در کویر
خیر! نیستند،
تشری٠برده‌اند کویر.
بله!
بله!
برگشت با منشی‌شان تماس بگیرید.
بله!
خیر است انشالله!
Øتما!
به سلامت!
خیر! نیستند،
تشری٠برده‌اند کویر.
بله!
بله!
برگشت با منشی‌شان تماس بگیرید.
بله!
خیر است انشالله!
Øتما!
به سلامت!
نیم ساعت‌ای نمی‌شود که پیدای‌اش کرده‌ام. با این‌که کم نوشته و سرجمع ده بیست دقیقه خواندن کل٠نوشته‌های‌اش بیش‌تر طول نمی‌کشد، از خواندن‌شان لذت بردم. اگر به دغدغه‌های جـنـســی‌ی آدم‌ای بیش و کم معمول -مثل خیلی‌های دیگر- علاقه دارید، خواندن وبلاگ گربه روی شیروانی‌ی داغ را پیش‌نهاد می‌کنم.
می‌گوید لازم نیست تÙاوت این دو راه را بÙهمی. Ùقط بدان با هم Ùرق دارند Ùˆ اشتباه‌گرÙتن‌شان سخت مهلک است.
بعد سÙارش می‌کند این راه را بگیرم Ùˆ بروم Ú©Ù‡ صواب همان است. Ùˆ بعد می‌بینم‌اش -اتÙاقی- Ùˆ نمی‌Ùهمم Ú©Ù‡ خودش در این راه است یا آن راه.
نوروز همه‌تان مبارک! (:
“همه” هم یعنی دوستان جانی Ùˆ خواننده‌های ضدخاطرات (هم آن‌هایی Ú©Ù‡ از تغنولوجی‌های جدیدی چون آر.اس.اس. استÙاده می‌کنند Ùˆ هم آن‌هایی Ú©Ù‡ به سبک قدیم منت می‌گذارند Ùˆ مستقیم تشری٠می‌آورند این‌جا) Ùˆ همه‌ی آن‌هایی Ú©Ù‡ از دور دست سلام علیک داریم در این دنیای مجازی Ùˆ هم‌آنان‌ای Ú©Ù‡ سلام Ùˆ علیک‌ای ندارم ولی اگر پیش بیاÙتد، کلاه‌مان را هم به نشانه‌ی اØترام از سر برمی‌داریم.
دل‌ام می‌خواست به مناسبت سال نو دست تک‌تک‌تان آقایان عزیز را بÙشارم Ùˆ همه‌ی بانوان را از نزدیک ببوسم، اما متاسÙانه چنین چیزی مقدور نیست.
در ضمن می‌خواستم چون بوزورگان(!) پیغام نوروزی برای‌تان بÙرستم. واقعیت این است Ú©Ù‡ پیغام نوروزی هم به موقع -یعنی همان روز نخست٠سال نو- ضبط Ùˆ آماده‌ی پخش شد، اما به دلایل‌ای از خیر انتشارش گذشتم.
دلیل‌اش هم این بود Ú©Ù‡ در ده دقیقه‌ای Ú©Ù‡ پشت هم اسامی را ردی٠می‌کردم Ùˆ ذکر خیری می‌گÙتم از آدم‌های‌ام، باز هم یادم می‌اÙتاد Ú©Ù‡ Ùلان عزیز را Ùراموش کرده‌ام Ùˆ با آن دیگری به اندازه‌ای Ú©Ù‡ دل‌ام راضی شود چاق سلامتی نکرده‌ام.
جدا از این کمینه به بهانه‌ی دوری از وطن و مسایل دیگر، صدای‌ام نزارتر از این بود که دل‌ام بیاید شما بشنوید!
خلاصه کنم: Ú†Ù‡ دوست صمیمی‌ام باشید، Ú†Ù‡ خواننده‌ی این وبلاگ، مطمئن باشید Ú©Ù‡ در این روزها یادتان کرده‌ام (Øالا شاید نه ‌آن‌قدر Ú©Ù‡ مادربزرگ‌ها سر نماز دعای‌تان می‌کنند) Ùˆ از صمیم قلب سلامت Ùˆ خوش‌Øالی‌تان را آرزومند بوده‌ام.
ارادت‌مند،
سولوژن
به آهنگ‌های زیر گوش کنید،
که برود تلخی،
و بیاید شادی
-یا دستÙ‌کم خوشی‌ی آنی!
آرتور سی. کلارک، نویسنده‌ی علمی-تخیلی‌ی Ù…Øبوب‌ام، به میان ستاره‌ها رÙت!
اÙسوس!
مرتبط در ضدخاطرات:
* راما
* قوانین سه‌گانه‌ی آرتور سی. کلارک
آنتوان دو سن تگزوپری را که می‌شناسید؟! خالق شازده کوچولو و گل‌ و روباه‌اش!
