سال نو
زیاد نمانده … دقایقی دیگر …
زیاد نمانده … دقایقی دیگر …
یک سری به این کتاب‌خانه‌ی صوتی‌ی [Ùعلا] انگلیسی زبان بزنید (+). کتاب‌هایی مثل مامور مخÙÛŒ (کنراد)ØŒ یادداشت‌های زیرزمینی (داستایوÙسکی)ØŒ آوای ÙˆØØ´ (لندن)ØŒ جزیره‌ی گنج (استونسن)ØŒ مانیÙست کمونیسم (مارکس Ùˆ انگلس) از جمله متون‌ای هستند Ú©Ù‡ تا به Øال خوانده شده‌اند. اولیس (جویس)ØŒ Ù…Øاکمه (کاÙکا)ØŒ Ùراسوی خیر Ùˆ شر (نیچه)ØŒ دراکولا (استوکر) Ùˆ خیلی کتاب‌های دیگر نیز جزو آن‌هایی هستند Ú©Ù‡ قرار است خوانده شوند. نوشته‌ها توسط اÙراد داوطلب قرآئت می‌شود Ùˆ یکی دو نمونه‌ای Ú©Ù‡ شنیدم هم خوب بود (کلمه‌ی Ùارسی به جای قرائت چیزی می‌شناسید؟).
به خاطر دارم زمانی Ú©Ù‡ عضو کتاب‌خانه‌ی Øسینیه‌ی ارشاد بودم، چنین برنامه‌ای را آن‌جا هم دیده بودم. نمی‌دانم چقدر Ùعال بود (/است) اما به هر Øال برای بخش نابینایان خود از داوطلبان تقاضای Ú©Ù…Ú© کرده بود. یک زمانی دل‌ام می‌خواست درگیر چنین کاری بشوم، اما خب، هیچ‌وقت نشد. هم از شنیدن صدای خودم تعجب می‌کنم (مثلا وقتی قرار باشد جایی صدای‌ام با بلندگو پخش شود قاÙل‌گیر می‌شوم Ùˆ در نتیجه همیشه از بلندگو پرهیز می‌کنم) Ùˆ دیگر این‌که کار خیلی آسانی هم نیست: سعی Ú©Ù†ÛŒ تلÙظ صØÛŒØ Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡ باشی، تپق نزنی، روان بخوانی Ùˆ Øتی شده آهنگ صدای‌ات را جوری بالا Ùˆ پایین ببری Ú©Ù‡ Øس کتاب‌خوانی Ùˆ Ú¯Ùتگوی شخصیت‌ها منتقل شود (خوانش(ØŸ) Jim Dale از کتاب‌های هری پاتر را Ú©Ù‡ شنیده‌اید؟). چنین کاری برای کتاب‌خوان‌هایی مثل من Ú©Ù‡ بلندبلند نمی‌خوانند (یا Øتی نجوا هم نمی‌کنند) کاری تازه است. به هر Øال تجربه‌اش جالب است Ùˆ مهم‌تر از آن Ù…Ùید! اگر آرشیوی از صداها نیز در اینترنت جور کنیم بسیار عالی می‌شود.
(لینک را از سیبستان یاÙتم.)
LibriVox (acoustical liberation of books in the public domain
در همین Ùاصله Ú©Ù‡ متن بالا را نوشتم تا زمانی Ú©Ù‡ منتشرش کنم با مسوولین librivox تماس گرÙتم. راجع به این‌که آیا کاری می‌شود برای میراث Ùارسی‌زبان‌مان بکنیم یا نه. نامه Ùرستاده شده Ùˆ پاسخ‌اش را می‌خوانید:
1-Is it acceptable/desirable to read the translation of books in another language? For instance, to read the works of Dickens in German?
yes – as long as it is in public domain and does not violate any copyright laws in the US (where our files are hosted).
2-What if a book is not under copyright law. Let me clarify … My mother tongue is Farsi and my country does not obey copyright law …
If you can demonstrate that the audio will not violate copyright law in the US – then it should be OK. we have a relationship with project gutenberg – and they may be able to help check copyrights. But I suspect it *should* be ok.
3-What about short stories? Are they welcomed too?
yes.
تازه:
کتاب‌خانه گویا (+) Ùˆ بخش شنیداری‌ی سایت پرند (+) نیز شبیه به همین کار برای زبان Ùارسی هستند. Ùقط کاش از Ùرم وبلاگی خارج می‌شدند Ùˆ نظم Ùˆ ترتیب به‌تری می‌یاÙتند.
