دکتر شناسا
خیلی اتÙاقی Ùهمیدم دکتر Ù…Øمد Øسن شناسا چندی پیش Ùوت کردند. خدا رØمت‌اش کند!
چندان او را نمی‌شناختم؛ نه کلاس‌ای با او داشتم Ùˆ نه Øتی برخورد مستقیم‌ای. گاهی چیزهایی از او می‌شنیدم، اما نه بیش‌تر.
این اتÙاق با وجودی Ú©Ù‡ مرا چندان ناراØت نکرد اما به Ùکر Ùرو برد. نکته‌ی غم‌انگیز ماجرا این است Ú©Ù‡ مرگ وقتی می‌آید Ú©Ù‡ انتظارش را نداری. Ùˆ Øتی اگر انتظارش را بکشی، باز هم Ùرق‌ای ندارد. رÙتن کس‌ای Ú©Ù‡ دوست می‌داری در هر Øال غم‌آور است. میزان غم‌اش بستگی دارد به اØتمال دیدار مجدد: جدایی دو دوست هنگام رÙتن به دو مدرسه یا دانش‌گاه مختل٠در یک شهر این قدر ناراØت‌کننده است، مهاجرت Ùˆ رÙتن به کشوری دیگر ایــــن‌قدر Ùˆ مردن با توجه به میزان باور به آخرت بین ایــــــــــــــن‌قدر تا ایــــ………….. ناراØت‌کننده است (مقیاس‌ها لگاریتمی است).
بگذریم … با این‌که مرگ یکی از مهم‌ترین دل‌نگرانی‌های‌ام است، اما دوست ندارم درباره‌اش چیزی بنویسم. می‌ترسم با نوشتن از او تصور کند Ú©Ù‡ به استقبال‌اش رÙته‌ام. دل‌ام می‌خواهد او مرا Ùˆ هر Ú©Ù‡ من می‌شناسم از یاد ببرد!
به هر Øال … همه‌ی این‌ها را Ú¯Ùتم تا برسم به این نکته Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ خوب می‌شود پیش از آن‌که زیاد دیر شود خاطره‌هایی درباره‌ی آدم‌هایی بنویسیم Ú©Ù‡ به نظرمان باید بیش‌تر ازشان Øر٠زده شود. آدم‌هایی Ú©Ù‡ در زندگی‌مان تاثیرگذار بوده‌اند، خیلی وقت‌ها به یادشان هستیم، اما کم‌تر خاطره‌ی مکتوب‌ای از آن‌ها وجود دارد. برنامه‌ای دارم برای نوشتن از بعضی از آن‌ها. Ú©ÛŒ برآورد شود، نمی‌دانم!
شما هم در وبلاگ‌ها Ùˆ دÙترهای خاطرات‌تان بنویسید!
19 thoughts on “دکتر شناسا”
مثل من.
به روزبه: مثل تو! بگذار Øالا Ú©Ù‡ تا این‌جا آمده‌ایم یک خاطره‌ی مختصر ازت بنویسم: روزبه یکی از مودب‌ترین آدم‌هایی است Ú©Ù‡ تاکنون دیده‌ام. اولین برخوردم با او به این برمی‌گردد Ú©Ù‡ من در کلاس شبکه‌های عصبی‌ی دکتر یزدان‌پناه جلو سمت Ú†Ù¾ کلاس می‌نشستم Ùˆ او هم یکی دو صندلی راست‌ترم می‌نشست Ùˆ برخوردهای اولیه‌مان کاملا علمی Ùˆ ØرÙه‌ای بود!
🙁 من باهاش درس داشتم. تØقیق در عملیات… ناراØت شدم. خدا بیامرزدش…
Ø¢ÛŒ Ú¯Ùتی! آخه تا یارو نمرده یا جدا نشده نمیشه پیاز داغ تعری٠و تمجید Ùˆ خاطره را زیاد کرد. اگه یاد گرÙتم Ú©Ù‡ چه‌طور می‌شه این کار رو انجام داد Øتمن شروع می‌کنم.
fek nakonam fekre khoobi bashe…man ke az hasoodim goftam!:D
Ùکر جالبیست اما آن وقت Ùقط خودمان میتوانیم بخوانیمش Ùˆ چند Ù†Ùری Ú©Ù‡ سر زده میآیند Ùˆ میروند .
Ùˆ یک Ù†Ùر دیگر البته : Ø±ÙˆØ Ù…ØªÙˆÙÛŒ :->
به سیما: ای بابا …
به علی: نه نمی‌شود. پس شاید به‌تر باشد Ù…Ø¯Ø Ù†Ú¯ÙˆÛŒÛŒÙ…ØŒ اما دست٠کم خاطره‌ای از او بر جا بگذاریم.
به رضوانه: Øسودی به Ú©Ù‡ یا چه؟
به روجا: شاید، اما باز به‌تر از هیچ است. در ضمن قدرت وبلاگ‌ها را دست٠کم نگیرید. در مورد خیلی از آدم‌ها هیچ‌چیزی در اینترنت پیدا نمی‌کنید. آن آدم‌ها ناموجود نیستند، صرÙا در اینترنت Øضور ندارند. کاÙÛŒ است در موردشان جایی بنویسیم Ùˆ خیلی زود نام‌شان در بانک اطلاعاتی‌ی موتورهای جستجو ثبت می‌شوند.
