سال نو
زیاد نمانده … دقایقی دیگر …
زیاد نمانده … دقایقی دیگر …
یک سری به این کتاب‌خانه‌ی صوتی‌ی [ÙØ¹Ù„ا] انگلیسی زبان بزنید (+). کتاب‌هایی مثل مامور مخÙÛŒ (کنراد)ØŒ یادداشت‌های زیرزمینی (Ø¯Ø§Ø³ØªØ§ÛŒÙˆÙØ³Ú©ÛŒ)ØŒ آوای ÙˆØØ´ (لندن)ØŒ جزیره‌ی گنج (استونسن)ØŒ Ù…Ø§Ù†ÛŒÙØ³Øª کمونیسم (مارکس Ùˆ انگلس) از جمله متون‌ای هستند Ú©Ù‡ تا به ØØ§Ù„ خوانده شده‌اند. اولیس (جویس)ØŒ Ù…ØØ§Ú©Ù…Ù‡ (کاÙکا)ØŒ ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ خیر Ùˆ شر (نیچه)ØŒ دراکولا (استوکر) Ùˆ خیلی کتاب‌های دیگر نیز جزو آن‌هایی هستند Ú©Ù‡ قرار است خوانده شوند. نوشته‌ها توسط Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ داوطلب قرآئت می‌شود Ùˆ یکی دو نمونه‌ای Ú©Ù‡ شنیدم هم خوب بود (کلمه‌ی ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ به جای قرائت چیزی می‌شناسید؟).
به خاطر دارم زمانی Ú©Ù‡ عضو کتاب‌خانه‌ی ØØ³ÛŒÙ†ÛŒÙ‡â€ŒÛŒ ارشاد بودم، چنین برنامه‌ای را آن‌جا هم دیده بودم. نمی‌دانم چقدر ÙØ¹Ø§Ù„ بود (/است) اما به هر ØØ§Ù„ برای بخش نابینایان خود از داوطلبان تقاضای Ú©Ù…Ú© کرده بود. یک زمانی دل‌ام می‌خواست درگیر چنین کاری بشوم، اما خب، هیچ‌وقت نشد. هم از شنیدن صدای خودم تعجب می‌کنم (مثلا وقتی قرار باشد جایی صدای‌ام با بلندگو پخش شود قاÙل‌گیر می‌شوم Ùˆ در نتیجه همیشه از بلندگو پرهیز می‌کنم) Ùˆ دیگر این‌که کار خیلی آسانی هم نیست: سعی Ú©Ù†ÛŒ ØªÙ„ÙØ¸ صØÛŒØ داشته باشی، تپق نزنی، روان بخوانی Ùˆ ØØªÛŒ شده آهنگ صدای‌ات را جوری بالا Ùˆ پایین ببری Ú©Ù‡ ØØ³ کتاب‌خوانی Ùˆ Ú¯ÙØªÚ¯ÙˆÛŒ شخصیت‌ها منتقل شود (خوانش(ØŸ) Jim Dale از کتاب‌های هری پاتر را Ú©Ù‡ شنیده‌اید؟). چنین کاری برای کتاب‌خوان‌هایی مثل من Ú©Ù‡ بلندبلند نمی‌خوانند (یا ØØªÛŒ نجوا هم نمی‌کنند) کاری تازه است. به هر ØØ§Ù„ تجربه‌اش جالب است Ùˆ مهم‌تر از آن Ù…Ùید! اگر آرشیوی از صداها نیز در اینترنت جور کنیم بسیار عالی می‌شود.
(لینک را از سیبستان ÛŒØ§ÙØªÙ….)
LibriVox (acoustical liberation of books in the public domain
در همین ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ú©Ù‡ متن بالا را نوشتم تا زمانی Ú©Ù‡ منتشرش کنم با مسوولین librivox تماس Ú¯Ø±ÙØªÙ…. راجع به این‌که آیا کاری می‌شود برای میراث ÙØ§Ø±Ø³ÛŒâ€ŒØ²Ø¨Ø§Ù†â€ŒÙ…ان بکنیم یا نه. نامه ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯Ù‡ شده Ùˆ پاسخ‌اش را می‌خوانید:
1-Is it acceptable/desirable to read the translation of books in another language? For instance, to read the works of Dickens in German?
yes – as long as it is in public domain and does not violate any copyright laws in the US (where our files are hosted).
