شب‌های تهران
این‌جا Øتی اگر رستوران‌های‌اش به‌تر باشد Ùˆ استیک‌های‌اش بزرگ‌تر Ùˆ قهوه‌های‌اش نیز خوش‌مزه‌تر، اما باز هم مثل این نمی‌شود Ú©Ù‡ در یک شب سرد زمستان بروی غروب Ùˆ گرمای شومینه‌اش یک طر٠صورت‌ات را بسوزاند Ùˆ طر٠دیگر صورت‌ات از سوز سرمای درز چادر یخ بزند Ùˆ با این‌Øال از این‌که با دوست‌ات هستی لذت ببری. یا این‌که بروید سارا Ùˆ Øسابی به ریش متخصص سالاد آن‌جا بخندی Ú©Ù‡ هیچ‌کاری نمی‌کرد جز این‌که در مورد سالاد Øر٠بزند Ùˆ تو اصلا دل‌ات سالاد نمی‌خواست! یا اصلا همان در-به-در خودمان Ùˆ وقت‌هایی Ú©Ù‡ تل٠کردیم Ùˆ از دقیقه‌ای‌اش پشیمان نیستم. یا آپاچی، یا خیابان‌های پشتی دربند، یا خانه‌ی استیک رÙتن Ùˆ به طور مطلق پیاده شدن (Ú©Ù‡ البته الان برای ساندویچ‌ مک‌دونالدش آن‌قدر پیاده می‌شوم! – با Ú©Ù…ÛŒ تسامØ) Ùˆ یا Øتی مارتین Ùˆ سبلان. هممم … قرار نیست Ú©Ù‡ چس‌ناله کنم! بعدا شاید در مورد همه‌ی این‌ها نوشتم. شاید هم نه!
11 thoughts on “شب‌های تهران”
امشب داشتم Ùکر مي‌کردم درست است Ú©Ù‡ از وضعيت مملکت‌ام متنÙرم Ùˆ مي‌خواهم بروم اما راست‌اش را بخواهي هيچ جاي ديگر دنيا غير از اين خراب‌شده سرزمين من نيست. به به اين دليل Ú©Ù‡ در آن زاده شده، بلکه به دليل اينکه در آن بزرگ شدم Ùˆ زندگي کردم. هر سرزمين ديگري Ú©Ù‡ بخواهد سرزمين من شود Øداقل 10 سالي بايد در آنجا باشم تا تجربه‌هايي با آن داشته باشم Ú©Ù‡ **مال من** باشد.
تو به ریش طر٠خندیدی؟ خیلی بد کاری کردی. 🙂
این ها Ú©Ù‡ Ú¯Ùتی به جای خود.گمان نکنم Øتی هیچ سوسیس Ùˆ کالباسی بتونه جای نوع وطنی اش را بگیره.همون هایی Ú©Ù‡ خروار خروار توش سیر هست ها.
MAN CHERA NEMITOONAM INJA FARSI BENEVISAM? :(( DOKMEYE TAGHYIRE ZABANESH KAR NENIKONE.
OOMADE BOODAM BEGAM IN HALEH YE SHEYTOON DARE BE SIYAGH E KHODET “PUBLIC DEFENCE” BAZI DAR MIYARE INJA TOO KHOONE AT, KE CHON NEMISHE FARSI BENEVISAM AZ KHEYRESH GOZASHTAM. HALA SHAYAD BA’DAN NAZAR DADAM, SHAYAD HAM NA!!
زندگی سیاله. هیچ چیزی ثابت نمی مونه. دوستای آدم عوض Ù…ÛŒ شن. طرز Ùکر آدم عوض Ù…ÛŒ شه. طرز زندگی آدم عوض Ù…ÛŒ شه. رباعی:
از دی Ú©Ù‡ گذشت هیچ ازو یاد Ù…Ú©Ù†/ Ùردا Ú©Ù‡ نیامده ست Ùریاد Ù…Ú©Ù†/بر مانده Ùˆ بر گذشته بنیاد Ù…Ú©Ù†/Øالی خوش باش Ùˆ عمر بر باد Ù…Ú©Ù†.
Øکیم عمر خیام
به رامین: من هم مواÙق‌ام! Ùکر کنم وطن تنها جایی نیست Ú©Ù‡ در آن زندگی کرده‌ای، بلکه شاید جایی باشد Ú©Ù‡ در آنب بزرگ‌شده‌ای. شاید کودکی‌کردن در یک سرزمین وطن تو را بسازد.
به هاله: چون طر٠خانم بود و ریش‌ای نداشت، من به یک ناوجود خندیدم که از نظر اخلاقی مشکلی ایجاد نمی‌کند! (;
به جیرجیرک: هاها! Øتی شاید! (: مثلا من قرمه‌سبزی‌های خانه‌مان را به قرمه‌سبزی‌های این‌جا ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ù…. ساندویچ‌های خانگی گذشته هم به‌تر از ساندویچ‌های خانگی‌ی Ùعلی می‌شود.
به پروین: شرمنده! نمی‌دانم چرا کار نمی‌کند. اما شما می‌توانید با همان روش متدوال (مثلا Ùشار دادن Ø´ÛŒÙت Ùˆ کنترل Ú†Ù¾ یا Øالا هر چیز دیگری Ú©Ù‡ روی کامپیوترتان تنظیم شده) Ùارسی بنویسید.
به علی: ممنون از شعر! خیلی Øال را خوش‌باش‌ای بود. همه‌ی آدم‌ها این‌گونه نیستند Ùˆ همه نیز این را درست نمی‌دانند. شاید چنین برداشتی یک جور Øالت عرÙانی‌ی خاص به Ùرد بدهد: استغنا. اما نه ساده است Ùˆ نه الزاما به‌ترین رویه.
:* چیزی تا تابستان نمانده! به زودی برمی‌گردی … خانه‌ی استیک هم سرجای‌‌اش است! خودم دیروز دیدم‌اش! تازه پستو را Ùراموش کردی! پاستا پاستا پاستا! :*:*:*:*
ما هم Ú©Ù‡ همیشه جای شما را خالی Ù…ÛŒ کنیم! ما Ùˆ رستوران کوهپایه شایدم باز همان باغچه ÛŒ گیلاس همچنان در خدمتیم 🙂
Ø¢ÛŒ Ú¯Ùتی!!
اين پستت خيلي به من چسبيد آقا.
من الان دقيقا به ÙŠÚ© همچين نتايجي رسيده بودم Ùˆ خيلي خوشØال شدم Ú©Ù‡ اينجا هم آنها را خواندم.
این “چس ناله” ات منو کشته!!