قورباغه‌ی عزیز سه سانتی‌متری‌ی من (قطر!) به وقت این‌جا هم به دنیا آمد! :*
تولدش مبارک!
این‌جا Øتی اگر رستوران‌های‌اش به‌تر باشد Ùˆ استیک‌های‌اش بزرگ‌تر Ùˆ قهوه‌های‌اش نیز خوش‌مزه‌تر، اما باز هم مثل این نمی‌شود Ú©Ù‡ در یک شب سرد زمستان بروی غروب Ùˆ گرمای شومینه‌اش یک طر٠صورت‌ات را بسوزاند Ùˆ طر٠دیگر صورت‌ات از سوز سرمای درز چادر یخ بزند Ùˆ با این‌Øال از این‌که با دوست‌ات هستی لذت ببری. یا این‌که بروید سارا Ùˆ Øسابی به ریش متخصص سالاد آن‌جا بخندی Ú©Ù‡ هیچ‌کاری نمی‌کرد جز این‌که در مورد سالاد Øر٠بزند Ùˆ تو اصلا دل‌ات سالاد نمی‌خواست! یا اصلا همان در-به-در خودمان Ùˆ وقت‌هایی Ú©Ù‡ تل٠کردیم Ùˆ از دقیقه‌ای‌اش پشیمان نیستم. یا آپاچی، یا خیابان‌های پشتی دربند، یا خانه‌ی استیک رÙتن Ùˆ به طور مطلق پیاده شدن (Ú©Ù‡ البته الان برای ساندویچ‌ مک‌دونالدش آن‌قدر پیاده می‌شوم! – با Ú©Ù…ÛŒ تسامØ) Ùˆ یا Øتی مارتین Ùˆ سبلان. هممم … قرار نیست Ú©Ù‡ چس‌ناله کنم! بعدا شاید در مورد همه‌ی این‌ها نوشتم. شاید هم نه!
گویا تÙاوت تنها در این است Ú©Ù‡ ما این ور رود هستیم Ùˆ آن‌ها آن طرÙ. شمال Ùˆ جنوب Ùˆ Ú†Ù¾ Ùˆ راست‌ای هم تعری٠کرده‌ایم Ùˆ بد Ùˆ بیراه می‌گوییم به هم‌دیگر Ùˆ تیر پرت می‌کنیم Ùˆ به بچه‌های‌مان یاد می‌دهیم Ú©Ù‡ آن طرÙی‌ها مشکل دارند Ùˆ باید Øساب‌شان را رسید.
گویا Ùراموش کرده‌ایم همه‌اش تعری٠است: ساختگی است. Ú†Ù¾ Ùˆ راست‌ای وجود ندارد. هیچ‌کدام‌مان بالای تپه یا در قعر دره نیستیم. دقیق‌تر بگویم: اکثرمان نیستیم. Ùˆ کسانی را هم Ú©Ù‡ هستند نمی‌بینیم. ما موجوداتی دو بعدی شده‌ایم. شاید هم کم‌تر. ارتÙاع را تشخیص نمی‌دهیم، به Ú†Ù¾ Ùˆ راست گیر داده‌ایم.
Ùکر می‌کردند Ú©Ù‡ در Øال ارتباط برقرار کردن‌اند.
اما،
برقراری‌ی ارتباط تنها یک توهم بود!
خواب بد این است Ú©Ù‡ ببینی Ùردا امتØان ریاضی داری Ùˆ پنج‌شنبه هم امتØان قرآن Ùˆ تا به Øال نه تنها سر کلاس قرآن نرÙته‌ای Ú©Ù‡ Øتی کتاب را هم به شخصه ندیده‌ای.
ØµØ¨Ø Ø§Ù„Ø¨ØªÙ‡ خوش‌بختانه با صدای تلÙÙ† بیدار شدم Ùˆ خیلی عذاب نکشیدم. بعد یادم آمد Ú©Ù‡ من ترم‌ام تمام شده Ùˆ الان می‌توانم خوش‌Øال باشم Ùˆ Ùعلا هیچ خبری از امتØان Ùˆ غیره نیست. در نتیجه تصمیم گرÙتم دوباره بروم بخوابم (Ùˆ این بار با خیال راØت).
