به تاریکی لعنت Ù†ÙØ±Ø³ØªØŒ شمع‌ای رو�ن Ú©Ù†
برای دیگران متاس٠نباشید، Ùورا بزنید توی گوش‌شان!
برای دیگران متاس٠نباشید، Ùورا بزنید توی گوش‌شان!
هوا سرد است. شاید ØØ¯ÙˆØ¯ ده یا پانزده درجه‌ی زیر ØµÙØ±. آتش‌ای آن گوشه به راه است (Ú©Ù‡ نمی‌توان از روی‌اش پرید) Ùˆ مردم -بیش‌ترشان- در ØØ§Ù„ رقصیدن‌اند. یکی دو ساعتی بیش‌تر نمی‌مانی، اما آن آخر دیگر Ø§ØØ³Ø§Ø³ می‌کنی سردت شده.
چهارشنبه‌سوری‌ای در Ùلان پارک جنگلی‌ی ادمونتون،‌ کنار رود یخ‌زده‌ای Ú©Ù‡ ماه‌هاست از خیال خروش بیرون آمده – زیر نور بدر کامل.
نه آجیل مشکل‌گشایی هست (هست! ولی نه آن‌ای Ú©Ù‡ مشکلی را بگشاید) Ùˆ نه آتش‌ای Ú©Ù‡ از روی‌اش بپری Ùˆ نه آدم‌هایی Ú©Ù‡ Ø®ÙˆØ´â€ŒØØ§Ù„‌ات کنند. مهم‌تر از همه همین آخری! آدم‌هایی Ú©Ù‡ باید باشند، نیستند.
نه! بگذار منص٠باشم. آدم‌هایی هستند Ú©Ù‡ دیدن‌شان -یا به ØµØØ¨Øª نشستن‌شان- Ø®ÙˆØ´â€ŒØØ§Ù„‌ات می‌کنند (ØØªÛŒ اگر راجع به وبلاگ‌ات ØµØØ¨Øª کنند. در این مواقع ØØ³ خاص‌ای داری Ú©Ù‡ … ول‌اش کن، نمی‌گویم). اما همه چیز گویا این‌جا موقت است.
چهارشنبه سوری‌ای Ú©Ù‡ بوی بهار در آن نیاید، چهارشنبه سوری‌ای Ú©Ù‡ Ø§Ø±ÙˆØ§Ø Ù†ÛŒÙ…Ù‡â€ŒØ´Ø¨â€ŒØ§Ø´ را نشناسي، چهارشنبه سوری‌ای Ú©Ù‡ صدای Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±Ù‡Ø§ÛŒ ÙˆØØ´Øªâ€ŒØ¢ÙˆØ± تهران ÙØ¶Ø§ را پر نکند، چهارشنبه‌سوری‌ای تقلبی است. عاریت‌ای است از آن‌چه نمی‌تواند باشد. چرا بیش از ØØ¯ سعی در تکرار ناممکن بکنی؟ بگذار ریشه‌های‌ات نه در اجتماع Ú©Ù‡ در خودت Ø´Ú©Ù„ بگیرد. اجتماع‌شان را رها Ú©Ù† [اجداد ما Ú©Ù‡ بین‌النهرین Ùˆ اروپا را پر کردند همه از Ø§ÙØ±ÛŒÙ‚ا آمده بودند. آن‌ها کلونی‌های مهاجر بسیار کوچک‌ای بودند. شاید ØØ¯ÙˆØ¯ هزار Ù†ÙØ±. همین هزار Ù†ÙØ± بودند Ú©Ù‡ تمدن‌های باستانی‌مان را Ø´Ú©Ù„ دادند. جمعیت ایرانی‌ی ادمونتون هم باید در همین ØØ¯ÙˆØ¯ باشد. نه! خیلی هم بد نیست.]
