پراکنده از ذهن‌ام
کلی چیز است می‌خواهم بگویم، نمی‌شود! وقت نمی‌شود قربان!
Ùکر می‌کنی خلاصه بشود Ú¯Ùت‌شان؟! سعی می‌کنم:
-Û±Û¸ تیر آمد Ùˆ رÙت. اتÙاقی هم Ù†ÛŒÙتاد. چند سال پیش هم Ú©Ù‡ Û±Û¸ تیر شد، خب، معلوم است Ú©Ù‡ Û±Û¸ تیر آمد Ùˆ رÙت. Ùکر می‌کنید آن زمان اتÙاقی اÙتاد؟
-Ùلسطین Ùˆ اسرائیل. تمایل من این است Ú©Ù‡ ØÙ‚ را به طر٠Ùلسطینیان بدهم، اما آیا من به اندازه‌ی کاÙÛŒ از آن طرÙی‌ها شنیده‌ام؟ درست است Ú©Ù‡ یک طر٠با هواپیما خانه‌های دیگری را آوار می‌کند، اما طر٠دیگر هم آدم‌های بی‌گناه را می‌کشد. Ùکر کنم برای پایان‌دادن به این مساله نباید بیش از این Ùکر کرد Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ کس‌ای مقصرتر است. لازم است گذشته را Ùراموش کرد Ùˆ تنها Ùˆ تنها سعی کرد هیچ آدم‌ای بیش از این آزار نبیند. البته چنین موردی در تاریخ انسانیت زیاد معمول نبوده است.
-تا چند ساعت دیگر قرار است بروم ونکوور. Øوصله‌اش را ندارم با این‌که می‌دانم اگر بخواهم می‌توانم Øسابی خوش بگذارنم. موضوع این است Ú©Ù‡ من خیلی طرÙ‌دار سÙر نیستم.
-ممکن است در طول زمان عوض شود، اما همیشه بوی عادت‌های کودکی‌ات را کم‌رنگ یا پررنگ Øس می‌کنی. ده سال پیش هم از سÙر کردن خوش‌ام نمی‌آمد، بیست سال پیش هم همین‌طور! Øس‌ام نسبت به آن شبیه به همین Øس Ùعلی‌ام بود.
-Øس‌ای ویژه نسبت به آشیانه‌ام دارم. بعضی آشیانه‌های‌ام را خیلی دوست داشته‌ام، بعضی را کم‌تر. اما به هر Øال خوش‌ام نمی‌آید خیلی از آن دور بشوم.
-اگر ونکوورید، شاید بتوانیم هم‌دیگر را ببینیم. خبر دهید.
-یکی از دوستان‌ام از یک دانش‌گاه خوب پذیرش گرÙت. خبرش را Ú©Ù‡ شنیدم خیلی خوش‌Øال شدم. البته بعدش اندکی غم‌گین شدم چون دیگر معلوم نیست او را -Ùˆ دیگر دوستان‌ام را- چطوری می‌توانم جمع Ùˆ جور کنم Ùˆ یک‌جا ببینم. مضØÚ© شده است. دنیا وقتی بخواهد اذیت‌ات کند می‌شود دشت بی در Ùˆ پیکر. Øالا از این پس می‌دانم Ú©Ù‡ اگر هزار کیلومتر بروم سمت Ú†Ù¾ Ùلانی را می‌بینم، سه هزار کیلومتر سمت راست Ùلانی، پنج هزار کیلومتر پایین آن یکی، پانزده هزار کیلومتر سمت راست آن دیگری Ùˆ غیره! قبلاها زندگی راØت‌تر بود: تراÙیک تهران Ùوق‌اش یک ساعت Ùˆ نیم آدم‌ها را از هم دور می‌کرد. ای بابا …
-تولد چند Ù†Ùر از دوستان‌ام همین روزها است. امیدوارم بتوانم به موقع به‌شان تبریک بگویم. اگر نشد، خودتان تبریک‌تان را بردارید!
7 thoughts on “پراکنده از ذهن‌ام”
سÙر خودش برادر ارزشي (:
*خوش (:
سÙر خوبی داشته باشین. سÙر خواهی نخواهی Øال Ùˆ هوای آدم رو عوض Ù…ÛŒ کنه! امیدوارم خیلی بهتون خوش بگذره Ùˆ البته Ù…ÛŒ دونم Ú©Ù‡ جای بعضی ها خیلی خالی خواهد بود 🙂
در مورد سÙر کردن،من هم تا Øدی همین خصوصیت رو دارم.بیشتر میل به سکون دارم تا Øرکت! تا Øر٠از سÙر میشه،کسی Ú©Ù‡ ساز مخال٠میزنه،منم.همیشه کنج اتاقم Ùˆ کتابام رو به همه Ú†ÛŒ ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒØ¯Ù….البته بازم بستگی به این داره Ú©Ù‡ سÙر به کجا باشه،پر واضØÙ‡ Ú©Ù‡ مثلا سÙر دور دنیا رو از دست نخواهم داد!
قبول، بی ربطه! ولی باید بگم Ú©Ù‡ ممنون رÙیق نادیده…
سولوژن عزیز
امیدوارم Ú©Ù„ÛŒ خوش‌ بگذرد Ùˆ سالم Ùˆ سرØال از Ù„Øظاتی Ú©Ù‡ آن‌جا مي‌گذرانی لذت ببری. جزیره‌ی ویکتوریا را از قلم نیندازی‌ها!
راستی، به Ù…Øمد هم سلام برسان!!!! :)) البته سلام‌های‌ات را هم تØویل بگیر 😉
با آن دوربین با کلاس٠ØرÙه‌ای‌ات هم Ù‡ÛŒ برای ما fanهای وبلاگ‌ات از آن‌جا عکس بÙرست 😉
:*
وقتی ادم از یه چیزی خوشش نیاد نمیتونه با هاش خوش باشه با این اØوال Ú©Ù‡ تو از سÙر خوشت نمیاد بهت بگم سÙر خوش یا نه؟!!!!1