Ùکر کنم یک روان‌کاری اØتیاج داشته باشم چون هنوز گاهی خواب امتØان می‌بینم Ùˆ آن هم معمولا امتØان‌های دبیرستانی Ùˆ یا کنکور Ùˆ از این ØرÙ‌ها. Øالا جزییات را تعری٠نمی‌کنم خوبیت ندارد.
شاید یکی از وقایع خنده‌داری Ú©Ù‡ روزگاری برای‌ام رخ داد در این موضوع بی‌تاثیر نباشد: گمان‌ام آخرهای سال دوم راه‌نمایی‌ام بودم Ùˆ زمان ماجرا به عصر جمعه‌ای بود برمی‌گردد Ú©Ù‡ قرار بود Ùردای‌اش امتØان اجتماعی داشته باشم. من خوش‌خوشان‌ام بود Ú©Ù‡ وضعیت خوب است Ùˆ امتØان کاری ندارد Ùˆ اجتماعی را Ú©Ù‡ خالی می‌بندی می‌رود Ùˆ از این ØرÙ‌ها. شب قرار بود برویم مهمانی. قبل از مهمانی با یکی از دوستان‌ام تلÙÙ†ÛŒ صØبت می‌کردیم Ú©Ù‡ ناگهان شست‌ام خبردار شد Ú©Ù‡ Ùردا امتØان اجتماعی نداریم، بلکه قرار است تاریخ ازمان بگیرند (این شست با آن‌ای Ú©Ù‡ قرار است برود در بینی‌ی سانسورچی Ùرق دارد. یکم این‌که این شست من است Ùˆ آن شست خودش، دویم آن‌که آن شست پا بود Ùˆ این اØتمالا شست دست). گویا سر صÙ(!) چند روز پیش Ú¯Ùته بودند Ú©Ù‡ جای این دو امتØان عوض شده است ولی من اØتمالا دیر رسیده بودم (مطابق معمول – البته آن موقع زیاد معمول نبود) Ùˆ نمی‌دانستم. خب! مهمانی را Ú©Ù‡ رÙتم چون دل‌ام بیرون رÙتن می‌خواست (ددر هم به ان می‌گویند)ØŒ اما یک مقدار نگران شدم چون هیچ وقت تاریخ‌ام خیلی خوب نبوده Ùˆ نمی‌شد همین‌طوری ماست‌مالی‌اش کرد. البته طبیعی است Ú©Ù‡ ماست مالی شد Ùˆ رÙت Ùˆ من هنوز زنده‌ام! معلم تاریخ‌مان Ú©Ù‡ بود؟ یادم نمی‌آید اسم‌اش را Ùˆ Øتی شکل‌اش را Ùˆ Øتی Øدودش را اما Øدس می‌زنم چیز جوکی بود.
(Ùکر کنم آن جمعه، همان جمعه‌ای بود Ú©Ù‡ نتایج ریاست جمهوری دور دوم هاشمی مشخص شده بود. من البته در آن زمان انتخابات را تØریم کرده بودم.)
داره یواش یواش یک اتÙاقایی می‌اÙته … هممم … !!!
دنبال یک پالاینده پادهرزنامه(*) برای وبلاگ‌ام می‌گشتم به یک پالاینده‌ای رسیدم به نام مثلا Bayesian Comment یا چیزی در همین Øدود (Bayesian داشت به هر Øال). توضیØات‌اش را خواندم. نوشته بود این پالاینده‌ی ما بر اساس منطق Ùازی کار می‌کند. طبیعی‌ترین کار ممکن را کردم: صÙØÙ‡ را بستم!
(*): anti-spam filter
یکی از خوبی‌های خانوادگی زندگی‌کردن این است که اگر از پنیری خوش‌ات نمی‌آید لازم نیست سه ماه نگه‌اش داری، چون:
Û±-اگر خانواده‌تان n Ù†Ùری باشد، div 3,n ماه برای تمام‌شدن‌اش کاÙÛŒ است (تخمین mean field قضیه!).
Û²-اØتمال این‌که یک Ù†Ùر در خانواده از همان پنیر بوگندو بیش‌تر از شما خوش‌اش بیاید Ú©Ù… نیست. در نتیجه با Ùرض این‌که وقتی کس‌ای از غذایی خوش‌اش می‌آید سرعت خوردن آن غذای‌اش به صورت خطی زیاد نمی‌شود بلکه Ùرم‌ای نمایی دارد، به اØتمال زیاد آن پنیر بوگندو زودتر از div 3,n تمام می‌شود.