مردم می‌رقصند. تو وارد هیاهوی‌شان نمی‌شوی. عکس می‌گیری Ùˆ عکس می‌گیری (ØØªÛŒ اگر یکی به‌ات بگوید Ú©Ù‡ مشکوک می‌زنی با این عکس Ú¯Ø±ÙØªÙ†â€ŒØ§Øª. Ùˆ تو Ùکر می‌کنی آیا طر٠Ùکر کرده ممکن است تو عامل ØÚ©ÙˆÙ…ت باشی Ùˆ مثلا می‌خواهی راپورت‌اش را بدهی Ú©Ù‡ Ø¨ÛŒâ€ŒØØ¬Ø§Ø¨ در ده هزار کیلومتر آن طرÙ‌تر قر شدید داده؟! خنده‌دار این‌که در بین دویست سیصد عکس‌ای Ú©Ù‡ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù… یک عکس هم از او نبود. سوژه هیچ‌گاه به مقام ابژه‌ی عکس من تبدیل نشد!). خوب‌ است. اسباب‌بازی‌ی خوبی است. تو را وارد ماجرا می‌کند بدون این‌که درگیرش شوی. ØÙ‚‌ای عینی به تو می‌دهد برای پوشاندن ترس از اجتماع‌ات. عکس می‌گیری Ùˆ عکس می‌گیری. هنوز عکاس خوبی نیستی (Ùˆ با خیره‌سری اصرار داری Ú©Ù‡ در شب بدون Ùلاش عکاسی Ú©Ù†ÛŒ). اما خب،‌ این Ú†Ù‡ ربطی به عکس Ú¯Ø±ÙØªÙ† دارد؟
مردم می‌رقصند Ùˆ من سردترین چهارشنبه‌ی سوری‌ی عمرم را (Ùˆ نه البته بدترین‌اش را) می‌گذرانم. Ø§Ø±ÙˆØ§Ø ØÙ„قه‌زده خاطرات وطن‌شان را می‌رقصند.
-دانش‌گاه صنعتی‌ی شری٠شلوغ شده است. شهدا را می‌خواستند دÙÙ† کنند Ùˆ مواÙقت بسیج دانش‌جویی Ùˆ Ù…Ø®Ø§Ù„ÙØª بقیه Ùˆ قضایا مربوط. بیش‌ترش را می‌توانید در وبلاگ لنا بخوانید.
-دو سه سال پیش هم می‌خواستند در میادین شهر شهید دÙÙ† کنند. این‌کار را هم کردند گویا (هیچ‌وقت Ù†Ùهمیدم آن آب‌خوری‌هایی Ú©Ù‡ عکس شهید روی‌شان بود، زیرشان استخوان‌ای هم بود یا خیر. ÙØ±Ø¶â€ŒØ§Ù… بر مثبت‌بودن پاسخ است). مردم مخال٠بودند، اما مردم بند Ú©ÙØ´ که‌اند؟
-کتک‌کاری شده در شریÙ. گویا بچه‌ها را زده‌اند. در این شرایط آدم خون‌اش به جوش می‌آید. بعید نیست دل‌اش بخواهد مشت‌ای هم ØÙˆØ§Ù„ه‌ی طر٠کند. از بیرون Ú©Ù‡ نشسته‌ای می‌گویی نباید پاسخ خشونت را با خشونت بدهی، اما درون گود همه چیز ÙØ±Ù‚ می‌کند. آدرنالین این چیزها سرش نمی‌شود.
-Û±Û¸ تیر، خرداد ۸۲، پارک دانش‌جوی اسÙند Û¸Û´ØŒ اعدام‌های دهه‌ی شصت، جنگ اجباری، ØªØØ±ÛŒÙ…‌های گذشته Ùˆ ØªØØ±ÛŒÙ…‌های آینده، Ùˆ ØÙ…اقت/شیطنت‌های همیشگی‌شان (شیطنت از آن کلمه‌های گوگول‌ای است Ú©Ù‡ ÙØ±Ø²Ø§Ù†Ú¯Ø§Ù† به خبیثانه‌ترین معنای‌اش به کار می‌برند. در این‌جا مراد همان برداشت است).
