اباچ

اباچ

بگذارید حس فعلی‌ام را بدون کم‌ترین قالب‌گیری بگویم: درست است که خیلی کار می‌کشد، اما خودش هم پا به پای‌ام می‌آید. نمی‌گوید برو این‌کار را بکن و ول کند برود پی کارش. خودش هم لازم باشد می‌نشیند پای کار و وقت می‌گذارد (حالا کاری ندارم بازده‌اش چند برابر من است و نپرسید چند برابر دقیقا یعنی چند برابر که شرمنده می‌شوم). آخر هفته و یازده شب و این‌ها هم برای‌اش مهم نیست. همین‌ها باعث می‌شود نگرانی‌ای از این‌که پوست‌ام دارد ناعادلانه کنده می‌شود نداشته باشم (و البته دلیل دیگر -و مهم‌ترش- هم این است که همه‌ی این‌ها سودش به خودم هم می‌رسد به طور خیلی مستقیم). البته اگر لازم باشد غر می‌زنم، اما غر-زدن که طبیعی است!

Comments are closed.