۳-کران بالای زمان تمام‌شدن پنیر همان سه ماه است.
Ùلذا در خانواده اختیارکردن ضرری مترتب نیست – کمینه از نگاه پنیرشناسانه!
(چند روز پیش نوشته‌ای (+) می‌خواندم درباره‌ی این‌که موجودات جÙت‌شان را چگونه می‌یابند. نوشته بود Ú©Ù‡ یک نوع خاص‌ای از موش‌ها انتخاب‌شان بر اساس بوی موش‌های دیگر است. این بو متاثر از سیستم ایمنی‌ی بدن موش دیگر است. موش‌هایی Ú©Ù‡ نسبت به بیماری‌های مختل٠مصونیت دارند، بوهای مختلÙÛŒ می‌دهند. موش‌ها سعی می‌کنند جÙت‌ای را بیابند Ú©Ù‡ بوی متÙاوتی بدهد چون می‌دانند Ú©Ù‡ سیستم ایمنی‌ی بدن او نسبت به بیماری‌های دیگری مصونیت دارد Ùˆ در نتیجه Ùرزندان‌شان به اØتمال زیاد نسبت به طی٠وسیع‌تری از بیماری‌ها مصونیت دارند. Øالا جالب این‌جاست Ú©Ù‡ این قضیه در مورد انسان هم صادق است! در واقع یک دختر، پسری را انتخاب می‌کند Ú©Ù‡ بوی متÙاوتی بدهد Ùˆ هم‌چنین تا Øد ممکن بوی‌اش شبیه به بوی پدر دختر باشد. با این‌کار هم می‌داند Ú©Ù‡ از نظر ژنتیکی به اندازه‌ی کاÙÛŒ تÙاوت دارد Ùˆ هم این‌که تÙاوت‌شان خیلی هم زیاد نیست Ú©Ù‡ چیز خیلی عجیب Ùˆ غریبی از کار در بیاید در نهایت! بوی پنیر Ú¯Ùتم، یاد این اÙتادم!)
Happy Holidays!
[این کامنت را برای وبلاگ تازه‌ی آقای خاتمی (+) گذاشتم.]
۱-جناب آقای خاتمی!
به وبلاگستان خوش آمدید! اعتقاد دارم وبلاگستان با وجود سلیقه‌های Ùکری گوناگون جای باارزش‌تری خواهد بود. دوست دارم وبلاگستان جایی باشد Ú©Ù‡ هم من در آن بنویسم Ùˆ هم شما، Ùˆ هم الÙنون، مقام معظم، جرج بوش پدر Ùˆ پسر، نوام چامسکی Ùˆ Øتی اگر می‌شد ویتگنشتاین Ùˆ رولان بارت Ú©Ù‡ هر دو وبلاگ‌نویسان چیره‌دستی می‌بودند.
Û²-آقای خاتمی! من Ùˆ اØتمالا خیلی‌های دیگر منتظر ناگÙته‌های شما هستیم. می‌خواهیم بدانیم چرا این‌قدر سکوت کردید. دل‌مان گرÙته است از سکوت‌تان در Û±Û¸ تیر Ùˆ پشت خالی‌کردن‌تان. می‌خواهیم بدانیم چرا پس از این‌که دور دوم شد Ùˆ رای‌های‌تان را جمع‌کرده بودید با دانش‌جویان قهر کردید. چرا دولت مردمی‌تان نه مردمی بود Ùˆ نه با خبرنگاران ارتباط درست Ùˆ Øسابی‌ای داشت.
Û³-آقای خاتمی! وبلاگ مرا Ùیلتر کرده‌اند! می‌خواهم بدانم چرا وبلاگ شما Ùیلتر نشده است. چرا؟! می‌خواهم بدانم چرا در ژنو راست Ù†Ú¯Ùتید؟ چرا Ùیلترینگ را تکذیب کردید؟ چرا هنوز Ùیلترینگ تکذیب می‌شود؟ آیا شما هم جزو کسانی هستید Ú©Ù‡ اعتقاد دارید مردم قیم می‌خواهند Ùˆ خواندن نوشته‌های وبلاگ‌ای مانند وبلاگ من برای‌شان خوب نیست؟ همیشه می‌دانستم این‌گونه می‌شود: آخر درک Ùˆ Ùهم من بیش‌تر از بقیه است!
