یک مغازله‌ی کوچولو در هزارتوی خواب
اول) هزارتوی خواب منتشر شد. در این شماره داستانک‌ای دارم به نام٠“یک مغازله‌ی کوچولو پس از خواب”. بخوانیدش!
دوم) هزارتوی خواب برنامه‌ها داشت برای‌ام. سه چهار ماه پیش Ú©Ù‡ به این موضوع رای دادم، هدÙ‌ام نوشتن چیزی دیگر بود. می‌خواستم درباره‌ی خواب نوشته‌های علمی بخوانم Ùˆ نتیجه‌ی خوانش‌ام را نوشته‌ای شبه‌علمی برای هزارتو کنم. عین همین کار را برای هزارتوی لذت نیز می‌خواستم انجام دهم.
اما در نهایت برای هر دوی‌شان تصمیم Ú¯Ø±ÙØªÙ… Ú©Ù‡ به جای نوشتن مقاله‌ی علمی (Ú©Ù‡ نه خواب Ùˆ نه Ú©Ù… Ùˆ بیش لذت در ØÛŒØ·Ù‡â€ŒÛŒ تخصص‌ام نیست)ØŒ داستانی بنویسم. برای لذت، داستان‌پاره‌هایی نوشتم Ú©Ù‡ در این‌جا می‌توانید بخوانیدشان (تبلیغ مجدد می‌کنم؛ وگرنه پیش‌تر لینک داده بودم).
برای این شماره هد٠نوشتن داستان‌ای کوتاه بود. کوتاه نه به معنای دو خط Ùˆ پنج خط Ùˆ یک ØµÙØÙ‡. بلکه بیش‌تر شبیه به آن‌چه به طور معمول در کتاب‌ها می‌بینید: پنج ØµÙØÙ‡ Ùˆ ده ØµÙØÙ‡.
نتیجه البته بیش از Û±Û¶ خط نشد. نه به این دلیل Ú©Ù‡ Ùقط Û±Û¶ خط نوشتم،‌ بلکه به این دلیل Ú©Ù‡ آن‌چه قرار بود پنج ØµÙØÙ‡ بشود، چهار ØµÙØÙ‡â€ŒØ§Ø´ بیش‌تر آماده نشد.
سوم) این آخر Ù‡ÙØªÙ‡ را بیش‌تر صر٠نوشتن برای هزارتو کردم. درست‌اش این بود Ú©Ù‡ یک ماه برای‌اش وقت می‌گذاشتم، اما سرم شلوغ‌تر از این ØØ±Ù‌ها بود (Ùˆ در آینده‌ی نزدیک نیز به‌تر نخواهد شد). می‌خواستم بیش‌تر به خودم ÙØ´Ø§Ø± بیاورم Ùˆ آن قسمت‌های آخرش را نیز تمام کنم، Ú©Ù‡ سخن‌ای از ریموند کارور، نویسنده‌ی داستان کوتاه مورد علاقه‌ام، را به یاد آوردم.
کارور در جوانی زندگی‌ی پر مشغله (Ùˆ اجازه دهید بگویم نکبت‌باری) داشت. مجبور بود خیلی کار کند Ùˆ وقت آزاد زیادی نداشت. نتیجه این بود Ú©Ù‡ قید رمان‌نویسی را زده بود Ùˆ تنها به نوشتن متن‌ای می‌پرداخت Ú©Ù‡ مطمئن باشد در یک یا دو نشست کاری بتواند تمام‌اش کند. بعد یک ماه برای ویرایش Ùˆ پیرایش‌اش وقت می‌گذاشت (راست‌اش مطمئن نیستم کارور درباره‌ی یک ماه چیزی Ú¯ÙØªÙ‡ باشد یا نه. آن موقع Ú©Ù‡ به این موضوع Ùکر می‌کردم، تصورم این بود Ú©Ù‡ این ØØ±Ù‌ها از ریموند است. به هر ØØ§Ù„ ÙØ±Ù‚ÛŒ نمی‌کند. Ú†Ù‡ کارور Ùˆ Ú†Ù‡ نویسنده‌ی دیگری.).
من ØØ³Ø§Ø¨ کردم Ùˆ دیدم Ú©Ù‡ من برای این متن سه یا چهار نشست کاری وقت گذاشته‌ام. نشست‌ای بگیریم دو Ù‡ÙØªÙ‡ØŒ روی هم می‌شود دو ماه وقت لازم برای ویرایش. تازه بگذریم از این‌که هنوز نوشته تمام نشده است.
چهارم) همه‌ی این‌ها روی هم نتیجه‌اش این شد Ú©Ù‡ نوشته‌ی این ماه‌ام پنج ØµÙØÙ‡ نشود Ùˆ بشود Û±Û¶ خط.
در واقع نوشته‌ی این ماه‌ام -با عرض معذرت از میرزای عزیز- نه امروز Ùˆ نه Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒÛŒ پیش Ú©Ù‡ چهار سال پیش نوشته شده است. آن موقع هدÙ‌ام نه انتشار در جایی بود Ùˆ نه خواندن کس‌ای.
ØØ³Ù آن موقع‌ام Ú©Ù… Ùˆ بیش به خاطرم هست. روز پیش Ùˆ روز بعد Ùˆ دو روز پیش‌اش، همه Ùˆ همه، Ú©Ù… Ùˆ بیش ثبت شده. ØØ³Ù خوبی نبود. شبیه وضعیت ÙØ¹Ù„ÛŒ نبود، اما بی‌ربط هم نبود. هنوز هم خوب درک‌اش می‌کنم. دنیای ÙØ¹Ù„ی‌ام بی‌اشتراک با آن زمان نیست. اما درباره‌اش دیگر بیش‌تر نمی‌نویسم. این نوشته را برای هزارتو ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯Ù… تا خوب یادم باشد Ú©Ù‡ یک زمان‌ای (چهار سال پیش، Û³Û° اردی‌بهشت Ùˆ روزهای پس Ùˆ پیش‌اش) Ú†Ù‡ ØØ³â€ŒØ§ÛŒ داشته‌ام.
پنجم) یادمان باشد اگر ساعت شش Ù‡ÙØª بعد از ظهر به بعد قهوه بنوشیم، شب خواب‌مان نمی‌برد Ú©Ù‡ نمی‌برد. ØØ§Ù„ Ù‡ÛŒ بیا Ùˆ این Ú©Ú˜ Ù…Ú˜ واژگون سپهر٠گویاتر از گاو٠پیشانی سÙید را باز تجربه Ú©Ù†!
5 thoughts on “یک مغازله‌ی کوچولو در هزارتوی خواب”
برویم بخوانیم که خوب تبلیغ کردی و کنجکاو شدیم
جدّاً؟ پس چرا من یازده شب هم که قهوه بخورم مثل خرس می‌خوابم باز؟!
راستی: چرا در ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ قهوه را هم «می‌خوریم» but in english, we always “drink” coffeeØŸ با این‌که ÙØ¹Ù„ نوشیدن را هم داریم در کنار خوردن؟! گمان‌ام چیزی ست Ú©Ù‡ می‌شود به‌اش Ùکر کرد.
ma berism soraghe 1000too ba ghahve ziad!
شانزده خطی نزدیکی بود، نزدیک به همه ی آن چیزهایی که خواب نامیده ام!
قهوه Ùˆ نسکاÙÙ‡ Ùˆ چایی هیچکدوم دیگه تاثیر نداره!