از چه چیز مرگ می‌ترسیم؟
Û±) از ØØ¯ÙˆØ¯ ده روز پیش تا تا بوق٠سگ٠دوشنبه سخت Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø± بودم. ØØ§Ù„ا وضعیت به‌تر است Ùˆ آمادگی‌ی کاÙÛŒ برای ایجاد انواع Ùˆ اقسام Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±ÛŒâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒ جدید را دارم.
Û²) خسرو شکیبایی Ú©Ù‡ مرد، Ú©Ù„ÛŒ غصه‌دار شدم. تازه میزان ارتباطم با او تنها باز می‌گردد به خانه‌ی سبز Ùˆ صدای‌ گرم‌اش Ú©Ù‡ این طر٠و آن طر٠شنیده می‌شد – هامون را ندیده‌ام Ú©Ù‡ در ایجاد علاقه‌ام نقش‌ای داشته باشد.
لعنتی همیشه همین‌طور است: آدم‌ها زمان‌ای می‌میرند Ú©Ù‡ انتظارش را نداری. ØØ§Ù„ا Ú†Ù‡ هنرپیشه‌ی سینما باشد Ú†Ù‡ کس٠دیگری.
Û³) همان روز به مرگ می‌اندیشیدم. رابطه‌ی هر ÙØ±Ø¯ با مرگ دو جنبه دارد: تاثیر مرگ٠خود بر خود Ùˆ تاثیر مرگ دیگران بر خود.
آدم‌های مختل٠نگاه‌شان در این‌باره Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است. البته نه این‌که من راه Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ باشم Ùˆ از آدم‌ها بپرسم Ú©Ù‡ نظر شما درباره‌ی تاثیر مرگ٠خود بر دیگران چیست، اما شده است -یعنی یک بار شده است- Ú©Ù‡ یک‌ای نظرش را به‌ام بگوید.
نمی‌گویم او کیست، اما ÙØ±Ø¶ کنید آدم‌ای است با سن Ùˆ سال نزدیک چهل. او Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª Ú©Ù‡ از مرگ خودش نمی‌ترسد اما از مرگ عزیزان‌اش می‌ترسد. آن زمان (Ú©Ù‡ می‌شود سه چهار سال پیش) من Ú©Ù… Ùˆ بیش با او مواÙÙ‚ بودم. نه این‌که آدم٠رهیده از بند خویش‌ای باشم Ú©Ù‡ مرگ‌ام به چیزی‌ام نباشد (ØØªÛŒ باید Ú¯ÙØª در این زمینه Ù…ØØ§Ùظه‌کارم!)ØŒ اما چیزی Ú©Ù‡ بیش‌تر از همه مرا می‌هراساند مرگ دیگران است.
Û´) این Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±ÛŒâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒ لعنتی جوری‌اند Ú©Ù‡ نمی‌گذارند آدم با خیال Ø±Ø§ØØª دو کلوم(!) نامه بنویسد Ùˆ Ø¨ÙØ±Ø³ØªØ¯ برای چهار گوشه‌ی گیتی برای یکی دو آدم‌ای Ú©Ù‡ مهم است نامه‌ی آدم را Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØª کنند.
Ûµ) Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØªÙ… Ú©Ù‡ آن روز به مرگ می‌اندیشیدم Ùˆ برای ØØ¯ÙˆØ¯ پانزده ثانیه سخت ÙˆØØ´Øª کردم! می‌توانم بگویم از Ú†Ù‡ ÙˆØØ´Øª کردم اما نمی‌توانم ÙˆØØ´Øªâ€ŒØ§Ø´ را منتقل کنم. یعنی یک باری سعی کردم ولی نشد. ØØ§Ù„ دوباره سعی می‌کنم:
ÙØ±Ø¶ کنید اگر آدم بمیرد یکی از دو ØØ§Ù„ت زیر پیش بیاید:
الÙ) بمیرد ولی به شکل‌ای هم‌چنان باقی بماند. مثلا تناسخ‌ای باشد یا Ú†Ù‡ به‌تر از آن قیامت‌ای یا هر گونه باور متاÙیزیکی‌ی دیگر.
ب) بمیرد Ùˆ تمام شود. یعنی درست همان‌طور Ú©Ù‡ یک واکنش شیمیایی (مثلا انداختن سدیم در آب) زمان‌ای آغاز می‌شود Ùˆ بعد تمام می‌شود Ùˆ در نهایت چیزی از سدیم٠خالص اولیه نمی‌ماند (ÙØ±Ø¶ کنیم Ú©Ù‡ نماند)ØŒ زندگی‌ی انسان آغاز شود Ùˆ بعد تمام شود.
