به تاریکی لعنت Ù†Ùرست، شمع‌ای رو�ن Ú©Ù†
برای دیگران متاس٠نباشید، Ùورا بزنید توی گوش‌شان!
برای دیگران متاس٠نباشید، Ùورا بزنید توی گوش‌شان!
هوا سرد است. شاید Øدود ده یا پانزده درجه‌ی زیر صÙر. آتش‌ای آن گوشه به راه است (Ú©Ù‡ نمی‌توان از روی‌اش پرید) Ùˆ مردم -بیش‌ترشان- در Øال رقصیدن‌اند. یکی دو ساعتی بیش‌تر نمی‌مانی، اما آن آخر دیگر اØساس می‌کنی سردت شده.
چهارشنبه‌سوری‌ای در Ùلان پارک جنگلی‌ی ادمونتون،‌ کنار رود یخ‌زده‌ای Ú©Ù‡ ماه‌هاست از خیال خروش بیرون آمده – زیر نور بدر کامل.
نه آجیل مشکل‌گشایی هست (هست! ولی نه آن‌ای Ú©Ù‡ مشکلی را بگشاید) Ùˆ نه آتش‌ای Ú©Ù‡ از روی‌اش بپری Ùˆ نه آدم‌هایی Ú©Ù‡ خوش‌Øال‌ات کنند. مهم‌تر از همه همین آخری! آدم‌هایی Ú©Ù‡ باید باشند، نیستند.
نه! بگذار منص٠باشم. آدم‌هایی هستند Ú©Ù‡ دیدن‌شان -یا به صØبت نشستن‌شان- خوش‌Øال‌ات می‌کنند (Øتی اگر راجع به وبلاگ‌ات صØبت کنند. در این مواقع Øس خاص‌ای داری Ú©Ù‡ … ول‌اش کن، نمی‌گویم). اما همه چیز گویا این‌جا موقت است.
چهارشنبه سوری‌ای Ú©Ù‡ بوی بهار در آن نیاید، چهارشنبه سوری‌ای Ú©Ù‡ Ø§Ø±ÙˆØ§Ø Ù†ÛŒÙ…Ù‡â€ŒØ´Ø¨â€ŒØ§Ø´ را نشناسي، چهارشنبه سوری‌ای Ú©Ù‡ صدای انÙجارهای ÙˆØشت‌آور تهران Ùضا را پر نکند، چهارشنبه‌سوری‌ای تقلبی است. عاریت‌ای است از آن‌چه نمی‌تواند باشد. چرا بیش از Øد سعی در تکرار ناممکن بکنی؟ بگذار ریشه‌های‌ات نه در اجتماع Ú©Ù‡ در خودت Ø´Ú©Ù„ بگیرد. اجتماع‌شان را رها Ú©Ù† [اجداد ما Ú©Ù‡ بین‌النهرین Ùˆ اروپا را پر کردند همه از اÙریقا آمده بودند. آن‌ها کلونی‌های مهاجر بسیار کوچک‌ای بودند. شاید Øدود هزار Ù†Ùر. همین هزار Ù†Ùر بودند Ú©Ù‡ تمدن‌های باستانی‌مان را Ø´Ú©Ù„ دادند. جمعیت ایرانی‌ی ادمونتون هم باید در همین Øدود باشد. نه! خیلی هم بد نیست.]
مردم می‌رقصند. تو وارد هیاهوی‌شان نمی‌شوی. عکس می‌گیری Ùˆ عکس می‌گیری (Øتی اگر یکی به‌ات بگوید Ú©Ù‡ مشکوک می‌زنی با این عکس گرÙتن‌ات. Ùˆ تو Ùکر می‌کنی آیا طر٠Ùکر کرده ممکن است تو عامل Øکومت باشی Ùˆ مثلا می‌خواهی راپورت‌اش را بدهی Ú©Ù‡ بی‌Øجاب در ده هزار کیلومتر آن طرÙ‌تر قر شدید داده؟! خنده‌دار این‌که در بین دویست سیصد عکس‌ای Ú©Ù‡ گرÙته‌ام یک عکس هم از او نبود. سوژه هیچ‌گاه به مقام ابژه‌ی عکس من تبدیل نشد!). خوب‌ است. اسباب‌بازی‌ی خوبی است. تو را وارد ماجرا می‌کند بدون این‌که درگیرش شوی. Øق‌ای عینی به تو می‌دهد برای پوشاندن ترس از اجتماع‌ات. عکس می‌گیری Ùˆ عکس می‌گیری. هنوز عکاس خوبی نیستی (Ùˆ با خیره‌سری اصرار داری Ú©Ù‡ در شب بدون Ùلاش عکاسی Ú©Ù†ÛŒ). اما خب،‌ این Ú†Ù‡ ربطی به عکس گرÙتن دارد؟
مردم می‌رقصند Ùˆ من سردترین چهارشنبه‌ی سوری‌ی عمرم را (Ùˆ نه البته بدترین‌اش را) می‌گذرانم. Ø§Ø±ÙˆØ§Ø Øلقه‌زده خاطرات وطن‌شان را می‌رقصند.
-دانش‌گاه صنعتی‌ی شری٠شلوغ شده است. شهدا را می‌خواستند دÙÙ† کنند Ùˆ مواÙقت بسیج دانش‌جویی Ùˆ مخالÙت بقیه Ùˆ قضایا مربوط. بیش‌ترش را می‌توانید در وبلاگ لنا بخوانید.
-دو سه سال پیش هم می‌خواستند در میادین شهر شهید دÙÙ† کنند. این‌کار را هم کردند گویا (هیچ‌وقت Ù†Ùهمیدم آن آب‌خوری‌هایی Ú©Ù‡ عکس شهید روی‌شان بود، زیرشان استخوان‌ای هم بود یا خیر. Ùرض‌ام بر مثبت‌بودن پاسخ است). مردم مخال٠بودند، اما مردم بند Ú©ÙØ´ که‌اند؟
-کتک‌کاری شده در شریÙ. گویا بچه‌ها را زده‌اند. در این شرایط آدم خون‌اش به جوش می‌آید. بعید نیست دل‌اش بخواهد مشت‌ای هم Øواله‌ی طر٠کند. از بیرون Ú©Ù‡ نشسته‌ای می‌گویی نباید پاسخ خشونت را با خشونت بدهی، اما درون گود همه چیز Ùرق می‌کند. آدرنالین این چیزها سرش نمی‌شود.
-Û±Û¸ تیر، خرداد ۸۲، پارک دانش‌جوی اسÙند Û¸Û´ØŒ اعدام‌های دهه‌ی شصت، جنگ اجباری، تØریم‌های گذشته Ùˆ تØریم‌های آینده، Ùˆ Øماقت/شیطنت‌های همیشگی‌شان (شیطنت از آن کلمه‌های گوگول‌ای است Ú©Ù‡ Ùرزانگان به خبیثانه‌ترین معنای‌اش به کار می‌برند. در این‌جا مراد همان برداشت است).
-رییس دانش‌گاه را هم گویا زده‌اند. خوب شد Ú©Ù‡ کتک خورده؟ گویا طر٠قول داده Ú©Ù‡ بدون اجازه‌ی بچه‌ها این اتÙاق نیاÙتد Ùˆ بعد زیرش زده. باشد! باشد! طر٠دموکرات نیست، اما پاسخ رÙتار خلا٠دموکراسی مشت است؟ گمان‌ام نیست. کمینه در بیش‌تر موارد به‌ترین راه نیست. اما آدرنالین به هر Øال چیز دیگری است Ùˆ وقتی بالا رود دیگر به این زودی‌ها پایین نمی‌آید.
