Û±) چیزهای جدید بامزه‌ای را کش٠کرده‌ام Ú©Ù‡ بازی‌کردن با آن‌ها کی٠خاص‌ای می‌دهد. Ú©ÛŒÙ‌اش شبیه به ØÙ„ پازل‌ای خیلی سخت‌ای است Ú©Ù‡ البته اگر خوب Ùکر Ú©Ù†ÛŒ می‌توان آرام آرام آن را پیش برد. همین Ù¾ÛŒØ´â€ŒØ±ÙØª خط به خط را دوست دارم. شاید بخواهم بخش عمده‌ای از پژوهش‌های‌ام را در سه چهار سال آینده به همین چیزها معطو٠کنم. اگر این‌گونه شود دوباره دچار وضعیت‌ای خواهم شد Ú©Ù‡ به آن ÙØ¹Ù„ا می‌گویم شبه دژاوو(Pseudo-Deja vu): در گذشته به چیزی Ùکر کرده‌ای Ùˆ آن را Ø¯Ø³Øªâ€ŒÙ†ÛŒØ§ÙØªÙ†ÛŒ Ùˆ یا دور-دست ÛŒØ§ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒØŒ مدتی بعد درست در وسط گرداب‌اش قرار می‌گیری.
از جمله موارد مشابه این مورد برای من،‌ ورودم به دانش‌گاه لیسانس‌ام بود. هیچ وقت Ùکر نمی‌کردم وارد آن دانش‌گاه شوم، شش ماه بعد آن‌جا بودم (این بدان معنا نیست Ú©Ù‡ Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª بودم یا چیزی از این دست. Ùقط Ùکرش را نمی‌کردم چون تا یک سال پیش‌اش ØØªÛŒ اسم آن را نشنیده بودم). یا اصلا Ùکر نمی‌کردم به این دانش‌گاه ÙØ¹Ù„ی‌ام بیایم، ØØ§Ù„ا این‌جای‌ام!
۲) وقتی می‌توان این‌گونه زندگی کرد، چرا باید آن‌گونه زندگی کرد؟
معیار من برای این‌که یک چیزی در زندگی‌ام خیلی تاثیر دارد یا ندارد این است Ú©Ù‡ خواب‌اش را ببینم یا نبینم. این ÙØ±Ø¢ÛŒÙ†Ø¯ بسیار کند است، اما در نهایت جواب می‌دهد. اگر کس‌ای یا چیزی مشغولیت ذهنی‌ام شده باشد (Ú†Ù‡ خوب Ùˆ Ú†Ù‡ بد) مدتی بعد (مثلا شاید سه چهار ماه) او را به صورت رویا یا کابوس می‌بینم. بعد می‌Ùهمم Ú©Ù‡ این ماجرا دیگر خیلی جدی شده است Ùˆ باید Ùکری به ØØ§Ù„‌اش بکنم. معمولا خیلی Ø±Ø§ØØª نیست خلاص‌شدن از کابوس‌ها، اما گاهی می‌شود. ÙØ¹Ù„ا قدم بزرگ را برای ØØ°Ù‌اش برداشته‌ام.
Û³) دی‌شب Ø±ÙØªÛŒÙ… موسیقی بشنÙیم(!). برنامه این بود:
Estacio – Bootlegger’s Tarantella

Rachmaninoff – Piano Concerto No. 2

Tchaikovsky – Symphony No. 2 “Ukrainianâ€
به علاوه اجرایی از سرود ملی‌ی کانادا -Ú©Ù‡ البته بعدا Ùهمیدم جنبه‌ی مقدس‌اش را- Ú©Ù‡ در هنگام اجرا داشتیم می‌دویدیم برسیم به Ù…ØÙ„ برگزاری‌ی کنسرت در پارک.
نظری در مورد اولی ندارم. کنسرتو پیانوی دوم راخمانینو٠(همان رØÙ…انی‌ا٠و یا همان رØÙ…انی نیست؟!) آرامش‌بخش بود. وسطش به چیزهای مختلÙÛŒ Ùکر کردم Ùˆ به این نتیجه رسیدم یکی از کابردهای شرکت در کنسرت‌ها این است Ú©Ù‡ آدم می‌تواند به چیزهایی Ùکر کند Ú©Ù‡ به طور معمول نمی‌تواند. سمÙونی‌ی دوم Ú†Ø§ÛŒÚ©ÙˆÙØ³Ú©ÛŒ (Ú©Ù‡ به روسیه‌ی Ú©ÙˆÚ†Ú© هم معرو٠است) چنین اجازه‌ای به من نداد. ذهن‌ات را ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ مشغول می‌کرد Ùˆ جایی برای آرامش نمی‌گذاشت.