ØØ§Ù„ت (الÙ) باور رایج مومنین است (ØØ§Ù„ا یک مومن به این دین یا به آن آیین). باور (ب)ØŒ باور رایج خداناباوران است. باور (الÙ) البته Ú©Ù‡ امید بخش است، اما بیایید ÙØ±Ø¶ کنیم Ú©Ù‡ درست نیست Ùˆ (ب) درست است.
کس‌ای Ú©Ù‡ به (ب)‌ باور دارد در بیش‌تر مواقع هیچ غم‌ای از این موضوع ندارد (Ø§ØØªÙ…الا البته!). چون پس از مرگ‌اش طبیعتا وجود ندارد Ú©Ù‡ بخواهد Ù†Ø§Ø±Ø§ØØªÛŒ یا رنج یا غصه‌ی گذشته را بخورد. مرگ٠(ب)باور برای خودش بی‌نوستالژی Ùˆ Ø¨ÛŒâ€ŒØ§ÙØ³ÙˆØ³ است.
کاری ندارم Ú©Ù‡ شخص‌ای Ú©Ù‡ به (ب) باورمند است (Ùˆ من ممکن است از (ب) برای نمایش آن شخص Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ کنم) چگونه می‌خواهد بزید. Ø§ØØªÙ…الا هد٠یک (ب)ÛŒ عاقل این خواهد بود Ú©Ù‡ رضایت این جهانی‌اش را بیشینه کند. البته بگذریم Ú©Ù‡ آدم تماما عاقل وجود ندارد Ùˆ در نهایت Ø±ÙØªØ§Ø±Ø´ ملغمه‌ای خواهد بود از تاثیرپذیری‌اش از اجتماع (Ú©Ù‡ به هر ØØ§Ù„ پر است از (الÙ)باور) Ùˆ Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§Øª خودش Ùˆ بخش عقلانی‌اش (نمی‌خواهم عقل را از Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ø³ÙØª Ùˆ سخت جدا کنم؛ می‌خواهم Ùقط تاکید کنم Ú©Ù‡ گاهی ممکن است این دو یک‌سان نباشند).
ØØ§Ù„ا مشکل کجاست؟ مشکل این است Ú©Ù‡ شخص٠(ب) در نهایت می‌میرد Ùˆ تمام می‌شود. گیریم در طول زندگی‌اش بیش‌ترین لذت‌ها را برده است Ùˆ از زندگی‌اش نهایت رضایت را داشته باشد. اما ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ مرده است آیا می‌توان چیزی Ú¯ÙØª شبیه به «چه خوب Ú©Ù‡ (ب) خوب زیست. الان مطمئن‌ام Ú©Ù‡ راضی است.»؟ درست است Ú©Ù‡ (ب) ممکن است خوب زیسته باشد، اما خوب زیستن او پس از مرگ‌اش هیچ خوبی‌ای برای (ب) به همراه ندارد. در واقع تنها خوبی‌ی (ب) این می‌تواند باشد Ú©Ù‡ برای شخص سوم‌ای مثل (Ù¾) خوبی‌ای ÙØ±Ø§Ù‡Ù… کرده باشد Ùˆ خوبی‌ی (Ù¾) همان است Ú©Ù‡ او تشخیص می‌دهد در دنیا می‌بایست انجام دهد ( (Ù¾) نیز (ب)باور است). اما این‌که نتیجه‌ی کارهای (ب) باعث Ø§ØØ³Ø§Ø³Ù خوبی‌ی (Ù¾) پس از مرگ (ب) باشد، هیچ تاثیری بر (ب) نمی‌تواند بگذارد.