-رییس دانش‌گاه را هم گویا زده‌اند. خوب شد Ú©Ù‡ کتک خورده؟ گویا طر٠قول داده Ú©Ù‡ بدون اجازه‌ی بچه‌ها این Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù†ÛŒØ§ÙØªØ¯ Ùˆ بعد زیرش زده. باشد! باشد! طر٠دموکرات نیست، اما پاسخ Ø±ÙØªØ§Ø± خلا٠دموکراسی مشت است؟ گمان‌ام نیست. کمینه در بیش‌تر موارد به‌ترین راه نیست. اما آدرنالین به هر ØØ§Ù„ چیز دیگری است Ùˆ وقتی بالا رود دیگر به این زودی‌ها پایین نمی‌آید.
-به خشونت Ú©Ù‡ دست می‌زنند، دل‌ات به خشونت هم‌ارز راضی نمی‌شود. می‌خواهد مثل Ùیلم‌های هالیوودی (با ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ø±ÙØªØ§Ø± ترمینیتور-گونه) پاسخ‌شان بدهی. همیشه آرزوی‌ام این بود Ú©Ù‡ بتوانم کس‌ای را هل بدهم Ùˆ از روی زمین بلند شود Ùˆ ده متر آن طرÙ‌تر ÙØ±ÙˆØ¯ بیاید. ضدگلوله‌بودن را هم همیشه دوست داشته‌ام. یک چیزی شبیه به Ø±ÙØªÙ† به کارزار Ùˆ ویران کردن سپاه دشمن به سبک Ùیلم مذکور یا مشابه‌های دیگرش چون یاران ØÙ„قه در ارباب ØÙ„قه‌ها Ùˆ دیگر قضایا (ببینید Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ گستره‌ی وسیع تاریخی‌ای را برای‌تان پهن کرده‌ام وسط وبلاگ). بدی‌اش این است Ú©Ù‡ این‌ها ممکن نیست. جدا از این‌که خشانت‌اش هم زیاد است Ùˆ Ø§ØØªÙ…الا اگر کس‌ای را ده متر آن طرÙ‌تر پرت Ú©Ù†ÛŒ نمی‌توانی زیاد امیدی به سالم‌بودن‌اش (برای happy end بودن ماجرا – وقتی Ú©Ù‡ سپاه دشمن به تو ملØÙ‚ می‌شود) داشته باشی. درگیر قوه‌ی قضاییه می‌شوی Ùˆ غیره Ú©Ù‡ دردسر دارد. البته بماند Ú©Ù‡ یکی از اولین جاهایی Ú©Ù‡ دوست داری با این قدرت بروی همان طرÙ‌ها است. بگذریم … بگذریم!
-برای شهدایی Ú©Ù‡ این‌گونه دست‌مایه‌ی عده‌ای ذهن‌آلوده می‌شوند Ù†Ø§Ø±Ø§ØØªâ€ŒØ§Ù…. آن‌هایی Ú©Ù‡ جنگیدند با این بچه نخاله‌هایی Ú©Ù‡ اسم بسیجی بر خودشان گذاشته‌اند برابر نیستند: نخاله‌هایی Ú©Ù‡ روزگاری Ø³ÙØ§Ø±Øª دانمارک را ÙØªØ می‌کنند Ùˆ با Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± در وبلاگ‌شان می‌نویسند Ùˆ روزگاری قدیم‌تر تخم بدبختی سی ساله‌مان را در Ø³ÙØ§Ø±Øª امریکا به قدیم‌ترین روش ممکن کاشتند (Ùˆ البته پشیمانی‌شان یک پشیز نیز نباید جدی Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ شود) Ùˆ سال‌ها Ùˆ سال‌ها راه‌زن چهارراه‌ها Ùˆ معبرهای شهرهای‌مان بودند Ùˆ کلاش به دست مردم را به زور به تقوای نداشته‌شان رهنمود می‌کردند. اوج تصمیم شهیدان بر این‌که زندگی‌شان را خالصانه ÙØ¯Ø§ کنند با تصمیم کوته‌Ùکرانی Ú©Ù‡ زنجیر به دست Ùˆ با سلاØÛŒ نابرابر دیگران را می‌زنند در یک ترازو قرار نمی‌گیرد.
