تنها صداست که می‌ماند

تنها صداست که می‌ماند

-نوای‌اش در ذهن‌ات غوغا می‌کند. به خاطر نمی‌آوری چه آهنگ‌ای بود. Pink Floyd؟! Anathema؟! یا چیزی دیگر؟ سعی می‌کنی ملودی‌اش را با سوت بزنی. درست نمی‌توانی این‌کار را بکنی. نه فقط به دلیل سوت‌زدن بلد نبودن‌ات.
-صدای مخملین‌اش را می‌شنوی. گویا از ته چاله‌ای می‌آید. شاید هم چاه‌ای. به خاطر نمی‌آوری کجا شنیده‌ای‌اش. چاله؟ چاه؟ چرا من باید آن صدا را شنیده باشم؟
-صدایی نمی‌آید جز نوازش داغ آب بر پشت‌ات. سرت را به دیوار تکیه داده‌ای Ùˆ به هیچ فکر می‌کنی. بعد صدایی می‌آید. شبیه ناله است. می‌گوید “سولویی …”. Ú©Ù‡ بود؟
-آخرین کلمات‌ای Ú©Ù‡ از او به خاطر داری یک چنین چیزی است “به هر حال ما با هم دخترعمو، پسرعمو هستیم!”. ده سال‌ است Ú©Ù‡ دیگر صدای‌اش را نشنیده‌ای. اگر الان زنده بود هم سن Ùˆ سال دختر مو فرفری‌ی بار نزدیک خانه‌تان است. هر وقت موی فرفری می‌بینی (فرفری درست منظورم را می‌رساند؟ پیچ Ùˆ تاب زیاد، کم‌تر از وزوزی، بیش‌تر از مجعدی چون من) به خاطرش می‌افتی. به دخترک انعام بیش‌تری می‌دهی.
-به خاطر آوردن صداها سخت است. نمی‌توان صدای آدم‌ها را به راحتی به یاد آورد. من نمی‌توانم. چهره‌شان را نیز. اما با کلمات‌شان مشکل‌ای ندارم. اما آن‌چه تاثیر می‌گذارد صدای‌شان است. اگر ناگهان اتفاقی صدای‌شان را به خاطر بیاورم وحشت برم می‌دارد.
-او هیچ‌گاه برای‌ام آن نامه‌اش را نخواند. عجیب است Ú©Ù‡ من آن نامه‌اش را با صدا به خاطر دارم (البته نه این جمله‌اش را: “اسلام ناب محمدی امریکایی”).
-صدای‌اش را … صدای‌ام را … گفت آرام باش!‌ آرام باش! نمی‌توانید تصور کنید راجع به Ú†Ù‡ چیزی صحبت می‌کنم. خودش نیز. من هم. هیچ‌کس نمی‌تواند.
-گاهی دوست داشتم بتوانم صحبت کنم. بیش‌تر از پیش. چیزهای Ù…Ú¯Ùˆ را بگویم. منتظر روز سخن‌ گفتن‌های‌ام – قیامت.

4 thoughts on “تنها صداست Ú©Ù‡ می‌ماند

  1. امان از حرفهای مگو که رو دل آدم قلنبه میشه.

  2. 🙂 …. 🙂
    الان یک مشت حس دارم Ú©Ù‡ نمی‌توانم توصیف‌شان کنم … Ú†Ù‡ برسد به این‌که به عنوان کامنت بنویسم‌شان!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *