دنیای تو در توی Ù…Ø¹Ø±ÙØªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒ پنهان‌مانده
هر چند وقت یک‌بار -اگر خوش‌شانس باشی- دروازه‌های دنیای جدیدی به روی‌ات باز می‌شود. باز هم اگر خوش‌شانس باشی (شاید هم عاقل٠خوش‌شانس)ØŒ این دنیای جدید نوراÙکن‌ای می‌شود Ùˆ می‌تابد بر سرزمین‌هایی Ú©Ù‡ مدت‌ها در آن‌ها در ظلمت زندگی کرده بودی. تازه این‌گاه است Ú©Ù‡ می‌Ùهمی Ú†Ù‡ چیزهایی را بارها Ùˆ بارها لمس کرده بودی اما هیچ‌گاه ندیده بودی‌شان. نگاه‌ات رشد می‌کند، به کمال نزدیک می‌شود Ùˆ رنگ پیدا می‌کند. مدتی در این سرزمین تازه به کند Ùˆ کاو می‌پردازی تا شاید دوباره غاری پیدا Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ تو را به دروازه‌ی دنیای قشنگ نوی دیگری ببرد. ØØ§Ù„ همه‌ی این‌ها دوباره تکرار می‌شود Ùˆ نوری دیگر همه‌ی دنیاهای پیشین را روشن‌تر می‌کند. نوری با رنگ‌ای دیگر.
پ.ن: بدی‌ی مرگ ماتریالیست این است که این روند ماتریالیست را متوق٠می‌کند. پنج بار، ده بار یا شاید هم بیش‌تر، اما همیشه چیزی ناشناخته برای‌اش باقی می‌ماند.
پ.ن.۲: بدتر این‌که شواهد نشان می‌دهد که روند کش٠دنیاهای تازه در سنین بالا -ولی خیلی پیش از مرگ- کم و بیش می‌ایستد: چارچوب‌ها بر انسان چیره می‌شوند.
Ù¾.Ù†.Û³: طنز Ù…Ø¹Ø±ÙØªâ€ŒØ´Ù†Ø§Ø³Ø§Ù†Ù‡â€ŒÛŒ این Ú©Ø´Ù‌های تو در تو این است Ú©Ù‡ گاهی این دنیای تازه -Ú©Ù‡ دروازه‌اش را به سختی Ùˆ رنج ÛŒØ§ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒ- در ذات هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد: دنیای‌ست خیالین با مرزهایی دور از هر آن‌چه لمس می‌شود. آن‌گاه هنر انسان این است Ú©Ù‡ آن‌چنان تونل‌ای در دنیای ÙØ¹Ù„ی‌اش ØÙر کند تا خیال به ریال(!) پیوند خورد.
3 thoughts on “دنیای تو در توی Ù…Ø¹Ø±ÙØªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒ پنهان‌مانده”
و در پایان همه چیز به ریال پیوند می‌خورد!
تو خود ØØ¬Ø§Ø¨ خودي . . . كار شانس نيست، چيزي ÙØ±Ø§ØªØ± از اين ها، دروني تر از اين ØØ±Ùها دريچه ها رو به روي آدما باز ميكنه .
و این تونل رو همه اقوام بشر ساختند و همه داخل شدند. اما همه از آن نگذشتند . هنوز هستند کسانی که به دنبال روشنایی می گردند و بسیار کسانی بودند که از آن معدن ها ساختند .
و عده ای/ از همان راهی که آمدند/ بیرون آمدند.