بعد به این Ùکر کردم Ú©Ù‡ وقتی ما موسیقی گوش می‌کنیم دقیقا داریم Ú†Ù‡ کاری می‌کنیم. به یاد رقصیدن Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù…: دینامیک‌های کوپل‌شده‌ی بخش شنوایی Ùˆ بخش تولید لذت (اگر چنین چیزی داشته باشیم، وگرنه چیزی در همان ØØ¯ÙˆØ¯). باز به این Ùکر کردم Ú©Ù‡ موسیقی چقدر می‌تواند دینامیک مغز را تغییر دهد (کوتاه مدت). آیا آن‌قدر Ú©Ù‡ مثلا باعث شود بخش‌های مغز جور دیگری کار کنند Ùˆ مثلا من رنگ‌ قرمز را زرد ببینم Ùˆ آبی را Ø¨Ù†ÙØ´ØŸ بعید می‌دانم. شاید تغییر موضعی‌تر است یا این‌که مکانیزم regulation قوی‌ای آن وسط وجود دارد Ú©Ù‡ سعی می‌کند ØØªÛŒ با وجود تغییر Ø±ÙØªØ§Ø± مغز، ویژگی‌های دنیای عینی را ØÙظ کند ولی معنای آن را از دید ما تغییر دهد (البته راه ØÙ„ ساده‌تر این است Ú©Ù‡ موسیقی تاثیری Ù…ØÙ„ÛŒ داشته باشد).
راستی اجرای موسیقی در ÙØ¶Ø§ÛŒ نیمه‌باز بود (بالای سرمان چادر بود ولی کناره‌های‌اش باز بود Ùˆ خورشید هم در هنگام اجرای Estacio Ùˆ هم‌چنین موومان اول Ùˆ سوم(ØŸ)راخمانینو٠درست به وسط پیشانی‌ام می‌تابید. در موومان دوم‌اش خورشید Ø±ÙØªÙ‡ بود پشت ستون نگه‌دارنده‌ی چادر Ùˆ اذیت نمی‌کرد. در هنگام اجرای Ú†Ø§ÛŒÚ©ÙˆÙØ³Ú©ÛŒ دیگر تقریبا غروب کرده بود). Ùˆ آن وسط گاهی جیرجیرک‌ها Ùˆ پرنده‌ها صدای‌شان در می‌آمد. رهبر ارکستر هم Robert Bernhardt بود. نمی‌دانم دلیل‌ای دارد Ú©Ù‡ کس‌ای بشناسدش یا خیر؟
Û´) آن وسط هم یاد جناب لرد Ùˆ لنیوم کردیم ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ!
Ûµ) موسیقی‌ای Ú©Ù‡ در ÙØ¶Ø§ÛŒ باز ایجاد شود از نیازی به Absorbing Boundary Condition مجازی ندارد. این هم خوبی‌اش!
(توضیØ: برای این‌که صدا منعکس نشود نیاز به جاذب صدا داریم. گویا مطلوب است Ú©Ù‡ در موسیقی‌ی کلاسیک صدا از دیوارهای سالن اجرا منعکس نشود. در شبیه‌سازی‌ موج با روش‌های عددی نیز نیاز به این داریم Ú©Ù‡ ÙØ¶Ø§ÛŒ آزاد را به طور مجازی تولید کنیم Ùˆ این کار معمولا خیلی آسان نیست.)
Û¶) موس شکلات چیز خوبی است، اما نمی‌توان چهارصد گرم‌اش را بی‌وقÙÙ‡ خورد. کمینه بعد از غذای [نیمه]Ù…ÙØµÙ„ نمی‌توان.
البته نباید از این Ø¨ØØ« مهم صرÙ‌نظر کرد Ú©Ù‡ موس شکلات را چگونه درست می‌کنند Ùˆ تخم‌مرغ باید در دمایی باشد Ú©Ù‡ منعقد نشود (یا ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ من این‌طور Ùکر می‌کنم) Ùˆ از این ØØ±Ù‌ها. باز هم این Ø¨ØØ«â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ نظری‌ی Ú©Ù…â€ŒÙØ§ÛŒØ¯Ù‡!
دی‌روز این سوال پیش آمد که آیا تو چیز شیرین دوست داری یا نه.
Û·) به تازگی از بازی‌کردن در ویکیپدیای ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ خوش‌ام آمده است. در آینده بیش‌تر راجع به‌اش خواهم نوشت. با این همه جو آدم‌های آن‌جا را خیلی نمی‌پسندم.
۸) دیگر همین!