-به خشونت Ú©Ù‡ دست می‌زنند، دل‌ات به خشونت هم‌ارز راضی نمی‌شود. می‌خواهد مثل Ùیلم‌های هالیوودی (با ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ø±Ùتار ترمینیتور-گونه) پاسخ‌شان بدهی. همیشه آرزوی‌ام این بود Ú©Ù‡ بتوانم کس‌ای را هل بدهم Ùˆ از روی زمین بلند شود Ùˆ ده متر آن طرÙ‌تر Ùرود بیاید. ضدگلوله‌بودن را هم همیشه دوست داشته‌ام. یک چیزی شبیه به رÙتن به کارزار Ùˆ ویران کردن سپاه دشمن به سبک Ùیلم مذکور یا مشابه‌های دیگرش چون یاران Øلقه در ارباب Øلقه‌ها Ùˆ دیگر قضایا (ببینید Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ گستره‌ی وسیع تاریخی‌ای را برای‌تان پهن کرده‌ام وسط وبلاگ). بدی‌اش این است Ú©Ù‡ این‌ها ممکن نیست. جدا از این‌که خشانت‌اش هم زیاد است Ùˆ اØتمالا اگر کس‌ای را ده متر آن طرÙ‌تر پرت Ú©Ù†ÛŒ نمی‌توانی زیاد امیدی به سالم‌بودن‌اش (برای happy end بودن ماجرا – وقتی Ú©Ù‡ سپاه دشمن به تو ملØÙ‚ می‌شود) داشته باشی. درگیر قوه‌ی قضاییه می‌شوی Ùˆ غیره Ú©Ù‡ دردسر دارد. البته بماند Ú©Ù‡ یکی از اولین جاهایی Ú©Ù‡ دوست داری با این قدرت بروی همان طرÙ‌ها است. بگذریم … بگذریم!
-برای شهدایی Ú©Ù‡ این‌گونه دست‌مایه‌ی عده‌ای ذهن‌آلوده می‌شوند ناراØت‌ام. آن‌هایی Ú©Ù‡ جنگیدند با این بچه نخاله‌هایی Ú©Ù‡ اسم بسیجی بر خودشان گذاشته‌اند برابر نیستند: نخاله‌هایی Ú©Ù‡ روزگاری سÙارت دانمارک را ÙØªØ Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ù†Ø¯ Ùˆ با اÙتخار در وبلاگ‌شان می‌نویسند Ùˆ روزگاری قدیم‌تر تخم بدبختی سی ساله‌مان را در سÙارت امریکا به قدیم‌ترین روش ممکن کاشتند (Ùˆ البته پشیمانی‌شان یک پشیز نیز نباید جدی گرÙته شود) Ùˆ سال‌ها Ùˆ سال‌ها راه‌زن چهارراه‌ها Ùˆ معبرهای شهرهای‌مان بودند Ùˆ کلاش به دست مردم را به زور به تقوای نداشته‌شان رهنمود می‌کردند. اوج تصمیم شهیدان بر این‌که زندگی‌شان را خالصانه Ùدا کنند با تصمیم کوته‌Ùکرانی Ú©Ù‡ زنجیر به دست Ùˆ با سلاØÛŒ نابرابر دیگران را می‌زنند در یک ترازو قرار نمی‌گیرد.
-من Ùکر نمی‌کنم دÙÙ† شهیدی در دانش‌گاه به خودی‌ی خود ایرادی داشته باشد. به هر Øال جامعه‌ی ایران مذهبی Ùˆ ارزش‌مØور است. آن‌که شهید شده نیز نه جایی اشغال می‌کند Ùˆ نه اندوهی اضاÙÙ‡ (Øتی شاید بتواند چند Ù†Ùری را نیز معنویت بخشد). مشکل اما به زور تجویزکردن این داروهای سعادت است. داروهایی Ú©Ù‡ نه به قصد سعادت Ú©Ù‡ به قصد بالا رÙتن Ùروش داروخانه به خوردت داده می‌شود.
-اما آدرنالین مگر می‌گذارد آرام Ùکر Ú©Ù†ÛŒ وقتی کتک‌ات می‌زنند Ùˆ توهین‌ات می‌کنند؟ می‌زنند؟ بزن!
