸Ø§ÙØª Ùˆ … Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª Ùˆ توصیه می‌کرد چطوری خود را در ØÙ…ام بشوییم (Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª با ØØ¨Ø§Ø¨ صابون خودتان را بشویید. برای تولید ØØ¨Ø§Ø¨ هم می‌توانیم Ù„ÛŒÙ‌ای را صابونی کنیم Ùˆ بعد توی‌اش Ùوت کنیم. Ú©Ù„ÛŒ ØØ¨Ø§Ø¨ می‌ریزد بیرون. Ø¯ÙØ¹Ù‡â€ŒÛŒ اول‌ای Ú©Ù‡ این را تست کردم Ú©Ù„ÛŒ ذوق‌زده شدم. هنوز هم همین‌طورم. البته مواظب باشید زیاد صابون نخورید.). Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª شما باید پوست‌تان را بشویید چون بدن‌تان از طریق پوست‌تان Ù†ÙØ³ می‌کشد Ùˆ با تاکید Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª مگر شما می‌خواهید درست Ùˆ ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ Ù†ÙØ³ نکشید؟! (نمی‌دانم! لابد خیلی قیاÙه‌های بقیه چرک می‌زد!) ØØ§Ù„ نمی‌دانم Ú†Ù‡ شد Ú©Ù‡ بچه‌ها آمدند Ùˆ این ØØ±Ù را گذاشتند ک٠دست معلم زیست‌شناسی‌مان. او هم نه گذاشت Ùˆ نه برداشت Ú¯ÙØª مگر شما قورباغه‌اید Ú©Ù‡ با پوست‌تان Ù†ÙØ³ بکشید؟! بچه‌ها هم همین ØØ±Ù را بردند نزد ØØ¶Ø±Øª -Ú©Ù‡ ارج Ùˆ قرب‌ای داشت به دلیل سن Ùˆ مرام‌اش به هر ØØ§Ù„- Ùˆ او Ú©Ù‡ Ú©Ù„ÛŒ Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª شده بود Ú¯ÙØª “خب، من روی ØØ±Ù Ùلانی ØØ±Ù نمی‌زنم، اما شما خودتان را خوب بشورید!”.
Û¸-نام خیلی از معلم‌های راه‌نمایی Ùˆ دبیرستان‌ام را به خاطر نمی‌آورم. هممم … شاید یک موقع بنشینم Ùˆ نام‌شان را تا جایی Ú©Ù‡ به یادم می‌آید این‌جا بنویسم. مثلا هر Ú†Ù‡ Ùکر می‌کنم نام این معلم زیست‌شناسی‌مان به ذهن‌ام نمی‌آید. (در واقع خاطرات زیادی از سال اول راه‌نمایی ندارم. خیلی سال دوست‌داشتنی‌ای نبود. یک جور ØØ³ هوای ابری داشت. نمی‌دانم تو هم این‌طور بودی یا نه؟ شاید به خاطر مدرسه بود Ùˆ شاید هم به خاطر راه‌نمایی بودن‌اش) اما مثلا معلم زیست سال‌های بعدم آقای ØØ§Ø¦Ø±ÛŒ بود Ú©Ù‡ خیلی دوست‌اش داشتم Ùˆ ادم جالب‌ای بود برای خودش. یا مثلا معلم دینی‌ی راه‌نمایی‌ام آقای سالاری بود Ú©Ù‡ من -Ùˆ Ùکر کنم خیلی‌های دیگر- ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ ازش خوش‌مان می‌آمد. او Ùˆ معلم دینی‌ی یکی دو سال از دبستان‌ام جزو به‌ترین معلم‌های‌ام ØØ³Ø§Ø¨ می‌شدند. اسم معلم دینی‌ی دوران دبستان را اصلا به یاد ندارم (Ùˆ ØØªÛŒ قیاÙه‌اش را نیز) اما نمی‌دانم چرا از او خوش‌ام می‌آمد. یک‌بار هم نزدیک بود به خاطر علاقه‌ی قلبی‌ام به او از کلاس چهارم به سوم تنزل پیدا کنم.
