مساله Ùˆ راه‌ØÙ„
می‌گوید این مساله نیست، راه‌ØÙ„ است. دنبال راه‌Øل‌ها نرو، مساله‌های‌اند Ú©Ù‡ مهم‌اند.
می‌گویم یا شیخ، مساله چیست؟
و می‌گوید اما مسالة! [و چیزهایی می‌گوید]
Ùˆ من می‌گویم Ú©Ù‡ این مساله نیز Ú©Ù‡ خود راه‌Øل‌ای است برای مساله‌ای دیگر.
شیخ تایید می‌کند و می‌گوید که موضوع تنها این است که چیزها را چگونه بنمایانی.
من لبخند می‌زنم، مولاهم لبخند می‌زند، وقت تمام می‌شود، خداØاÙظی می‌کنم Ùˆ می‌روم.
—
Ùˆ Øالا Ú©Ù‡ به ØرÙ‌های‌اش Ùکر می‌کنم می‌بینم Ú©Ù‡ خیلی هم مخال٠نیستم. ما بیش از آن‌که به مساله‌ها Ùکر کرده باشیم، به راه‌Øل‌ها اندیشیده‌ایم. راه‌Øل‌های مساله‌هایی Ú©Ù‡ وجود ندارند.
سوال این است: مساله چیست؟
9 thoughts on “مساله Ùˆ راه‌ØÙ„”
Ú¯Ùته بودند:بودن یا نبودن؟!مسأله این است!اما به مرور Ùهمیده ایم Ú©Ù‡ بودن یا نبودن مسأله ای نیست!مسأله این است!
بیشتر ما درگیر زیبایی های تجویزی هستیم Øالا با غلظت Ú©Ù… یا زیاد .Ùقط زمانی Ú©Ù‡ از بیرون به خودمان Ùˆ دغدغه های روزانه مان نگاه Ù…ÛŒ کنیم ØŒ از این همه دست Ùˆ پا زدن ØŒ ÙˆØشت Ù…ÛŒ کنیم.آیا !
Øالا این Ú©Ù‡ من Ùرمودم نه ربطی به پست این جا داشت نه کامنت آن جا! هه هه !
شايد اصلا مسئله‌اى وجود ندارد Ùˆ ما Ùقط در توهم مسائل گرÙتار آمده‌ايم.
اینجوری Ú©Ù‡ تسلسل ایجاد میشه هر مسئله راه ØÙ„ دیگه باشه نقطه اتکایی وجود نداره
slam
man har az gahi be webloget sar mizadam vali ta hala kheili daghigh nashode bodam hala ye soal baram pish omade
kei vaght kardi inhame etelaat darbare har chizi dashte bahsi?
onam ba sene na chandan ziyad
manam bargh khondam va manam kheili alaghe be fahmidan daram va manam kheili khosham miyad az kheili chiza bedonam
khoshhal misham age javabamo bedi
كلاً شايد جريان اين باشه كه اصلاً راه Øلي وجود نداره. همه Ú†ÙŠ خودش يه مسآلس در واقع!
یعنی واقعا “موضوع تنها این است Ú©Ù‡ چیزها را چگونه بنمایانی”ØŸ! بنابراین چیزی به نام مساله یا راه ØÙ„ وجود ندارد؛ همه چیز هم راه ØÙ„ است Ùˆ هم مساله بسته به اینکه چگونه نمایانده شود!
واقعا تو باور می کنی؟
قبل تر ها دنبال معناي زندگي بودم Ùˆ Øالا دنبال اينكه چرا از زندگي معنا مي خواهم؟معنا داشتن زندگي Ú†ÙŠ بهم مي ده؟ مشكل خودمون هستيم نمي دانيم Ú†Ù‡ مي خواهيم ؟نمي دانيم Ú†Ù‡ هستيم؟كليد بسياري از سوالات Ùكر كنم در اين نهÙته است كه من يك مخلوقم … من ؟؟؟ خلق شده ام… اون جوري كه اون؟؟؟مي خواسته؟با يك چيزهايي راضي مي شوم كه اون؟؟؟ مي خواسته Ùˆ تا به اونها نرسم سرگرداني پاياني ندارد….چون اين مدلي خلق شده ام… البته اگه اوني وجود داشته باشد؟… .اين چيزها ربطي به اينجا داشت يا نه؟نمي دانم ولي وقتي نمي دانيم مسئله چيست چگونه مي توانيم ارتباط يا ربطي را Ù†ÙÙŠ كنيم؟!!!