-من Ùکر نمی‌کنم دÙÙ† شهیدی در دانش‌گاه به خودی‌ی خود ایرادی داشته باشد. به هر ØØ§Ù„ جامعه‌ی ایران مذهبی Ùˆ ارزش‌مØÙˆØ± است. آن‌که شهید شده نیز نه جایی اشغال می‌کند Ùˆ نه اندوهی اضاÙÙ‡ (ØØªÛŒ شاید بتواند چند Ù†ÙØ±ÛŒ را نیز معنویت بخشد). مشکل اما به زور تجویزکردن این داروهای سعادت است. داروهایی Ú©Ù‡ نه به قصد سعادت Ú©Ù‡ به قصد بالا Ø±ÙØªÙ† ÙØ±ÙˆØ´ داروخانه به خوردت داده می‌شود.
-اما آدرنالین مگر می‌گذارد آرام Ùکر Ú©Ù†ÛŒ وقتی کتک‌ات می‌زنند Ùˆ توهین‌ات می‌کنند؟ می‌زنند؟ بزن!
یک سوال: آیا کس‌ای خبر دقیقی دارد از این‌که آیا غیرمسلمانان در ورود به دانش‌گاه‌های ایران دچار مشکل‌اند؟ آیا تبعیضی برای کس‌ای قایل می‌شوند در این زمینه یا خیر؟ و دیگر این‌که آیا بهاییان می‌توانند وارد دانش‌گاه شوند؟
Ù„Ø·ÙØ§ هر Ú†Ù‡ می‌دانید برای‌ام بنویسید.
تکمیلی: از همه‌ی کسانی Ú©Ù‡ پاسخ دادند متشکرم. با توجه به نظرات داده‌شده به نظر می‌رسد Ú©Ù‡ بهاییان برای ورود به دانش‌گاه‌های ایران مشکل دارند. گرچه آن‌ها دانش‌گاه مخÙی‌ای دارند Ú©Ù‡ مدرک‌اش مورد قبول دانش‌گاه‌های خارجی هست (گرچه برای‌ام خیلی چنین چیزی عجیب است).
نکته‌ی جالب دیگر این‌که کسانی برای‌ام کامنت گذاشتند Ú©Ù‡ تا به ØØ§Ù„ نمی‌دانستم از خواننده‌های این‌جای‌اند. در واقع خواننده‌های دایمی/نیمه‌دایمی شناسایی شده‌ی این‌جا هیچ واکنش‌ای نشان ندادند. ای تنبل‌ها!
وبلاگ‌ها مثل کدو تنبل می‌مانند. کاربرد عملی‌شان با کاربرد طراØÛŒâ€ŒØ´Ø¯Ù‡â€ŒØ´Ø§Ù† یک‌سان نیست.
هشتم مارس بهانه‌ی خوبی است برای ØµØØ¨Øª درباره‌ی زن Ùˆ جنسیت. نظر من در یکی دو سال اخیر خیلی تغییر نکرده است اما بازنویسی‌ی آن ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ برای خودم Ù…Ùید است Ùˆ برای دیگران روشن‌گر. البته در این نوشته‌ی کوتاه بیش از ØØ¯ÛŒ دقیق Ùˆ عمیق نمی‌شوم.