Û¹-ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ Ø¨ØØ« معلم‌های دینی است بگویم Ú©Ù‡ البته این روزها گاهی به ØØ±Ù‌های معلم دینی‌ی راه‌نمایی‌ام، آقای سالاری (Ùوق‌لیسانس روان‌شناسی-آن‌طور Ú©Ù‡ خودش را در جلسه‌ی اول معرÙÛŒ کرد Ùˆ همیشه Ùکر می‌کنم به خاطر همین روان‌شناس بودن‌اش بود Ú©Ù‡ رگ خواب بچه‌ها را به دست Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود)ØŒ Ùکر می‌کنم Ùˆ بعد به نظرم می‌آید Ú©Ù‡ بعضی از ØØ±Ù‌های‌اش Ú©Ù‡ آن موقع برای‌ام کاملا قابل قبول بود، دیگر Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ†ÛŒ نیست. البته تعجب Ù†Ú©Ù†! جدا از این‌که آن زمان‌ها در اکثر موارد Ú©Ù… آگاه‌تر بودم، میزان شکاکیت‌ام نیز پایین‌تر بود.
Û±Û°-معلم دینی‌ی سال اول یا دوم دبیرستان‌ام آقایی بود از ØÙˆØ²Ù‡ Ú©Ù‡ البته با لباس مبدل(!)‌ می‌آمد. علاقه‌ی شدیدی به او نداشتم اما آن موقع به نظرم آدم خوبی می‌آمد. او شخص‌ای سخت‌گیر، منظم Ùˆ جدی بود Ú©Ù‡ البته تا جایی Ú©Ù‡ یادم می‌آید این جدیت‌اش موجب خشونت نمی‌شد. یادم نمی‌آید کلاس‌های‌اش شلوغ بودند یا نه اما ØØ³ ÙØ¹Ù„ی‌ام این است Ú©Ù‡ Ø§ØØªÙ…الا ساکت بودند ولی نه به این دلیل Ú©Ù‡ سر بچه‌ها داد بزند تا ساکت‌شان کند. یادم می‌آید برای تکلی٠عید به‌مان Ú¯ÙØª کتاب “آن‌گاه هدایت شدم (ثم اهدیت)” را بخوانیم چون در Ø§Ù…ØªØØ§Ù†â€ŒØ§ÛŒ Ú©Ù‡ مثلا دو سه روز بعد از تعطیلات داشتیم از آن هم سوال می‌داد. خب، این‌کار شستشوی Ùکری است؟! خیلی دوست داشتم همیشه این‌طوری شستشوی Ùکری می‌شدم Ùˆ نه جورهای دیگر! آها … Ù†Ú¯ÙØªÙ…! کتاب‌اش راجع به سنی‌ای بود (شاید مصری) Ú©Ù‡ مسیر شیعه‌شدن‌اش را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ø§Ø¯. کتاب خوبی بود در نوع خودش.
Û±Û±-سال‌های دیگر دبیرستان معلم دینی/قرآن‌ای داشتیم به نام آقای امیری. من همیشه اندکی با او مشکل داشتم. بعضی وقت‌ها مشکل Ú©Ù… بود، گاهی شدید. آن سال‌ها Ùکر کنم یواش یواش شروع کرده بودم به عقلانی نگاه کردن به دنیا (البته این‌طور ØØ¯Ø³ می‌زنم. تاریخ Ùکری‌ی خودم را درست Ùˆ ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ به خاطر نمی‌آورم. Ú©ÛŒ بود Ú©Ù‡ شروع کردم Ùلان‌جور Ùکر کردن؟! این‌جور درک تاریخ Ùکری از خودم بگویی نگویی متاخر است. سوال: آیا آن زمان هنوز به طور کامل خودآگاه نشده بودم؟! من همیشه Ùکر می‌کنم خودآگاه‌شدن٠من خیلی زود رخ داده باشد. شاید سه Ùˆ سال نیمی،‌ شاید پنج سالگی، شاید هم شش سالگی) Ùˆ نتیجه‌ی این عقلانیت هم قبول نکردن نقل قول‌ها Ùˆ ØØ±Ù‌های ad hoc بود. این بود Ú©Ù‡ همیشه با آقای امیری -Ú©Ù‡ به گمان‌ام بیش‌تر تمایل به نقلیون داشت تا عقلیون- مشکل پیدا می‌کردم. یک‌بار به ÙˆØ¶ÙˆØ ÛŒØ§Ø¯Ù… می‌آید Ú©Ù‡ به‌ام سر کلاس Ùˆ وسط Ø¨ØØ« من Ùˆ او Ú¯ÙØª “آقای Ù…ØØªØ±Ù…! Ùلان Ùˆ بهمان است …” Ùˆ من ØØ³ بدی پیدا کردم Ùˆ Ùهمیدم چنان Ù„ÙØ¸ÛŒ اصلا باادبانه نیست. در دانش‌گاه هم یک بابایی بود Ú©Ù‡ همیشه مرا این‌گونه خطاب می‌کرد Ùˆ من Ù‡ÛŒ ØØ±Øµ می‌خوردم. او هم البته خیلی دوستانه این ØØ±Ù را نمی‌زد.