2-What if a book is not under copyright law. Let me clarify … My mother tongue is Farsi and my country does not obey copyright law …
If you can demonstrate that the audio will not violate copyright law in the US – then it should be OK. we have a relationship with project gutenberg – and they may be able to help check copyrights. But I suspect it *should* be ok.
3-What about short stories? Are they welcomed too?
yes.
تازه:
کتاب‌خانه گویا (+) Ùˆ بخش شنیداری‌ی سایت پرند (+) نیز شبیه به همین کار برای زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ هستند. Ùقط کاش از ÙØ±Ù… وبلاگی خارج می‌شدند Ùˆ نظم Ùˆ ترتیب به‌تری Ù…ÛŒâ€ŒÛŒØ§ÙØªÙ†Ø¯.
قورباغه‌ی عزیز سه سانتی‌متری‌ی من (قطر!) به وقت این‌جا هم به دنیا آمد! :*
تولدش مبارک!
این‌جا ØØªÛŒ اگر رستوران‌های‌اش به‌تر باشد Ùˆ استیک‌های‌اش بزرگ‌تر Ùˆ قهوه‌های‌اش نیز خوش‌مزه‌تر، اما باز هم مثل این نمی‌شود Ú©Ù‡ در یک شب سرد زمستان بروی غروب Ùˆ گرمای شومینه‌اش یک طر٠صورت‌ات را بسوزاند Ùˆ طر٠دیگر صورت‌ات از سوز سرمای درز چادر یخ بزند Ùˆ با Ø§ÛŒÙ†â€ŒØØ§Ù„ از این‌که با دوست‌ات هستی لذت ببری. یا این‌که بروید سارا Ùˆ ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ به ریش متخصص سالاد آن‌جا بخندی Ú©Ù‡ هیچ‌کاری نمی‌کرد جز این‌که در مورد سالاد ØØ±Ù بزند Ùˆ تو اصلا دل‌ات سالاد نمی‌خواست! یا اصلا همان در-به-در خودمان Ùˆ وقت‌هایی Ú©Ù‡ تل٠کردیم Ùˆ از دقیقه‌ای‌اش پشیمان نیستم. یا آپاچی، یا خیابان‌های پشتی دربند، یا خانه‌ی استیک Ø±ÙØªÙ† Ùˆ به طور مطلق پیاده شدن (Ú©Ù‡ البته الان برای ساندویچ‌ مک‌دونالدش آن‌قدر پیاده می‌شوم! – با Ú©Ù…ÛŒ تسامØ) Ùˆ یا ØØªÛŒ مارتین Ùˆ سبلان. هممم … قرار نیست Ú©Ù‡ چس‌ناله کنم! بعدا شاید در مورد همه‌ی این‌ها نوشتم. شاید هم نه!
گویا ØªÙØ§ÙˆØª تنها در این است Ú©Ù‡ ما این ور رود هستیم Ùˆ آن‌ها آن طرÙ. شمال Ùˆ جنوب Ùˆ Ú†Ù¾ Ùˆ راست‌ای هم تعری٠کرده‌ایم Ùˆ بد Ùˆ بیراه می‌گوییم به هم‌دیگر Ùˆ تیر پرت می‌کنیم Ùˆ به بچه‌های‌مان یاد می‌دهیم Ú©Ù‡ آن طرÙی‌ها مشکل دارند Ùˆ باید ØØ³Ø§Ø¨â€ŒØ´Ø§Ù† را رسید.
گویا ÙØ±Ø§Ù…وش کرده‌ایم همه‌اش تعری٠است: ساختگی است. Ú†Ù¾ Ùˆ راست‌ای وجود ندارد. هیچ‌کدام‌مان بالای تپه یا در قعر دره نیستیم. دقیق‌تر بگویم: اکثرمان نیستیم. Ùˆ کسانی را هم Ú©Ù‡ هستند نمی‌بینیم. ما موجوداتی دو بعدی شده‌ایم. شاید هم کم‌تر. Ø§Ø±ØªÙØ§Ø¹ را تشخیص نمی‌دهیم، به Ú†Ù¾ Ùˆ راست گیر داده‌ایم.
