Browsed by
Month: November 2005

برف آبان

برف آبان

راستی دی‌روز برف آمد! البته عقلا گفتند این برف نیست، یخ‌زدن بخار هوا است. البته! پس برف چیست؟ به هر حال این‌جا سرد شده است و دو روز است هوا کاملا گرفته. خوبی‌اش این است که گرفتگی‌ی هوای این‌جا باعث تنگی‌ی نفس آدم نمی‌شود. بدی‌اش این است که آسمان به طور مطلق و یک‌نواخت خاکستری شده. تا به حال معمول این‌جا آفتابی بوده است.

فکر می‌کنید چقدر طول بکشد که باتری‌ی ساعت بدصدای همسایه‌ی بغلی تمام شود؟!

تا سه نشه بازی نشه

تا سه نشه بازی نشه

آیا “سه” کافی است؟!

دی‌روز فروشنده به من توصیه می‌کرد به یک شخص‌ای که خدمات ماوراطبیعی ارایه می‌دهد مراجعه کنم. نگفتم که من از کشوری آمده‌ام که این خدمات به رایگان از طرف دولت ارایه می‌شود.

استاد راه‌نما و سرگرمی

استاد راه‌نما و سرگرمی

-نمی‌دانم که بود (می‌دانم ولی نمی‌گم!) که به‌ام گفت وظیفه‌ی استاد راه‌نما این است که هفته‌ای یک ساعت برای‌ات وقت بگذارد و اگر هم کاری نداشته باشید در آن یک ساعت سرگرم‌ات کند!
خب، دی‌روز ما Ú©Ù„ÛŒ روی یک موضوعی Ú©Ù‡ این روزها بگویی نگویی روی‌اش فکر می‌کنم در جلسه‌ی هفتگی‌مان بحث کردیم. در نتیجه برای جلسه‌ی امروزمان هیچ کار خاص‌ Ùˆ جدیدی به ذهن من نمی‌رسید. رفتم داخل اتاق،‌ ریچ گفت خب، حالا ما چه‌ کار کنیم؟! من هم گفتم Ú©Ù‡ همه‌ی گفتنی‌ها گفته شده! بعد ریچ مرا نیم ساعت سرگرم کرد. از کنترل Ùˆ RL Ùˆ ارتباط آن‌ها شروع شد تا به reward hypothesis Ùˆ world modelling hypothesis Ùˆ … کشید Ùˆ حسابی بحث‌های نیمه‌فلسفی/نیمه‌تکنیکی کردیم تا این‌که وقت من تمام شد.
بعد به این فکر کردم که یک استاد راه‌نمای باتجربه همیشه بلد است آدم را سرگرم کند. اصلا شاید تفاوت فقط در همین موضوع باشد.
-امروز برای اولین بار یک tracker واقعی را در عمل دیدم. کجا را داشت ردیابی می‌کرد؟ بینی‌ی آن یکی استاد راه‌نما را!
-دی‌روز نمی‌دانم چطور شد Ú©Ù‡ بحث دیل Dale پیش آمد،‌ ریچ گفت “تو Ú©Ù‡ نمی‌خوای چهارتا استاد داشته باشی؟”. من حاشا کردم! از آن طرف دن Dan Ú©Ù‡ دانش‌جوی دیل است برگشت Ùˆ گفت “دیل اجازه ندارد دیگر دانش‌جوی جدید بگیرد چون من اجازه نمی‌دهم”. راست می‌گوید،‌ دن حرف‌اش برش دارد!

Ravenclaw

Ravenclaw

یک درس خنده‌دار دارم این ترم به اسم Teaching and Research Methods Ú©Ù‡ در آن یاد می‌دهند چگونه به دیگران درس دهیم، چگونه یک چیز را ارایه کنیم، چطوری مقاله بنویسیم، چطوری داوری کنیم Ùˆ از این حرف‌ها. خوب است یاد دادن چنین چیزهایی (مثلا احتمالا در درس سمینار کارشناسی ارشد می‌بایست بخش‌ای از این‌ها را به ما یاد می‌دادند) ولی بیش از حدش دیگر آزاردهنده است. به زودی یک کنفرانس خواهیم داشت Ú©Ù‡ شامل همه‌ی مراحل کنفرانس می‌شود: نوشتن مقاله،‌ داوری، جلسات PC (Program Committee)،‌ تصحیح،‌ ارایه Ùˆ … . افراد به چهار گروه تقسیم‌شده‌اند Ùˆ هر گروه PC خودش را دارد. حالا این استاد برزیلی‌ی ما (Ú©Ù‡ تنها کس‌ای است Ú©Ù‡ در عمرم به این دلیل Ú©Ù‡ در یک کلاس شرکت نکرده‌ام برای‌ام نامه فرستاده است Ùˆ دلیل نیامده‌ام را پرسیده است) از TAاش خواسته است Ú©Ù‡ از sorting hat(!) استفاده کند Ùˆ ما را در یک گروه بیندازد. من افتاده‌ام در رونکلاو! هممم … احساس بی‌خاصیت‌ای می‌کنم.