صبر کنید یک مثال بزنم:
ÙØ±Ø¶ کنید در کمای ویژه‌ای باشید Ùˆ گروه‌ای پزشکی شما را کنترل می‌کند. ÙØ±Ø¶ کنید آن‌ها به شیوه‌ای به طور مداوم باعث تØÙ€Ø±ÛŒÚ© جـنـسـی‌ی شما در کما شوند Ùˆ شما روزانه ده‌ها بار به ارضا برسید. به مدت یک Ù‡ÙØªÙ‡ وضعیت همین‌گونه است Ùˆ بعد شما را از کما خارج می‌کنند. ویژگی‌ی خاص٠این کما این بوده است Ú©Ù‡ نه تنها هیچ چیزی به خاطر نمی‌آورید، بلکه هیچ تاثیری هم از آن مدت٠در کما-بودگی بر زمان٠پس از کما باقی نخواهند ماند – مطلقا هیچ تاثیری. یعنی اگر هر تغییری در آن مدت در مغز شما انجام شده باشد، موقتی خواهد بود Ùˆ پس از کما وضعیت درست همان خواهد بود Ú©Ù‡ پیش از آن. در نتیجه ارضـای جـنـسـی‌ی شما نه باعث می‌شود در آینده خوش Ùˆ خرم‌تر باشید Ùˆ نه تاثیری مخو٠بر ناخودآگاه‌تان دارد.
ØØ§Ù„ سوال این است: آیا از این‌که در کمایی بوده‌اید Ùˆ لذت‌ها برده‌اید می‌توانید خوش‌نود باشید؟ یعنی آیا می‌توانید ادعا کنید Ú©Ù‡ «خب، یک Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒ خیلی خوش گذشت Ùˆ ØØ§Ù„ا خیلی هم مهم نیست Ú©Ù‡ چیزی از آن یادم نمی‌آید.»؟ یا مثلا آیا ØØ§Ø¶Ø± خواهید بود Ú©Ù‡ وارد چنین برنامه‌ای شوید Ú©Ù‡ گروه‌ای پزشکی شما را به چنان کمایی ببرد Ùˆ یک Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒÛŒ بعد بیدار کند با این ÙØ±Ø¶ Ú©Ù‡ می‌دانید هیچ چیزی با خاطر نخواهید داشت؟ چرا؟
خب!‌ همین موضوع بود که مرا به مدت پانزده ثانیه به شدت ترساند. الان نمی‌ترسم چون در آن وضعیت ذهنی نیستم و با این نوشتار هم به آن وضعیت نمی‌روم. اما آن تجربه جزو ترسناک‌ترین وضعیت‌های ذهنی‌ای بود که تاکنون تجربه کرده‌ام.
35 thoughts on “از Ú†Ù‡ چیز مرگ می‌ترسیم؟”
چیزی Ú©Ù‡ من نمی توانم تصور کنم همین نبودن است. چطور Ù…ÛŒ شود نبود. چطور Ù…ÛŒ شود مرد Ùˆ تمام شد. البته هر وقت شب خوابم Ù…ÛŒ برد Ùکر Ù…ÛŒ کنم لابد یک چنین چیزی است. ولی خب من از خواب بیدار Ù…ÛŒ شود Ùˆ Ù…ÛŒ Ùهمم این وسط نبودم. ولی اگر بمیرم Ùˆ دیگر نباشم، چطور Ù…ÛŒ شود نبود؟
تصور این‌که مثل منیزیم Ú©Ù‡ ØØªÛŒ سوختن‌اش برای همه (Ùˆ شاید برای خودش هم) زیباست،‌ دود شوم Ùˆ به آسمان روم Ùˆ دیگر از آن‌چه می‌ماند هیچ سهم‌ای نداشته باشم ذره‌ای بیش از خیلی عذاب‌آور است. از این‌که Ù„ØØ¸Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ شاد هیچ تاثیری بر من‌ای Ú©Ù‡ روزی می‌روم ندارد هم ایضا. من دوست دارم (الÙ) باشم. (الÙ)ÛŒ Ú©Ù‡ هم این‌جا را می‌خواهد هم آن‌جا را. هم خدا را هم خرما را.
جناب سولوژن، تو اين مثالي كه زدي يه پرسش پيش مياد. زمان زنده بودن رو به اون كما تشبيه كردي يا زمان بعد از مرگ (منظورم براي شخص ب)ØŸ چون وضعيت Ùˆ مسئله Ù…ØªÙØ§ÙˆØª مي شه.
اما در كل من نه از مرگ خودم Ùˆ نه از مرگ اطراÙيان هيچ هراسي ندارم. البته نه اين كه سنگدل باشم. من از جمله آدمهاي گروه الÙÙ…. به خاطر همينم يكي از چيزايي كه در مورد مرگ راضيم مي كنه اينه كه به پاسخ خيلي از پرسشام مي رسم (البته Ø§ØØªÙ…الن). خوب در مورد ديگران هم از اين كه اونا هم به پاسخ پرسشاشون مي رسن خوب خيلي خوبه ديگه. البته اينم بگم كه با تمام اين وجود ØØ§Ù„ا ØØ§Ù„اها ØÙˆØµÙ„Ù‡ مردن رو ندارم.