یک سوال: آیا کس‌ای خبر دقیقی دارد از این‌که آیا غیرمسلمانان در ورود به دانش‌گاه‌های ایران دچار مشکل‌اند؟ آیا تبعیضی برای کس‌ای قایل می‌شوند در این زمینه یا خیر؟ و دیگر این‌که آیا بهاییان می‌توانند وارد دانش‌گاه شوند؟
لطÙا هر Ú†Ù‡ می‌دانید برای‌ام بنویسید.
تکمیلی: از همه‌ی کسانی Ú©Ù‡ پاسخ دادند متشکرم. با توجه به نظرات داده‌شده به نظر می‌رسد Ú©Ù‡ بهاییان برای ورود به دانش‌گاه‌های ایران مشکل دارند. گرچه آن‌ها دانش‌گاه مخÙی‌ای دارند Ú©Ù‡ مدرک‌اش مورد قبول دانش‌گاه‌های خارجی هست (گرچه برای‌ام خیلی چنین چیزی عجیب است).
نکته‌ی جالب دیگر این‌که کسانی برای‌ام کامنت گذاشتند Ú©Ù‡ تا به Øال نمی‌دانستم از خواننده‌های این‌جای‌اند. در واقع خواننده‌های دایمی/نیمه‌دایمی شناسایی شده‌ی این‌جا هیچ واکنش‌ای نشان ندادند. ای تنبل‌ها!
وبلاگ‌ها مثل کدو تنبل می‌مانند. کاربرد عملی‌شان با کاربرد طراØی‌شده‌شان یک‌سان نیست.
هشتم مارس بهانه‌ی خوبی است برای صØبت درباره‌ی زن Ùˆ جنسیت. نظر من در یکی دو سال اخیر خیلی تغییر نکرده است اما بازنویسی‌ی آن Øداقل برای خودم Ù…Ùید است Ùˆ برای دیگران روشن‌گر. البته در این نوشته‌ی کوتاه بیش از Øدی دقیق Ùˆ عمیق نمی‌شوم.
من مواÙÙ‚ تساوی‌ی Øقوقی‌ی زن Ùˆ مرد هستم. اعتقاد دارم هر انسانی -Ú†Ù‡ زن Ùˆ Ú†Ù‡ مرد- از این ØÙ‚ برخوردار است Ú©Ù‡ زندگی را تجربه کند Ùˆ در صورتی Ú©Ù‡ لزومی به پیش‌رÙت می‌بیند، امکانات‌اش برای‌اش Ùراهم باشد.
هم‌چنین می‌دانم در دنیای امروز با زن Ùˆ مرد به یک‌سان رÙتار نمی‌شود. در بعضی کشورها چون ایران قانون بین دو جنس تبعیض قایل می‌شود. هم‌چنین در بسیاری از کشورها با این‌که قانون به برابری اعتقاد دارد، اما باور عمومی چنین نیست Ùˆ در عمل رÙتارهای نامتقارنی مشاهده م�‌کنیم.
این رÙتارهای نامتقارن از دید اکثر مردم الزاما ناخوش‌آیند نیست. در بعضی شرایط چنین نوع رÙتارهایی، عرÙ‌ای پسندیده است Ùˆ در بعضی مواقع دیگر خیر. به عنوان نمونه تقدم Ùˆ اØترام بیش‌تری Ú©Ù‡ به زن می‌شود (مثلا در یک مهمانی یا …) کاملا قابل قبول در نظر گرÙته می‌شود. کم‌تر شخص‌ای را دیده‌ام Ú©Ù‡ به صر٠باور به تساوی‌ی دو جنس تمام رÙتارهای‌اش را جنسیت‌زدایی کرده باشد. از طر٠دیگر گاهی این رÙتارها غیرقابل قبول است Ùˆ تساوی‌خواهان را برمی‌آشوباند.