من مواÙÙ‚ تساوی‌ی ØÙ‚وقی‌ی زن Ùˆ مرد هستم. اعتقاد دارم هر انسانی -Ú†Ù‡ زن Ùˆ Ú†Ù‡ مرد- از این ØÙ‚ برخوردار است Ú©Ù‡ زندگی را تجربه کند Ùˆ در صورتی Ú©Ù‡ لزومی به Ù¾ÛŒØ´â€ŒØ±ÙØª می‌بیند، امکانات‌اش برای‌اش ÙØ±Ø§Ù‡Ù… باشد.
هم‌چنین می‌دانم در دنیای امروز با زن Ùˆ مرد به یک‌سان Ø±ÙØªØ§Ø± نمی‌شود. در بعضی کشورها چون ایران قانون بین دو جنس تبعیض قایل می‌شود. هم‌چنین در بسیاری از کشورها با این‌که قانون به برابری اعتقاد دارد، اما باور عمومی چنین نیست Ùˆ در عمل Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÛŒ نامتقارنی مشاهده م�‌کنیم.
این Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÛŒ نامتقارن از دید اکثر مردم الزاما ناخوش‌آیند نیست. در بعضی شرایط چنین نوع Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÛŒÛŒØŒ عرÙ‌ای پسندیده است Ùˆ در بعضی مواقع دیگر خیر. به عنوان نمونه تقدم Ùˆ Ø§ØØªØ±Ø§Ù… بیش‌تری Ú©Ù‡ به زن می‌شود (مثلا در یک مهمانی یا …) کاملا قابل قبول در نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ می‌شود. کم‌تر شخص‌ای را دیده‌ام Ú©Ù‡ به صر٠باور به تساوی‌ی دو جنس تمام Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÛŒâ€ŒØ§Ø´ را جنسیت‌زدایی کرده باشد. از طر٠دیگر گاهی این Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ غیرقابل قبول است Ùˆ تساوی‌خواهان را برمی‌آشوباند.
باور شخصی‌ی من این است Ú©Ù‡ ذات همه‌ی این ØªÙØ§ÙˆØªâ€ŒÙ‡Ø§ در جنسیت است Ùˆ جنسیت خلاصی بردار نیست. به عبارت دیگر همیشه ØªÙØ§ÙˆØªâ€ŒØ§ÛŒ در Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÛŒ اجتماعی وجود خواهد داشت. Ù…ØÙ„ Ø¨ØØ« تنها در میزان ØªÙØ§ÙˆØª قابل قبول است. صد سال پیش ØªÙØ§ÙˆØª مرد بزن Ùˆ زن مطیع کاملا قابل قبول بود اما امروزه دیگر نیست. به نظر می‌رسد جنسیت امری شناور است Ú©Ù‡ بخش‌ای از ØµÙØ§Øª خود را از ØªÙØ§ÙˆØª جنسی می‌گیرد Ùˆ بخش‌ای دیگر را از اجتماع اطراÙ. اگر به هر دلیلی در اجتماع ØªÙØ§ÙˆØª جنسی کم‌تر به چشم بیاید (مثلا چون کار بدنی کم‌تر نیاز باشد Ùˆ ØªÙØ§ÙˆØªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒ ناشی از آن کم‌رنگ‌تر) ÙØ±Ø¯ کم‌تر در مواجهه با این ØªÙØ§ÙˆØª جنسی خواهد بود Ùˆ جنسیت برای‌اش کم‌رنگ‌تر می‌شود. این‌که این ØªÙØ§ÙˆØª تا Ú†Ù‡ ØØ¯ باقی خواهد ماند Ùˆ ÙØ±Ø¯Ø§Ù‡Ø§ Ú†Ù‡ خواهد شد را نمی‌دانم، اما به گمان‌ام تا انسان انسان است، ØªÙØ§ÙˆØª نیز باقی است Ùˆ هر تلاشی برای Ù…ØÙˆ کردن‌اش Ø¨ÛŒâ€ŒÙØ§ÛŒØ¯Ù‡.