Û±Û²-دیگر معلم دینی‌ای به خاطر ندارم. مدت کوتاه‌ای آقای لاجوردی معلم قرآن سال اول راه‌نمایی‌مان بود. در Ù…Ø¯Ø Ø§Ùˆ چیزها Ú¯ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù†Ø¯ اما من مثل گلابی از او می‌ترسیدم! در واقع بعد از ورود به راه‌نمایی Ùˆ انتظار او از دانش‌جویان -Ú©Ù‡ در همان یکی دو جلسه‌ی اول اولتیماتوم‌وار بیان شد- Ø§ØØ³Ø§Ø³ کردم Ø³Ø·Ø Ø¯Ø§Ù†Ø´ قرآنی‌ام پایین‌تر از Ø³Ø·Ø Ù…ÙˆØ±Ø¯ نیاز است. اگر اشتباه نکنم در دبستان سوره‌ی طولانی‌ای نمی‌خواندیم اما در آن‌جا از ما می‌خواستند بخش‌های بلندی را به خوبی Ùˆ درستی (Ùˆ ØØªÛŒ با ترتیل یا چیزی در این ØØ¯ÙˆØ¯) بخوانیم Ùˆ Ú©Ù„ÛŒ هم ØÙظ کنیم. خب، این سخت بود! آقای لاجوردی زیاد معلم‌مان نبود چون بعد از چند Ù‡ÙØªÙ‡ یا Ùوق‌اش یکی دو ماه از معلمی‌ به مدتی Ù…ØØ±ÙˆÙ…‌اش کردند. دلیل‌اش این بود Ú©Ù‡ به داوری‌ی مسابقات قرآن Ø³Ø·Ø Ú©Ø´ÙˆØ±ÛŒ سازمان اعتراض کرده بود. از آن پس ØØ³ به‌تری نسبت به او پیدا کردم. یک جورهایی شاید کارش ØØ³ قیام علیه باطل را در من برانگیزاند. معلم جای‌گزین او -اگر اشتباه نکنم- آقای پیرانی بود. او سال‌ها معلم قرآن‌مان بود Ùˆ با این‌که هیچ وقت ØØ³ خوبی نسبت به این درس نداشتم (جزو شاگردهای Ú©Ù… استعداد در آن درس Ù…ØØ³ÙˆØ¨ می‌شدم: جزو کسانی Ú©Ù‡ نمی‌توانستند درست Ùˆ ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ بخوانند) اما خب، آدم خوبی بود. شاید یک دلیل‌اش جوانی‌ی او بود Ùˆ Ø±Ø§ØØªÛŒâ€ŒÛŒ او Ú©Ù‡ بچه‌ها می‌توانستند از سر Ùˆ کول‌اش بالا بروند. چند سال‌اش بود؟ نمی‌دانم، اما Ùکر نکنم سی سال داشت آن زمان‌ها. راستی او یک ماشین سه چرخه‌ی بامزه هم داشت Ú©Ù‡ مایه‌ی خنده‌ Ùˆ البته ØªÙØ±ÛŒØ بچه‌ها بود.
Û±Û³-بازم یادم آمد! سال اول یا دوم دبیرستان معلم قرآن‌مان آقای Ù…ØØ¯Ø« بود. Ùکر کنم آدم مهم‌ای ØØ³Ø§Ø¨ می‌شد چون یک‌بار در تلویزیون دیدم‌اش! پیرمردی Ú©Ù‡ نتوانسته بود قلب مرا تسخیر کند.
Û±Û´-Ùکر می‌کنم اگر آن‌ها عاقل بودند، آقای سالاری را معلم دبیرستان هم می‌کردند. اگر این‌کار را می‌کردند جمعیت مومن ÙØ§Ø±Øºâ€ŒØ§Ù„ØªØØµÛŒÙ„ از دبیرستان‌مان خیلی بیش‌تر می‌شد! نمی‌دانم در ØØ§Ù„ ØØ§Ø¶Ø± Ú†Ù‡ کار می‌کند. بعید است مرا به یاد بیاورد. دوست دارم دوباره ببینم‌اش.