Ùکر می‌کردند Ú©Ù‡ در ØØ§Ù„ ارتباط برقرار کردن‌اند.
اما،
برقراری‌ی ارتباط تنها یک توهم بود!
خواب بد این است Ú©Ù‡ ببینی ÙØ±Ø¯Ø§ Ø§Ù…ØªØØ§Ù† ریاضی داری Ùˆ پنج‌شنبه هم Ø§Ù…ØªØØ§Ù† قرآن Ùˆ تا به ØØ§Ù„ نه تنها سر کلاس قرآن Ù†Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒ Ú©Ù‡ ØØªÛŒ کتاب را هم به شخصه ندیده‌ای.
ØµØ¨Ø Ø§Ù„Ø¨ØªÙ‡ خوش‌بختانه با صدای تلÙÙ† بیدار شدم Ùˆ خیلی عذاب نکشیدم. بعد یادم آمد Ú©Ù‡ من ترم‌ام تمام شده Ùˆ الان می‌توانم Ø®ÙˆØ´â€ŒØØ§Ù„ باشم Ùˆ ÙØ¹Ù„ا هیچ خبری از Ø§Ù…ØªØØ§Ù† Ùˆ غیره نیست. در نتیجه تصمیم Ú¯Ø±ÙØªÙ… دوباره بروم بخوابم (Ùˆ این بار با خیال Ø±Ø§ØØª).
Ùکر کنم یک روان‌کاری Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ داشته باشم چون هنوز گاهی خواب Ø§Ù…ØªØØ§Ù† می‌بینم Ùˆ آن هم معمولا Ø§Ù…ØªØØ§Ù†â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ دبیرستانی Ùˆ یا کنکور Ùˆ از این ØØ±Ù‌ها. ØØ§Ù„ا جزییات را تعری٠نمی‌کنم خوبیت ندارد.
شاید یکی از وقایع خنده‌داری Ú©Ù‡ روزگاری برای‌ام رخ داد در این موضوع بی‌تاثیر نباشد: گمان‌ام آخرهای سال دوم راه‌نمایی‌ام بودم Ùˆ زمان ماجرا به عصر جمعه‌ای بود برمی‌گردد Ú©Ù‡ قرار بود ÙØ±Ø¯Ø§ÛŒâ€ŒØ§Ø´ Ø§Ù…ØªØØ§Ù† اجتماعی داشته باشم. من خوش‌خوشان‌ام بود Ú©Ù‡ وضعیت خوب است Ùˆ Ø§Ù…ØªØØ§Ù† کاری ندارد Ùˆ اجتماعی را Ú©Ù‡ خالی می‌بندی می‌رود Ùˆ از این ØØ±Ù‌ها. شب قرار بود برویم مهمانی. قبل از مهمانی با یکی از دوستان‌ام تلÙÙ†ÛŒ ØµØØ¨Øª می‌کردیم Ú©Ù‡ ناگهان شست‌ام خبردار شد Ú©Ù‡ ÙØ±Ø¯Ø§ Ø§Ù…ØªØØ§Ù† اجتماعی نداریم، بلکه قرار است تاریخ ازمان بگیرند (این شست با آن‌ای Ú©Ù‡ قرار است برود در بینی‌ی سانسورچی ÙØ±Ù‚ دارد. یکم این‌که این شست من است Ùˆ آن شست خودش، دویم آن‌که آن شست پا بود Ùˆ این Ø§ØØªÙ…الا شست دست). گویا سر صÙ(!) چند روز پیش Ú¯ÙØªÙ‡ بودند Ú©Ù‡ جای این دو Ø§Ù…ØªØØ§Ù† عوض شده است ولی من Ø§ØØªÙ…الا دیر رسیده بودم (مطابق معمول – البته آن موقع زیاد معمول نبود) Ùˆ نمی‌دانستم. خب! مهمانی را Ú©Ù‡ Ø±ÙØªÙ… چون دل‌ام بیرون Ø±ÙØªÙ† می‌خواست (ددر هم به ان می‌گویند)ØŒ اما یک مقدار نگران شدم چون هیچ وقت تاریخ‌ام خیلی خوب نبوده Ùˆ نمی‌شد همین‌طوری ماست‌مالی‌اش کرد. البته طبیعی است Ú©Ù‡ ماست مالی شد Ùˆ Ø±ÙØª Ùˆ من هنوز زنده‌ام! معلم تاریخ‌مان Ú©Ù‡ بود؟ یادم نمی‌آید اسم‌اش را Ùˆ ØØªÛŒ شکل‌اش را Ùˆ ØØªÛŒ ØØ¯ÙˆØ¯Ø´ را اما ØØ¯Ø³ می‌زنم چیز جوکی بود.