Ùˆ شاید بدانید Ú©Ù‡ او در سÙر هوایی کشته شده است (شاید بگویید دانستن‌اش تنها به آدم بزرگ‌ها ربط دارد – شاید!). بعد می‌دانید چطور کشته شده؟! یعنی هواپیمای‌اش همین‌طوری سقوط کرده؟! خودکشی کرده؟ کشته‌اندش؟ هواپیمای‌اش وسط هوا لنگر انداخته؟
خب، این ماجرا انگار سال‌ها Ù…ØÙ„ مناقشه بوده. آدم‌ها بØØ« می‌کردند Ùˆ به تواÙق‌ای هم نمی‌رسیدند لابد. چرا؟! خب، شواهد به اندازه‌ی کاÙÛŒ نبوده است.
Øالا چه؟
Øالا یکی آمده است Ùˆ Ú¯Ùته Ú©Ù‡ “وقتی بچه بودیم، همه‌ی کتاباش رو خونده بودیم؛ ما اصا” عاشق کتاباش بودیم. همینم بود Ú©Ù‡ خلبان شدیم! من Ú©Ù‡ دوسش داشتم.” Ùˆ بعد ادامه می‌دهد “کاش می‌دونستم، اون‌وقت اصلا شلیک نمی‌کردم – نه! عمرا به‌ش شلیک می‌کردم”.
هممم …! آره، همین!
(این‌جا را بخوانید)
طر٠هر جور خواب‌ای دیده بود جز خواب شاعرانه!
طر٠به نظرش اشکال‌ای ندارد.
[قرار بود اشکال‌ای هم داشته باشد؟!]
پاسخ که عاقبت ۴۲ خواهد بود؛ اما هنر این است که خودت پیدای‌اش کنی.
این دو سه روزه این نوا وقت و بی‌وقت در سرم می‌دود (با تشکر از پرستو).
…
من از آن‌هایی نیستم Ú©Ù‡ بخواهم با رای‌دادن یا رای‌ندادن‌ام مشت Ù…Øکم‌ای بر کس‌ای بزنم (*). روی‌کردم در Øال Øاضر سودگرایی است Ùˆ کاری را ØµÙ„Ø§Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ø§Ù†Ù… Ú©Ù‡ سود بیش‌تری (از نظر خودم)‌ داشته باشد. Øالا دو سوال مشابه برای‌ام پیش می‌آید:
-چرا Ùکر می‌کنم رای‌دادن ممکن است برای آینده‌ی مملکت به‌تر باشد؟
-چرا Ùکر می‌کنم رای‌ندادن ممکن است برای آینده‌ی مملکت به‌تر باشد؟
یا به زبان‌ای دیگر:
Ùرض کنید هدÙ‌مان رسیدن جامعه‌ی ایران به نقطه‌ی X است (به جای X هر چیزی دوست دارید بگذارید. انتخاب شخصی‌ی من در Øال Øاضر اهمیت‌ای ندارد). آیا آن‌قدر از دینامیک سیستم اجتماعی‌ی ایران، سیاست‌بازی‌ی Øاکمان ایران Ùˆ سیاست بین‌الملل آگاه هستیم Ú©Ù‡ بتوانیم تصمیم‌ای بگیریم Ú©Ù‡ شانس رسیدن جامعه‌ی ایران را در ده تا بیست سال آینده به وضعیت X بیش‌تر کند؟
صریØ‌تر بگویم:
بر این باورم Ú©Ù‡ نه تØریم Ùˆ نه شرکت Ùعال در انتخابات Ùعلی هیچ تاثیر کوتاه‌مدت‌ای نخواهد گذاشت. Øداکثر قدرت تØریم چیزی در Øدود ده بیست درصد Ú©Ù„ آرای جمع‌شده خواهد بود. با این‌که ده بیست درصد Ú©Ù… نیست، اما آن‌قدر هم نیست Ú©Ù‡ مشروعیت کس‌ای را Ú©Ù… یا زیاد کند. هم‌چنین در صورت انتخاب نیروهای اصلاØ‌طلب، درصد چنان نیروهایی آن‌قدر نخواهد بود Ú©Ù‡ تغییر اساسی‌ای در قوانین‌ تصویب‌شده ایجاد کنند. به نظرم تÙاوت دو وضعیت نه در بازه‌ای کوتاه مدت Ú©Ù‡ در بلند مدت مشخص خواهد شد. تاثیری Ú©Ù‡ نه ناشی از تغییر در قوانین، بلکه ناشی از غرغرهای مداوم اقلیت‌ای ناچیز خواهد بود.