دارد Ø§Ù…ØªØØ§Ù† می‌دهد. تنها کاری Ú©Ù‡ می‌توانم بکنم این است Ú©Ù‡ برای‌اش آرزوی موÙقیت بکنم. Ù…ØªØ§Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ Ùقط همین!
Ø§ØØ³Ø§Ø³ قلبی‌ام این است Ú©Ù‡ مشکلی نخواهد داشت. (:
مردان چکمه‌پوش
پر ز قدرت و غرور
گام برمی‌دارند استوار -گیریم اخلاق‌شان بشلد.
مردمان ما به انتظار
تنها و بی‌کس
چشم به انتظار دست٠یار
مردمان آرام و بی‌پناه به انتظار طلوع
مهرورزی را چشم در راه‌اند
اینک معجزه: Ù…Ùهرورزان چکمه‌پوش باتوم‌زنان Ùˆ استوار صÙ‌های آرام Ùˆ Ù†ØÛŒÙ‌شان را در هم می‌شکنند: ترق ترق!
ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ برمی‌دارد
“Ú¯Ù… شوید! Ú¯Ù… شوید!”
-متشکرم عمو، متشکرم خالو
Ùˆ من نمی‌دانم چرا ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ آن پیرزن Ù†ØÛŒÙ
برنمی‌�ارد دست از گوش من
آن مرد چکمه‌پوش
با اخلاق چرمین خود ما آدم‌ها را تا نهایت ØÙ‚وق مسلم‌مان
دوست می‌دارد
و ما
خسته
و ما
تنها
به انتظار معجزه‌
به عبث نشسته‌ایم.
Û±) خانه‌مان بازم آتش Ú¯Ø±ÙØª. این‌بار زیر دوش بودم. تجربه‌ی این‌بار نشان داد Ú©Ù‡ یک شخص می‌تواند در ØØ¯ÙˆØ¯ دو دقیقه Ú©Ù„ لباس‌اش را (هم‌راه با جوراب Ùˆ Ú©ÙØ´ Ùˆ کاپشن) بپوشد Ùˆ کی٠پول Ùˆ کلیدهای‌اش را بر دارد Ùˆ بزند به چاک. در این مدت البته نمی‌توان بندهای Ú©ÙØ´ را بست Ùˆ یا موها را خشک کرد.
Û²) شما چطوری می‌توانید هوای بالاتر از ØµÙØ± درجه را تØÙ…Ù„ کنید؟ گرم‌ت�ن نمی‌شود؟ این‌جا هوا عالی است!
۳) یک‌جایی خواندم که از اسکار وایلد چنین نقل شده است: تجربه نام آن‌چیزی است که بر اشتباهات‌مان می‌گذاریم.
خب، شاید!
۴) در ضمن جمله‌ی مورد علاقه‌ی من این است:
Ever tried, Ever failed. No matter! Try Again; Fail again, Fail better.
Ûµ) ولی من از تجربه‌های این‌طوری خیلی -ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ در برخورد اول- خوش‌ام نمی‌آید.
Û¶) ØØ³â€ŒØ§ÛŒ وجود دارد به نام ØØ³Ù نقص‌شدن کپی‌رایت شخصی. ØØ³ می‌کنی اگر چیزی نوشته‌ای نه تنها دیگری نباید آن را بدزدد، بلکه نباید تغییری نیز در آن ایجاد کند. چنین ØØ³â€ŒØ§ÛŒ است Ú©Ù‡ باعث می‌شود از این‌که کس‌ای در برنامه‌های‌ [کامپیوتری]ام دست‌کاری کند Ùˆ یا مثلا نوشته‌ای از مرا ویرایش کند چندان خوش‌ام نیاید. ØµØ±ÙØ§ یک ØØ³ است – ماجرای قانونی‌ای نیست.