(Ùکر کنم آن جمعه، همان جمعه‌ای بود Ú©Ù‡ نتایج ریاست جمهوری دور دوم هاشمی مشخص شده بود. من البته در آن زمان انتخابات را ØªØØ±ÛŒÙ… کرده بودم.)
داره یواش یواش یک Ø§ØªÙØ§Ù‚ایی Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªÙ‡ … هممم … !!!
دنبال یک پالاینده پادهرزنامه(*) برای وبلاگ‌ام می‌گشتم به یک پالاینده‌ای رسیدم به نام مثلا Bayesian Comment یا چیزی در همین ØØ¯ÙˆØ¯ (Bayesian داشت به هر ØØ§Ù„). ØªÙˆØ¶ÛŒØØ§Øªâ€ŒØ§Ø´ را خواندم. نوشته بود این پالاینده‌ی ما بر اساس منطق ÙØ§Ø²ÛŒ کار می‌کند. طبیعی‌ترین کار ممکن را کردم: ØµÙØÙ‡ را بستم!
(*): anti-spam filter
یکی از خوبی‌های خانوادگی زندگی‌کردن این است که اگر از پنیری خوش‌ات نمی‌آید لازم نیست سه ماه نگه‌اش داری، چون:
Û±-اگر خانواده‌تان n Ù†ÙØ±ÛŒ باشد، div 3,n ماه برای تمام‌شدن‌اش کاÙÛŒ است (تخمین mean field قضیه!).
Û²-Ø§ØØªÙ…ال این‌که یک Ù†ÙØ± در خانواده از همان پنیر بوگندو بیش‌تر از شما خوش‌اش بیاید Ú©Ù… نیست. در نتیجه با ÙØ±Ø¶ این‌که وقتی کس‌ای از غذایی خوش‌اش می‌آید سرعت خوردن آن غذای‌اش به صورت خطی زیاد نمی‌شود بلکه ÙØ±Ù…‌ای نمایی دارد، به Ø§ØØªÙ…ال زیاد آن پنیر بوگندو زودتر از div 3,n تمام می‌شود.
۳-کران بالای زمان تمام‌شدن پنیر همان سه ماه است.
Ùلذا در خانواده اختیارکردن ضرری مترتب نیست – کمینه از نگاه پنیرشناسانه!
(چند روز پیش نوشته‌ای (+) می‌خواندم درباره‌ی این‌که موجودات Ø¬ÙØªâ€ŒØ´Ø§Ù† را چگونه می‌یابند. نوشته بود Ú©Ù‡ یک نوع خاص‌ای از موش‌ها انتخاب‌شان بر اساس بوی موش‌های دیگر است. این بو متاثر از سیستم ایمنی‌ی بدن موش دیگر است. موش‌هایی Ú©Ù‡ نسبت به بیماری‌های مختل٠مصونیت دارند، بوهای مختلÙÛŒ می‌دهند. موش‌ها سعی می‌کنند Ø¬ÙØªâ€ŒØ§ÛŒ را بیابند Ú©Ù‡ بوی Ù…ØªÙØ§ÙˆØªÛŒ بدهد چون می‌دانند Ú©Ù‡ سیستم ایمنی‌ی بدن او نسبت به بیماری‌های دیگری مصونیت دارد Ùˆ در نتیجه ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù†â€ŒØ´Ø§Ù† به Ø§ØØªÙ…ال زیاد نسبت به طی٠وسیع‌تری از بیماری‌ها مصونیت دارند. ØØ§Ù„ا جالب این‌جاست Ú©Ù‡ این قضیه در مورد انسان هم صادق است! در واقع یک دختر، پسری را انتخاب می‌کند Ú©Ù‡ بوی Ù…ØªÙØ§ÙˆØªÛŒ بدهد Ùˆ هم‌چنین تا ØØ¯ ممکن بوی‌اش شبیه به بوی پدر دختر باشد. با این‌کار هم می‌داند Ú©Ù‡ از نظر ژنتیکی به اندازه‌ی کاÙÛŒ ØªÙØ§ÙˆØª دارد Ùˆ هم این‌که ØªÙØ§ÙˆØªâ€ŒØ´Ø§Ù† خیلی هم زیاد نیست Ú©Ù‡ چیز خیلی عجیب Ùˆ غریبی از کار در بیاید در نهایت! بوی پنیر Ú¯ÙØªÙ…ØŒ یاد این Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù…!)