باور شخصی‌ی من این است Ú©Ù‡ ذات همه‌ی این تÙاوت‌ها در جنسیت است Ùˆ جنسیت خلاصی بردار نیست. به عبارت دیگر همیشه تÙاوت‌ای در رÙتارهای اجتماعی وجود خواهد داشت. Ù…ØÙ„ بØØ« تنها در میزان تÙاوت قابل قبول است. صد سال پیش تÙاوت مرد بزن Ùˆ زن مطیع کاملا قابل قبول بود اما امروزه دیگر نیست. به نظر می‌رسد جنسیت امری شناور است Ú©Ù‡ بخش‌ای از صÙات خود را از تÙاوت جنسی می‌گیرد Ùˆ بخش‌ای دیگر را از اجتماع اطراÙ. اگر به هر دلیلی در اجتماع تÙاوت جنسی کم‌تر به چشم بیاید (مثلا چون کار بدنی کم‌تر نیاز باشد Ùˆ تÙاوت‌های ناشی از آن کم‌رنگ‌تر) Ùرد کم‌تر در مواجهه با این تÙاوت جنسی خواهد بود Ùˆ جنسیت برای‌اش کم‌رنگ‌تر می‌شود. این‌که این تÙاوت تا Ú†Ù‡ Øد باقی خواهد ماند Ùˆ Ùرداها Ú†Ù‡ خواهد شد را نمی‌دانم، اما به گمان‌ام تا انسان انسان است، تÙاوت نیز باقی است Ùˆ هر تلاشی برای Ù…ØÙˆ کردن‌اش بی‌Ùایده.
دارد امتØان می‌دهد. تنها کاری Ú©Ù‡ می‌توانم بکنم این است Ú©Ù‡ برای‌اش آرزوی موÙقیت بکنم. متاسÙانه Ùقط همین!
اØساس قلبی‌ام این است Ú©Ù‡ مشکلی نخواهد داشت. (:
مردان چکمه‌پوش
پر ز قدرت و غرور
گام برمی‌دارند استوار -گیریم اخلاق‌شان بشلد.
مردمان ما به انتظار
تنها و بی‌کس
چشم به انتظار دست٠یار
مردمان آرام و بی‌پناه به انتظار طلوع
مهرورزی را چشم در راه‌اند
اینک معجزه: Ù…Ùهرورزان چکمه‌پوش باتوم‌زنان Ùˆ استوار صÙ‌های آرام Ùˆ Ù†ØÛŒÙ‌شان را در هم می‌شکنند: ترق ترق!
Ùریاد برمی‌دارد
“Ú¯Ù… شوید! Ú¯Ù… شوید!”
-متشکرم عمو، متشکرم خالو
Ùˆ من نمی‌دانم چرا Ùریاد آن پیرزن Ù†ØÛŒÙ
برنمی‌�ارد دست از گوش من
آن مرد چکمه‌پوش
با اخلاق چرمین خود ما آدم‌ها را تا نهایت Øقوق مسلم‌مان
دوست می‌دارد
و ما
خسته
و ما
تنها
به انتظار معجزه‌
به عبث نشسته‌ایم.
Û±) خانه‌مان بازم آتش گرÙت. این‌بار زیر دوش بودم. تجربه‌ی این‌بار نشان داد Ú©Ù‡ یک شخص می‌تواند در Øدود دو دقیقه Ú©Ù„ لباس‌اش را (هم‌راه با جوراب Ùˆ Ú©ÙØ´ Ùˆ کاپشن) بپوشد Ùˆ کی٠پول Ùˆ کلیدهای‌اش را بر دارد Ùˆ بزند به چاک. در این مدت البته نمی‌توان بندهای Ú©ÙØ´ را بست Ùˆ یا موها را خشک کرد.
Û²) شما چطوری می‌توانید هوای بالاتر از صÙر درجه را تØمل کنید؟ گرم‌ت�ن نمی‌شود؟ این‌جا هوا عالی است!
۳) یک‌جایی خواندم که از اسکار وایلد چنین نقل شده است: تجربه نام آن‌چیزی است که بر اشتباهات‌مان می‌گذاریم.
خب، شاید!
۴) در ضمن جمله‌ی مورد علاقه‌ی من این است:
Ever tried, Ever failed. No matter! Try Again; Fail again, Fail better.