بیش‌تر وارد جزییات شرایط ممکن نخواهم شد، اما باز دوباره سوال پیشین‌ام را می‌پرسم:
آیا آن‌قدر از دینامیک سیستم اجتماعی‌ی ایران، سیاست‌بازی‌ی Øاکمان ایران Ùˆ سیاست بین‌الملل آگاه هستیم Ú©Ù‡ بتوانیم تصمیم‌ای بگیریم Ú©Ù‡ شانس رسیدن جامعه‌ی ایران را در ده تا بیست سال آینده به وضعیت X بیش‌تر کند؟
(*): دست٠کم به خاطر این‌که نزدیک هیچ صندوق رای‌ای نیستم، رای نمی‌توانم بدهم.
نکته‌ی مهم: این نوشته تاثیرگرÙته از صØبت‌هایی است Ú©Ù‡ با دوستان‌ام در این چند ماه اخیر کرده‌ایم. طبیعی است Ú©Ù‡ همه‌ی این Ú¯Ùته‌ها برداشت من از شرایط Ùعلی است Ùˆ نه الزاما برداشت آنان.
یعنی:
نمی‌دانی پا پیش بگذاری یا پس،
مطمئن نیستی قبول کنی یا نکنی،
شک داری باورش داری یا نداری،
Ùˆ یعنی پرسش دایمی‌ات: “دوست‌اش دارم؟ دوست‌اش ندارم؟!”
mixed feeling یعنی
Øس‌ای Ú©Ù‡ نسبت به سرزمین‌ات داری،
به ایران و به آدم‌های‌اش
وقتی به خاطر می‌آوری خیابان‌های‌اش را، دوستی‌های‌اش را، انتخابات‌اش را، دوستان‌ات را، بدخواهان‌ات را، جاده‌ی چالوس را، رودک را …
mixed feeling همان‌ای است که
وقتی دختری ماه‌رخ٠پر ز جمال می‌بینی Ú©Ù‡ دهان‌اش را باز می‌کند Ùˆ Øر٠می‌زند Ùˆ Øر٠می‌زند Ùˆ Øر٠می‌زند
ولی هر چه تو گوش می‌کنی
هیچ نمی‌شنوی.
mixed feeling یعنی
به دنبال عشق‌ات رÙتن
Ùˆ دیدن موهای سÙیدت
و جوانی‌ای که پر می‌زند و می‌رود.
A. Baird, J. Kagan, T. Gaudette, K. Walz, Natalie Hershlag and D., Boas, Frontal Lobe Activation during Object Permanence: Data from Near-Infrared Spectroscopy, NeuroImage 16, 1120-1126, 2002.
این مقاله را بخوانید! البته نخواندید هم اتÙاق‌ای نمی‌اÙتد. چیزی Ú©Ù‡ درباره‌ی این مقاله مهم است، نویسنده‌های آن‌اند. درست‌تر بگویم، یکی از نویسنده‌های‌اش Ùˆ دقیق‌تر بگویم Natalie Hershlagاش.
باز هم می‌پرسید ربطش چیست؟!
ربطش این است Ú©Ù‡ ایشان همان Natalie Portman خودمان هستند در قامت دانش‌مند! خیلی هم جدی در پژوهش علمی شرکت می‌کنند، در مجله‌ای اØتمالا peer-reviewed مقاله چاپ می‌کنند Ùˆ مقاله‌شان هم Û³Û° ارجاع دریاÙت می‌کند (آمار از Google Scholar).
Øالا بگویید چرا ما به ایشان ارادت‌مندیم!
طر٠نوشته بود چون سیانید هیدروژن و آب پرتقال هر دو هیدروژن دارند، پس آب پرتقال نخورید که ممکن است خطرناک باشد. به هر دوی این موارد هم در ویکی‌پدیا لینک داده بود. بعد ادعای‌اش می‌شد که کار علمی کرده.
این هم از وبلاگ‌نویس‌های مشهور Ùˆ معرو٠امروزین! Øالا من این‌اش را Ùهمیدم، بقیه‌ی پست‌های‌اش را Ú©Ù‡ راجع به تکنولوژی‌ی روز، سیاست، کامپیوترهای برتر، سÙر به Ùضا، اقتصاد، ÙلسÙÙ‡ Ùˆ غیره است Ú†Ù‡ کار کنم؟ باور کنم؟ باور نکنم؟!
توضیØ:‌خیلی چیزها/کس‌های دیگر در زندگی همین‌طوری‌اند، نه؟ Ùکر می‌کنی طر٠دارد Ù‡ÛŒ درست می‌گوید، Ù‡ÛŒ آیه نازل می‌کند، Ù‡ÛŒ باورت می‌شود؛ بعد یک Ù„Øظه می‌بینی Ú©Ù‡ ای بابا، نه، طر٠انگار گاهی پرت Ùˆ پلا هم می‌گوید. اتÙاقی‌ها، اما خب، یک‌هو پیش می‌آید!