با درود.
15 مرداد ماه روز همبستگی با کمیپن برابری خواه یک میلیون امضا
http://15mordad.blogfa.com/
منتظرتون هستیم.
برای من مشکل این جاست Ú©Ù‡ به هر ØØ§Ù„ مرگ‌ترسی دارم، اون هم در ØØ¬Ù… زیاد. ØØªØ§ اگه «الÙ» باور هم باشم Ùˆ ÙØ±Ø¶ کنم Ú©Ù‡ در اون دنیا بهترین‌ها منتظر من Ùˆ اطراÙیان Ùˆ دوستان Ùˆ آدم‌های دیگه خواهند بود، باز هم ترس از مرگ ول Ú©Ù† نیست (Ú†Ù‡ برای خودم باشه Ùˆ Ú†Ù‡ برای دیگران، همیشه برام یک کابوسه).
همین مطلب‌ات باعث شد Ú©Ù‡ من هم ØØ±ÙÛŒ رو در همین مورد Ú©Ù‡ مدت‌ها بود می‌خواستم بنویسم، بالاخره بنویسم!
..Ùیلم شهر ÙØ±Ø´ØªÚ¯Ø§Ù† رو اگه دیده باشی با بازی Ù…Ú¯ رایان Ùˆ نیکلاس کیج..نیکلاس تو اون Ùیلم یه ÙØ±Ø´ØªÙ‡ ای بود Ú©Ù‡ از غم ها Ùˆ لذت های انسان هیچ چیز نمیÙهمید ..Ùˆ از بالای بلندی خودش رو پرت کرد Ùˆ تبدیل به انسان شد..Ùˆ بعد توی Ùیلم نشون داده شد Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ قدر از اینکه میتونه زندگی کنه Ùˆ لذت بردن رو ØØ³ کنه Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ بود.
ta’sir-e marg-e xod bar digarân ro farâmush kardi. (ta’sir-e marg-e digarân bar digarân ro ham!)
راستش من دقيقا به همان چيزي كه Ú¯ÙØªÙŠØ¯ خيلي Ùكر كردم. البته من به بخش عذابش Ùكر كردم. مثلا كسي كه تير مي‌خورد Ùˆ مي‌ميرد… اين تير خوردن (ÙØ±Ø¶ كنيم به مغزش شليك شود) براي او چند Ù„ØØ¸Ù‡ بيشتر عذاب ندارد. اين عذاب در نهايت هيچ كجا ثبت نمي‌شود. ØØ§Ù„ا اين چند Ù„ØØ¸Ù‡ طولاني‌تر هم باشد باز در كليت مساله تغييري به وجود نمي‌آورد.
ولي يك خواب عميق (به طوري كه خواب هم نبينيم) از خيلي جهات شبيه مرگ است. نيستي را به طور كامل درك مي‌كنيم. اما به قول ميرزا وقتي بيدار مي‌شويم مي‌توانيم به ياد بياوريم كه خواب بوديم.
از اين جنيه مي‌توان به تناسخ هم اعتقاد پيدا كرد. شايد «من» قبلا هم بوده‌ام اما با مرگم همه چيز؛ همه چيز را از آن «بودن» ÙØ±Ø§Ù…وش كرده‌ام. كسي نمي‌تواند اين را رد كند. (البته اين يك استدلال مغالطه آميز است. من بايد ثابت كنم كه قبلا جسم ديگري داشته‌ام)
راست‌اش خيلی متوجه نمی‌شوم. به نظرم Ú©Ù„ نگرانی بی‌معنی است. “ØØ§Ù„ا مشکل کجاست؟” مشکل يعنی چه؟ به نظرم واژه‌ی مشکل برای چنين وضعيت‌ای کاربرد ندارد. «سديم با آب واکنش می‌دهد Ùˆ به چيزهای ديگری تبديل می‌شود. مشکل کجاست؟» اگر جايی چنين جمله‌ای ببينم، به نظرم همان‌قدر بی‌معنی می‌آيد Ú©Ù‡ ØµØØ¨Øª از مشکل در مورد ÙØ±Ø¯ هر Ú†Ù‡ باور.