Û·) ØØ³ بد دیگری Ú©Ù‡ وجود دارد Ùˆ من به کرات تجربه کرده‌ام این است Ú©Ù‡ از ایده‌های‌ات Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ کنند اما ØÙ‚‌ات را درست به جا نیاورند. مثلا اگر تو در یک کار علمی ایده‌ای داده‌ای Ùˆ تØÙ‚یق‌ای انجام شده است، لازم است در گزارش‌های منتشر شده نام تو را بیاورند. ØØ§Ù„ا با توجه به مشارکت‌ات یا لازم است تشکر کنند یا این‌که به عنوان نویسنده‌ی مقاله بشناسندت.
Û¸) در دانش‌گاه‌های پیشین‌ای Ú©Ù‡ بودم خیلی‌ها می‌آمدند Ùˆ با من در مورد موضوعات مربوط به تØÙ‚یق‌شان مشورت می‌کردند. برای بعضی‌ها قصه‌ی یک چیز را از ابتدا Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØªÙ…ØŒ برای بعضی‌ها ایده‌ی تازه‌ای Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ø±Ø¯Ù… Ùˆ گاهی اوقات تنها به ØØ±Ù‌های‌شان گوش می‌دادم Ùˆ سعی می‌کردم به انسجام Ùکری‌شان Ú©Ù…Ú© کنم (نقد می‌کردم). نمی‌گویم در همه‌ی آن موارد لازم بود نویسنده‌ی هم‌کار مقاله می‌شدم. نه! در خیلی موارد نقش‌ام آن‌قدر نبود. از طر٠دیگر معمولا از Ú©Ù…Ú© علمی کردن به دیگران لذت می‌برم. اما اعتقاد دارم از میان آن همه مراجعه‌کننده(!) Ùˆ آن همه مقاله‌ی چاپ‌شده باید کمینه چند Ù†ÙØ±Ø´Ø§Ù† کاری غیر از به رسمیت نشناختن Ú©Ù…Ú© ان�ام می‌دادند. از این همه، تنها یک مورد این‌گونه کرد.
Û¹) زمانی با لنا درباره‌ی این موضوع ØµØØ¨Øª می‌کردم. او Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª شاید دیگران نمی‌دانند چنین کاری باید بکنند. همین! یعنی واقعا نمی‌دانند. شاید!‌ شاید!
Û±Û°) ریچ ØØ±Ù جالبی می‌زند. می‌گوید زیاد مقاله داشتن خوب نیست: هر Ú†Ù‡ کم‌تر، به‌تر! دیگر به‌اش نمی‌گویم Ú©Ù‡ پدر من، تو خرت از پل گذشته است! اما خب، واقعیت این است Ú©Ù‡ ارزش‌داشتن زیاد بودن مقاله‌ها یک Ø¢ÙØª آکادمیک است. Ø¢ÙØªâ€ŒØ§ÛŒ است Ú©Ù‡ ناشی‌شده از سیاست‌های تقسیم بودجه‌ی موسسات است. Ùˆ این Ø¢ÙØª به نظر خیلی جدید می‌آید. طر٠صد تا مقاله دارد اما مجموع‌شان هم اندازه‌ی مقاله‌ی تئوری‌ی مخابرات کلود شانون (علیه رØÙ…Ù‡!) Ùˆ یا کالمن (گویا هنوز زنده است!) نمی‌ارزد.
تخصص‌اش راجع به نقش مخرب مذهب در عقلانیت، ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ عامه Ùˆ Ø¢ÙØªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒ آن، نقش وبلاگ‌ها در خانواده، آزادی جنسی Ùˆ Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒØªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒ آن، تمسخر دیگران به پانزده روش هم‌زمان،‌ سیاست عامه Ùˆ خاصه، موسیقی ملل Ùˆ Ùولکور، رسانه‌ها Ùˆ ارتباطات، قوم‌ستیزی Ùˆ نقش ملی‌گرایی (Ùˆ آریایی خالص بودن – آخر &#$%ØŒ منظورت چیست خون‌ات خالص است؟) Ùˆ بی‌شمار موارد دیگر است. همه‌ی این‌ها (جز یکی) اشکالی ندارد. کار وبلاگ‌نویس همین است. مشکل آن تمسخر دیگران به پانزده روش هم�زمان است. نقاد ما -رک Ùˆ راست Ùˆ با عرض شرمندگی- بی‌ادب است.