Happy Holidays!
[این کامنت را برای وبلاگ تازه‌ی آقای خاتمی (+) گذاشتم.]
۱-جناب آقای خاتمی!
به وبلاگستان خوش آمدید! اعتقاد دارم وبلاگستان با وجود سلیقه‌های Ùکری گوناگون جای باارزش‌تری خواهد بود. دوست دارم وبلاگستان جایی باشد Ú©Ù‡ هم من در آن بنویسم Ùˆ هم شما، Ùˆ هم الÙنون، مقام معظم، جرج بوش پدر Ùˆ پسر، نوام چامسکی Ùˆ ØØªÛŒ اگر می‌شد ویتگنشتاین Ùˆ رولان بارت Ú©Ù‡ هر دو وبلاگ‌نویسان چیره‌دستی می‌بودند.
Û²-آقای خاتمی! من Ùˆ Ø§ØØªÙ…الا خیلی‌های دیگر منتظر Ù†Ø§Ú¯ÙØªÙ‡â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ شما هستیم. می‌خواهیم بدانیم چرا این‌قدر سکوت کردید. دل‌مان Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است از سکوت‌تان در Û±Û¸ تیر Ùˆ پشت خالی‌کردن‌تان. می‌خواهیم بدانیم چرا پس از این‌که دور دوم شد Ùˆ رای‌های‌تان را جمع‌کرده بودید با دانش‌جویان قهر کردید. چرا دولت مردمی‌تان نه مردمی بود Ùˆ نه با خبرنگاران ارتباط درست Ùˆ ØØ³Ø§Ø¨ÛŒâ€ŒØ§ÛŒ داشت.
Û³-آقای خاتمی! وبلاگ مرا Ùیلتر کرده‌اند! می‌خواهم بدانم چرا وبلاگ شما Ùیلتر نشده است. چرا؟! می‌خواهم بدانم چرا در ژنو راست Ù†Ú¯ÙØªÛŒØ¯ØŸ چرا Ùیلترینگ را تکذیب کردید؟ چرا هنوز Ùیلترینگ تکذیب می‌شود؟ آیا شما هم جزو کسانی هستید Ú©Ù‡ اعتقاد دارید مردم قیم می‌خواهند Ùˆ خواندن نوشته‌های وبلاگ‌ای مانند وبلاگ من برای‌شان خوب نیست؟ همیشه می‌دانستم این‌گونه می‌شود: آخر درک Ùˆ Ùهم من بیش‌تر از بقیه است!