Ùˆ یک نکته‌ی دیگر: Ùکر می‌کنید تعداد خواننده‌های یک وبلاگ پرخواننده چقدر کم‌تر از یک کتاب معمولی است؟
ÙÚ© Ú©Ù† عزرائیل وبلاگایی Ú©Ù‡ از مرگ Ù…ÛŒ نویسن رو بذاره تو بلاگ-رولینگ یا Ú¯ÙˆÚ¯Ù„-ریدر Ø´! :)))))) اون وقت دیگه آدم جرأت نداشته باشه پینگ کنه Øتی! :دی
به راØیل: اگر از زندگی بنویسیم چه؟ جمعیت جهان زیاد خواهد شد؟
be بعضی از آن‌ها.!
شاید هم! Ù…ÛŒ خوای یه مدت به روش “سعی Ùˆ خطا” عمل کنیم! :دی
Ùرض Ú©Ù† نتیجه تØقیق یا دست Ú©Ù… مشاهدات Øاصل از آزمایش این دربیاد Ú©Ù‡ میان دو Ùرایند “نوشتن از زندگی در وبلاگها” Ùˆ “تمایل اÙراد به بچه دار شدن” ÙˆØتی از اون باØال تر میان “نوشتن از زندگی در وبلاگها” Ùˆ “عدم کارکرد صØÛŒØ ÙˆØ³Ø§ÛŒÙ„ پیشگیری از بارداری” همبستگی وجود دارد!!!! :))))
به راØیل: Ùرضیه‌ات چیست Ú©Ù‡ Ú©Ù‡ نوشتن از زندگی در وبلاگ‌ها به عدم کارکرد صØÛŒØ ÙˆØ³Ø§ÛŒÙ„ پیش‌گیری از بارداری ربط پیدا می‌کند؟ یعنی آدم‌ها نادیده‌اش می‌گیرند (همان وسایل را عرض می‌کنم) یا این‌که پس از خواندن چنان پست‌هایی درست به کارشان نمی‌برند.
خدا مرØوم دکتر شناسا را رØمت کند هم‌چنان Ùˆ ما را هم ببخشاید!
آقا جان شما Ùرضیه ات Ú†ÛŒ بود Ú©Ù‡ نوشتی “می‌ترسم با نوشتن از او تصور کند Ú©Ù‡ به استقبال‌اش رÙته‌ام”.. Ùˆ بعد “اگر از زندگی بنویسیم چه؟ جمعیت جهان زیاد خواهد شد؟” خوب من اینجوری تÙسیر Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ ما Ù…ÛŒ نویسیم، nature ساپورت Ù…ÛŒ کند! چطوری؟ اون ریسک Ùاکتور 1% Ú©.ا.Ù†.د.Ùˆ.Ù… Ù‡ÛŒ پشت سر هم اتÙاق Ù…ÛŒ اÙته! :)))) Øالا اینا Ú©Ù‡ خیلی Ùانتزی بود ولی مدل واقعی ترش Ù…ÛŒ تونه همون باشه Ú©Ù‡ ملت دلشون بخواد -تشویق بشن- بچه دار بشن!
*خدا مرØوم دکتر شناسا را رØمت کند هم‌چنان Ùˆ ما را هم ببخشاید!*
اگر وب لاگش آنی باشد Ú©Ù‡ من الان دارم تویش کامنت میگذارم ØŒ Ùˆ در مورد خودم به خوام اما ر بدم اینه Ú©Ù‡ الان 4-5 سابه Ú©Ù‡ جز مجله Ùˆ اینترت به هیچ منبع Ùرهنگی توشتاری دیگری Øتی سرک هم نکشیدم ! Ùˆ نسبت آن چیزی Ú©Ù‡ Ú¯Ùتی از عدد 1 بسیار بیشتر است
اما مادر Ùˆ مادر بزرگم به راØتی میتوانم بگویم مقداری Ú©Ù‡ Ú¯Ùتی در موردشان هیچ است !
جدی؟! من باش درس داشتم…
خیلی غیر منتظره Ùˆ ناراØت کننده بود…
خدا رØمتش کنه، واقعا آدم مودب Ùˆ باشخصیتی بود…
نمی دونی Ú†Ù‡ جوری Ùوت کرده؟ سکته یا…ØŸ
Man dokhtare marhom Dr.Shenassa hastam
har az chand gahi miram to internet esme babamo mizanam
shayad maghaleh ya mozo jadidi az danshjohaye ghadimishon ke bahashon kar mikardan to internet peyda konam
Akhahe midonin dori az yek pedar khas ,ba akhlagh va sabor ,bi edea baramon kheli sakhteh
Hameh omresho asheghan zahmat keshid
mikham ye khahesh konam
in titr yekam soal barangizih
دکتر شناسا و دیگر قضایا
albateh vaghti motaleash mikonan mifahman che ghazieist ama khahesham ineh ke ba ye titre digeh editesh konin
omidvaram dark konid
dar enteha az nevisandei ke ba inke babam ro nemishnakhtan yadi azashon kardan ghadr dani mikonam
omidvaram rozi in hejran ma ham tamom besheh va faghat yek bareh digeh bibinameshon
bose bar dastaye zahmatkesheshon bezanam va begam ke kheliha
beyadeshon hastan
به نرگس شناسا: درک می‌کنم. تیتر نوشته را تغییر دادم. و برای شما آرزوی صبوری، سلامت و شادی دارم.
mamnonam ke enghadar deljoyaneh sari taghir dadin