صداقت‌های‌تان را تصØÛŒØ کنید!
Ú¯ÙØªØ§Ø±ØªØ§Ù† را پاک نگاه دارید.
چشم‌های‌تان را به بدی‌ها نبندید، اما به آن‌ها نیز خیره نشوید.
گوش‌های‌تان را با موم نشویید.
چقدر این بدیهات را تکرار کنم؟
ندارد.
-ØØ¯Ø³ بزن!
+یکی ازدواج کرده؟!
ـآره!‌عجب بلایی هستی تو پسر.
+Ú©ÛŒ ØØ§Ù„ا؟
-ØØ¯Ø³ بزن!
+Ùلانی؟
-آره!!!
+با کی؟
-خودت بگو!
+دو تا ØØ¯Ø³ می‌زنم. یکی‌اش برای این‌که طبیعی جلوه کند، یکی‌اش برای این‌که ÙˆØØ´Øªâ€ŒÙ†Ø§Ú© باشد.
-خب …
+Ùلانی؟!
-نــه!
+بهمانی؟!! [اوج ÙˆØØ´Øª!]
ـآررره!!!!!! [اوج رعب!]
به قول Ù…Ø¹Ø±ÙˆÙØŒ Ùلانی داشت زندگی‌اش را می‌کرد Ú©Ù‡ بهمانی ÙØ±Ø§Ø±Ø³ÛŒØ¯.
خب! من چیزی نمی‌گویم. یکی دو مورد Ú©Ù‡ نیست. ملت دارند تل٠می‌شوند دانه دانه! یادم می‌آید Ùلانی دل‌اش بچه‌ی سیاه‌پوست می‌خواست. آیا بهمانی می‌داند؟ یا ØØªÛŒ ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ می‌داند، می‌تواند این خواسته را ارضا کند؟ یا مثلا برای Ùلانی روی دیوار دانش‌گاه پیغام مخÙÛŒ می‌نوشتند از نیکولاس Ù…Ø§Ù†ÙØ±Ø¯ دو پوسان. آیا او همین بهمانی بود Ú©Ù‡ آثار هرمان مارتین دو هسه را کاوش کرده بود تا به آن جمله‌ی نیکولاس Ù…Ø§Ù†ÙØ±Ø¯ دو پوسان ملقب به هرمان هسه دست یابد؟ (Ùˆ بعدا هم کاش٠به عمل آمد هرمان هیچ‌وقت چنان چیزی Ù†Ú¯ÙØªÙ‡ بود. Ù…ØªØ§Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ نمی‌توانم بگویم Ú†Ù‡ چیزی.) یا روزگار سپری‌شده‌ی جاده‌ها Ùˆ بیابان‌ها را در نظر بگیر. آیا کس‌ای انتظاری جز این نداشت؟ Ú†Ù‡ ÙØ¬Ø§ÛŒØ¹ÛŒ! ØØ³Ø§Ø¨ Ú©Ù† Ú©Ù‡ پرونده‌ی ایران هم در این شرایط به شورای امنیت برود. Ùلانی Ùˆ بهمانی Ùˆ بیساری رابطه‌ای عاشقانه-مثلثی تشکیل داده‌اند، آن وقت در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ این مثلث ناگهان به سه دایره مماس Ù…ØÛŒØ·ÛŒ می‌شود، الÙنون هم همه‌مان را مستقیم به Ùنا Ù…ÛŒâ€ŒÙØ±Ø³ØªØ¯.