Û±Ûµ-خب! این هم یک ریویوی کوتاه -هم برای تو Ùˆ هم برای خودم- از معلمان دینی‌ام در دوران راه‌نمایی Ùˆ دبیرستان. زنگ دینی (هیچ‌وقت به آن Ù†Ú¯ÙØªÙ… معار٠اسلامی) در دوران راه‌نمایی برای‌ام بگویی نگویی خوش‌آیند بود. در مورد دبیرستان Ø´Ú© دارم. Ùکر نکنم خیلی خوب بود مخصوصا زمان‌هایی Ú©Ù‡ با آقای امیری بودیم. گرچه همیشه زنگ ØªÙØ±ÛŒØ خوبی ØØ³Ø§Ø¨ می‌شد برای گوش کردن به چیزهایی Ú©Ù‡ در ذات جالب‌اند. زنگ قرآن اما خیلی خوب نبود. هیچ‌وقت عربی‌ام خوب نبود Ùˆ ØªÙ„ÙØ¸ عربی‌ام نیز به هم‌چنان. هنوز هم اگر بگویند بیا Ùˆ این سوره را بخوان، Ø§ØØªÙ…الا ترس برم می‌دارد Ùˆ زرد می‌کنم! دوستان می‌دانند Ú©Ù‡ Ø³Ø·Ø Ø³ÙˆØ§Ø¯ عربی‌ی من قابل رقابت با Ø³Ø·Ø Ø®ÙˆØ´â€ŒÙ†ÙˆÛŒØ³ÛŒâ€ŒØ§Ù… است. هاها! یاد لرد شارلون Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªÙ… وقتی Ø¨ØØ« عربی پیش می‌آید! هر دوی‌مان در این زمینه مستعد بودیم. راستی یک‌بار از من خواستند سوره‌ی جمعه را ØÙظ کنم (اول راه‌نمایی)ØŒ من هم بعد از Ú©Ù„ÛŒ سعی در ØÙظش، وقتی سر کلاس نوبت‌ام شد همه چیز یادم Ø±ÙØª. بعد Ú¯ÙØªÙ… من بلد بودم اما الان نمی‌دانم چرا بلد نیستم Ú©Ù‡ امید ÙØ±Ù‡ÙˆØ¯ÛŒ در آمد Ùˆ Ú¯ÙØª “داشتم داشتم ØØ³Ø§Ø¨ نیست، دارم دارم ØØ³Ø§Ø¨ است” (گمان‌ام در کتاب ÙØ§Ø±Ø³ÛŒâ€ŒÙ…ان خوانده بودیم این ضرب‌المثل را). این Ù„ØØ¸Ø§Øª سخت بعد از گذشت n سال هنوز یادم می‌آید. روان‌شناسان بی‌خود نمی‌گویند Ú©Ù‡ ترس، هیجان، وقوع رخ‌دادهای غریب Ùˆ … در یادگیری موثر است. اندی بارتو تازه همین یکی دو سال پیش به ØµØ±Ø§ÙØª Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از چنین چیزی در کارهای‌اش شد. راستی امید ÙØ±Ù‡ÙˆØ¯ÛŒ -تا جایی Ú©Ù‡ می‌دانم- زن Ú¯Ø±ÙØª.
Û±Û¶-در این نوشته اساسی به ØµØØ±Ø§ÛŒ کربلا زده‌ام گویا. پیش از خروج از ØµØØ±Ø§ بگذار یک مورد دیگر هم از ÙØ±Ø§Ù…وشی در اثر استرس بگویم: قرار بود برای Ø§Ù…ØªØØ§Ù† ثلث Ø´ÙØ§Ù‡ÛŒâ€ŒÛŒ ادبیات سال سوم دبیرستان‌ام ده (یا پانزده) بیت از شاه‌نامه را ØÙظ کنم. خب، طبیعی این بود Ú©Ù‡ من تلاش خودم را بکنم Ùˆ طبیعی نیز بود -طبیعت من البته!- Ú©Ù‡ سر جلسه همه چیز را ÙØ±Ø§Ù…وش کنم! من در آن زمان‌ها به این نتیجه رسیدم Ú©Ù‡ ØÙظ کردن شاه‌نامه خیلی کار سختی است چون زبان‌اش خیلی ÙØ±Ù‚ دارد با چیزی Ú©Ù‡ این روزها Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ می‌کنم. باور Ú©Ù† کم‌تر کس‌ای این روزها از گرز Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡â€ŒØ§ÛŒ غیرروادارانه می‌کند.
۱۷-بس است دیگر، نه؟! برویم بخوابیم!