Û´-Øضرت آقای خاتمی! چرا وقتی سنگلاخ پیش روی‌تان غیرقابل عبور بود، ماندید Ùˆ Øرکت نکردید Ùˆ در عوض به عقب بازگشتید؟ اگر نمی‌توانستید از Ùرصت‌ها استÙاده کنید، چرا دوباره پا به انتخابات گذاشتید Ùˆ Ùرصت‌ها را آتش زدید؟ می‌دانم بابت این ماجرا گریه کردید. اشکالی ندارد! من هم گاهی گریه می‌کنم. مثلا من وقتی کشورم را ترک کردم … نه! راست‌اش را بخواهید گمرگ‌تان آن‌قدر مرا اذیت کرد Ú©Ù‡ Ùکر گریه کردن به ذهن‌ام نرسید. خب، اما به هر Øال گریه Ú©Ù‡ کرده‌ام! مثلا یک بار اÙتادم زمین Ùˆ دست‌ام زخم شد Ùˆ خیلی عر زدم. اما دلیل‌اش این بود: اÙتاده بودم زمین Ùˆ یک سری سیگنال عصبی به بخش‌ای از مغزم ارسال شده بود Ú©Ù‡ نشان از درد می‌داد. شما چرا گریه کردید؟ Ú†Ù‡ کس‌ای زورتان کرد؟ به آن‌ها هم بگویید بیایند Ùˆ وبلاگ بزنند!
Ûµ-آقای خاتمی! آیا شما هم مثل من بر این باورید Ú©Ù‡ ارزش دو سال اول ریاست جمهوری‌تان بیش از شش سال بعد از آن بود؟ اگر در آن دو سال مردم ده‌ها قدم به جلو برداشتند، در شش سال بعد آن‌قدر عقب‌رو رÙتند تا به Ø³Ø·Ø Ø´Ø¹ÙˆØ± صدها سال پیش برسند.
Û¶-آقای خاتمی! سیستم Øکومتی‌ی کشور ما به گونه‌ای است تاثیر به سزایی بر اÙکار مردم دارد. Øکومت همه جا را کنترل می‌کند: تلویزیون، روزنامه، کتاب Ùˆ … . این Øکومت است Ú©Ù‡ ذهن مردم را جهت‌دهی می‌کند. در نتیجه اگر دیدیم مردم رشد نکردند یکی از مقصران اصلی خود Øکومت است. نمی‌خواهم قضاوت کنم Ú©Ù‡ قضاوت کار خداوند است Ùˆ زمان‌اش هم اینک نیست. اما آیا قبول دارید Ú©Ù‡ به عنوان رییس دولت نقش به سزایی در انتخاب Ù…Øمود هاله‌ای‌نژاد دارید؟ انتخابی Ú©Ù‡ پس‌رÙت‌ای چشم‌گیر برای همه‌مان بود Ùˆ شانس ظهور آقا را Ù„Øظه به Ù„Øظه بیش‌تر می‌کند؟
Û·-جناب Øجت‌الاسلام والمسلین،‌ آقای سید Ù…Øمد خاتمی! نمی‌دانم Ú†Ù‡ کس‌ای وبلاگ‌تان را می‌گرداند اما می‌دانم Ú©Ù‡ کامنت‌هایی سانسور شده است. خودتان تعجب نمی‌کنید از این همه تعریÙØŸ! پس بقیه‌ی ملت‌مان کجایند؟ یعنی شما نه منتقدی دارید Ùˆ نه م�الÙ‌ای Ùˆ نه معاندی؟!
امیدوارم این کامنت سانسور نشود و در ضمن شست پای سانسورچی (چه جرات نکند این کامنت را سانسور کند و چه این غلط را انجام دهد و کلمه‌ای از این کامنت را تغییر دهد) برود در بینی‌اش و دیگر در نیاید!
[خبر تکمیلی: این کامنت بعد از دو روز منتشر شد. هنوز مشکوک‌ام چون کامنت‌های روزهای بعدش پیش از منتشرشدن این کامنت در سایت آمده بودند.]
نه طبیعی‌بودن چیزی Øق‌ای ایجاد می‌کند،
Ùˆ نه Øق‌بودن معادل طبیعی‌بودن آن است.
روایت شیوا مقانلو از Øلبجه
(*): از همین‌جا
روز ۷:۵۰.
شب یلدا!