Û´-ØØ¶Ø±Øª آقای خاتمی! چرا وقتی سنگلاخ پیش روی‌تان غیرقابل عبور بود، ماندید Ùˆ ØØ±Ú©Øª نکردید Ùˆ در عوض به عقب بازگشتید؟ اگر نمی‌توانستید از ÙØ±ØµØªâ€ŒÙ‡Ø§ Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ کنید، چرا دوباره پا به انتخابات گذاشتید Ùˆ ÙØ±ØµØªâ€ŒÙ‡Ø§ را آتش زدید؟ می‌دانم بابت این ماجرا گریه کردید. اشکالی ندارد! من هم گاهی گریه می‌کنم. مثلا من وقتی کشورم را ترک کردم … نه! راست‌اش را بخواهید گمرگ‌تان آن‌قدر مرا اذیت کرد Ú©Ù‡ Ùکر گریه کردن به ذهن‌ام نرسید. خب، اما به هر ØØ§Ù„ گریه Ú©Ù‡ کرده‌ام! مثلا یک بار Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù… زمین Ùˆ دست‌ام زخم شد Ùˆ خیلی عر زدم. اما دلیل‌اش این بود: Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ بودم زمین Ùˆ یک سری سیگنال عصبی به بخش‌ای از مغزم ارسال شده بود Ú©Ù‡ نشان از درد می‌داد. شما چرا گریه کردید؟ Ú†Ù‡ کس‌ای زورتان کرد؟ به آن‌ها هم بگویید بیایند Ùˆ وبلاگ بزنند!
Ûµ-آقای خاتمی! آیا شما هم مثل من بر این باورید Ú©Ù‡ ارزش دو سال اول ریاست جمهوری‌تان بیش از شش سال بعد از آن بود؟ اگر در آن دو سال مردم ده‌ها قدم به جلو برداشتند، در شش سال بعد آن‌قدر عقب‌رو Ø±ÙØªÙ†Ø¯ تا به Ø³Ø·Ø Ø´Ø¹ÙˆØ± صدها سال پیش برسند.
Û¶-آقای خاتمی! سیستم ØÚ©ÙˆÙ…تی‌ی کشور ما به گونه‌ای است تاثیر به سزایی بر اÙکار مردم دارد. ØÚ©ÙˆÙ…ت همه جا را کنترل می‌کند: تلویزیون، روزنامه، کتاب Ùˆ … . این ØÚ©ÙˆÙ…ت است Ú©Ù‡ ذهن مردم را جهت‌دهی می‌کند. در نتیجه اگر دیدیم مردم رشد نکردند یکی از مقصران اصلی خود ØÚ©ÙˆÙ…ت است. نمی‌خواهم قضاوت کنم Ú©Ù‡ قضاوت کار خداوند است Ùˆ زمان‌اش هم اینک نیست. اما آیا قبول دارید Ú©Ù‡ به عنوان رییس دولت نقش به سزایی در انتخاب Ù…ØÙ…ود هاله‌ای‌نژاد دارید؟ انتخابی Ú©Ù‡ Ù¾Ø³â€ŒØ±ÙØªâ€ŒØ§ÛŒ چشم‌گیر برای همه‌مان بود Ùˆ شانس ظهور آقا را Ù„ØØ¸Ù‡ به Ù„ØØ¸Ù‡ بیش‌تر می‌کند؟
Û·-جناب ØØ¬Øªâ€ŒØ§Ù„اسلام والمسلین،‌ آقای سید Ù…ØÙ…د خاتمی! نمی‌دانم Ú†Ù‡ کس‌ای وبلاگ‌تان را می‌گرداند اما می‌دانم Ú©Ù‡ کامنت‌هایی سانسور شده است. خودتان تعجب نمی‌کنید از این همه ØªØ¹Ø±ÛŒÙØŸ! پس بقیه‌ی ملت‌مان کجایند؟ یعنی شما نه منتقدی دارید Ùˆ نه م�الÙ‌ای Ùˆ نه معاندی؟!
امیدوارم این کامنت سانسور نشود و در ضمن شست پای سانسورچی (چه جرات نکند این کامنت را سانسور کند و چه این غلط را انجام دهد و کلمه‌ای از این کامنت را تغییر دهد) برود در بینی‌اش و دیگر در نیاید!
[خبر تکمیلی: این کامنت بعد از دو روز منتشر شد. هنوز مشکوک‌ام چون کامنت‌های روزهای بعدش پیش از منتشرشدن این کامنت در سایت آمده بودند.]
نه طبیعی‌بودن چیزی ØÙ‚‌ای ایجاد می‌کند،
Ùˆ نه ØÙ‚‌بودن معادل طبیعی‌بودن آن است.
روایت شیوا مقانلو از ØÙ„بجه
(*): از همین‌جا
روز ۷:۵۰.
شب یلدا!