Ûµ) ولی من از تجربه‌های این‌طوری خیلی -Øداقل در برخورد اول- خوش‌ام نمی‌آید.
Û¶) Øس‌ای وجود دارد به نام Øس٠نقص‌شدن کپی‌رایت شخصی. Øس می‌کنی اگر چیزی نوشته‌ای نه تنها دیگری نباید آن را بدزدد، بلکه نباید تغییری نیز در آن ایجاد کند. چنین Øس‌ای است Ú©Ù‡ باعث می‌شود از این‌که کس‌ای در برنامه‌های‌ [کامپیوتری]ام دست‌کاری کند Ùˆ یا مثلا نوشته‌ای از مرا ویرایش کند چندان خوش‌ام نیاید. صرÙا یک Øس است – ماجرای قانونی‌ای نیست.
Û·) Øس بد دیگری Ú©Ù‡ وجود دارد Ùˆ من به کرات تجربه کرده‌ام این است Ú©Ù‡ از ایده‌های‌ات استÙاده کنند اما Øق‌ات را درست به جا نیاورند. مثلا اگر تو در یک کار علمی ایده‌ای داده‌ای Ùˆ تØقیق‌ای انجام شده است، لازم است در گزارش‌های منتشر شده نام تو را بیاورند. Øالا با توجه به مشارکت‌ات یا لازم است تشکر کنند یا این‌که به عنوان نویسنده‌ی مقاله بشناسندت.
Û¸) در دانش‌گاه‌های پیشین‌ای Ú©Ù‡ بودم خیلی‌ها می‌آمدند Ùˆ با من در مورد موضوعات مربوط به تØقیق‌شان مشورت می‌کردند. برای بعضی‌ها قصه‌ی یک چیز را از ابتدا می‌گÙتم، برای بعضی‌ها ایده‌ی تازه‌ای Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ø±Ø¯Ù… Ùˆ گاهی اوقات تنها به ØرÙ‌های‌شان گوش می‌دادم Ùˆ سعی می‌کردم به انسجام Ùکری‌شان Ú©Ù…Ú© کنم (نقد می‌کردم). نمی‌گویم در همه‌ی آن موارد لازم بود نویسنده‌ی هم‌کار مقاله می‌شدم. نه! در خیلی موارد نقش‌ام آن‌قدر نبود. از طر٠دیگر معمولا از Ú©Ù…Ú© علمی کردن به دیگران لذت می‌برم. اما اعتقاد دارم از میان آن همه مراجعه‌کننده(!) Ùˆ آن همه مقاله‌ی چاپ‌شده باید کمینه چند Ù†Ùرشان کاری غیر از به رسمیت نشناختن Ú©Ù…Ú© ان�ام می‌دادند. از این همه، تنها یک مورد این‌گونه کرد.
Û¹) زمانی با لنا درباره‌ی این موضوع صØبت می‌کردم. او می‌گÙت شاید دیگران نمی‌دانند چنین کاری باید بکنند. همین! یعنی واقعا نمی‌دانند. شاید!‌ شاید!
Û±Û°) ریچ Øر٠جالبی می‌زند. می‌گوید زیاد مقاله داشتن خوب نیست: هر Ú†Ù‡ کم‌تر، به‌تر! دیگر به‌اش نمی‌گویم Ú©Ù‡ پدر من، تو خرت از پل گذشته است! اما خب، واقعیت این است Ú©Ù‡ ارزش‌داشتن زیاد بودن مقاله‌ها یک Ø¢Ùت آکادمیک است. Ø¢Ùت‌ای است Ú©Ù‡ ناشی‌شده از سیاست‌های تقسیم بودجه‌ی موسسات است. Ùˆ این Ø¢Ùت به نظر خیلی جدید می‌آید. طر٠صد تا مقاله دارد اما مجموع‌شان هم اندازه‌ی مقاله‌ی تئوری‌ی مخابرات کلود شانون (علیه رØمه!) Ùˆ یا کالمن (گویا هنوز زنده است!) نمی‌ارزد.
تخصص‌اش راجع به نقش مخرب مذهب در عقلانیت، Ùرهنگ عامه Ùˆ Ø¢Ùت‌های آن، نقش وبلاگ‌ها در خانواده، آزادی جنسی Ùˆ Ù…Øدودیت‌های آن، تمسخر دیگران به پانزده روش هم‌زمان،‌ سیاست عامه Ùˆ خاصه، موسیقی ملل Ùˆ Ùولکور، رسانه‌ها Ùˆ ارتباطات، قوم‌ستیزی Ùˆ نقش ملی‌گرایی (Ùˆ آریایی خالص بودن – آخر &#$%ØŒ منظورت چیست خون‌ات خالص است؟) Ùˆ بی‌شمار موارد دیگر است. همه‌ی این‌ها (جز یکی) اشکالی ندارد. کار وبلاگ‌نویس همین است. مشکل آن تمسخر دیگران به پانزده روش هم�زمان است. نقاد ما -رک Ùˆ راست Ùˆ با عرض شرمندگی- بی‌ادب است.
صداقت‌های‌تان را تصØÛŒØ Ú©Ù†ÛŒØ¯!
Ú¯Ùتارتان را پاک نگاه دارید.
چشم‌های‌تان را به بدی‌ها نبندید، اما به آن‌ها نیز خیره نشوید.
گوش‌های‌تان را با موم نشویید.
چقدر این بدیهات را تکرار کنم؟
ندارد.
-Øدس بزن!
+یکی ازدواج کرده؟!
ـآره!‌عجب بلایی هستی تو پسر.
+Ú©ÛŒ Øالا؟
-Øدس بزن!
+Ùلانی؟
-آره!!!
+با کی؟
-خودت بگو!
+دو تا Øدس می‌زنم. یکی‌اش برای این‌که طبیعی جلوه کند، یکی‌اش برای این‌که ÙˆØشت‌ناک باشد.
-خب …
+Ùلانی؟!
-نــه!
+بهمانی؟!! [اوج ÙˆØشت!]
ـآررره!!!!!! [اوج رعب!]
به قول معروÙØŒ Ùلانی داشت زندگی‌اش را می‌کرد Ú©Ù‡ بهمانی Ùرارسید.
خب! من چیزی نمی‌گویم. یکی دو مورد Ú©Ù‡ نیست. ملت دارند تل٠می‌شوند دانه دانه! یادم می‌آید Ùلانی دل‌اش بچه‌ی سیاه‌پوست می‌خواست. آیا بهمانی می‌داند؟ یا Øتی Øالا Ú©Ù‡ می‌داند، می‌تواند این خواسته را ارضا کند؟ یا مثلا برای Ùلانی روی دیوار دانش‌گاه پیغام مخÙÛŒ می‌نوشتند از نیکولاس مانÙرد دو پوسان. آیا او همین بهمانی بود Ú©Ù‡ آثار هرمان مارتین دو هسه را کاوش کرده بود تا به آن جمله‌ی نیکولاس مانÙرد دو پوسان ملقب به هرمان هسه دست یابد؟ (Ùˆ بعدا هم کاش٠به عمل آمد هرمان هیچ‌وقت چنان چیزی Ù†Ú¯Ùته بود. متاسÙانه نمی‌توانم بگویم Ú†Ù‡ چیزی.) یا روزگار سپری‌شده‌ی جاده‌ها Ùˆ بیابان‌ها را در نظر بگیر. آیا کس‌ای انتظاری جز این نداشت؟ Ú†Ù‡ Ùجایعی! Øساب Ú©Ù† Ú©Ù‡ پرونده‌ی ایران هم در این شرایط به شورای امنیت برود. Ùلانی Ùˆ بهمانی Ùˆ بیساری رابطه‌ای عاشقانه-مثلثی تشکیل داده‌اند، آن وقت در Øالی Ú©Ù‡ این مثلث ناگهان به سه دایره مماس Ù…Øیطی می‌شود، الÙنون هم همه‌مان را مستقیم به Ùنا می‌Ùرستد.