ÙŠÚ© ايراد اساسی‌تری Ú©Ù‡ به موضوع دارم، “خوب” است. باز هم Ùکر می‌کنم ØµØØ¨Øª از “خوبی برای کسی به همراه داشتن” يا “تنها »خوبی« Ùلانی، بهمان بودن برای آن ÙŠÚ©ÛŒ Ùلانی می‌تواند باشد” يا اصلن “خوب زيست” بی‌معنی هستند. واکنش شيميايی خوبی بود! سديم نازنين‌ای بود. پتاسيم مهربان‌ای بود، به قشنگ‌ای واکنش نشان داد Ùˆ تأثير خوبی در واکنش اکسيداسيون آهن‌پاره‌ها گذاشت. هه هه….
شايد نگاه کردن به نوار منيزيم Ú©Ù‡ Ù…ÙŠâ€Ø³ÙˆØ²Ø¯ØŒ قشنگ باشد. Ùˆ دوست داشته باشيم همين جوری بسوزد Ùˆ ما کي٠کنيم. ولی اين Ú©Ù‡ “باور داشته باشيم” منيزيم پس از Ø³ÙˆØ®ØªÙ†â€Ø§Ø´ØŒ به جای ديگری منتقل می‌شود يا به Ø´Ú©Ù„ ديگری از منيزيم تبديل می‌شود Ùˆ به سوختن‌اش ادامه می‌دهد، تا جايی Ú©Ù‡ می‌دانم، با واقعيت سوختن منيزيم Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است 😉 واقعيت خيلی ساده اين است Ú©Ù‡ منيزيم با اکسيژن ترکيب شده. منيزيم ديگر وجود ندارد Ùˆ به جای‌اش اکسيد منيزيم يا Ùلان Ùˆ بهمان وجود دارند. “اين خوب است؟” ای کاش اين سوال را از معلم‌های شيمی‌مان می‌پرسيديم تا ببينيم Ú†Ù‡ جواب‌ای به‌مان می‌دهند!
I wish i had farsi fonts here; but anYway! i believe we exist as long as we are searching for a meaning to be here, once we stop the search, the count down process will begin 2 effect our being (sometimes it’s vise versa: we’ll die of too much searchin’!!), so the B section sounds better in my opinion. U don’t need 2 give a fuck, but it’s always better 2 believe U could b immortal as well.
i’m happy (what?!) that u still keep people answerin’ ur critical qz! i mean farsi people, “iranianz” it’s
interesting..
somebody said: We are, as We Are not!
& I’m agreed with dat
به میرزا: سوال این است Ú©Ù‡ آیا نبودن اصلا چیزی «هست» Ú©Ù‡ بخواهیم در موردش ØµØØ¨Øª کنیم؟
به علی: درک می‌کنم. گمان‌ام ØØ³â€ŒØ§Øª شبیه به من باشد.
به بوگی:‌ بله!‌ مثال‌ام چپکی بود، اما تنها مثال‌ای بود که می‌توانیم تصورش کنیم. در واقع کنتراست این دو شرایط است که به نظرم وخامت اوضاع را نشان می‌دهد.
به انتظار پاسخ Ú†Ù‡ پرسش‌هایی هستید Ú©Ù‡ Ùکر می‌کنید مرگ می‌تواند پاسخ‌شان را بدهد؟
به روزبه:‌ چرا؟!
به شاهین: ندیده‌ام Ùیلم را، اما به نظرم بیش‌تر دل‌خوش‌کنک است چنین نوع تصوری. چرا یک ÙØ±Ø´ØªÙ‡ نتواند لذت را تجربه کند؟
به پویا: Ø§ØªÙØ§Ù‚ا به‌اش Ùکر کرده بودم Ùˆ در نتیجه ÙØ±Ø§Ù…وش نکرده بودم. چیزی Ú©Ù‡ نوشته بودم «رابطه‌ی هر ÙØ±Ø¯ با مرگ» است. رابطه‌ی مرگ٠خود بر دیگران معادل با رابطه‌ی ÙØ±Ø¯ (من) با مرگ نیست. در واقع در این ØØ§Ù„ت من رابطه‌ای با دنیا ندارم (البته اگر نگاه (ب) داشته باشیم). رابطه‌ی دیگران با مرگ دیگران نیز ربطی به من ندارد مگر با شبیه‌سازی.
به Ø¹Ø±ÙØ§Ù†: من هیچ‌وقت به تناسخ باور نداشته‌ام. چرا باید به‌اش باور کنم؟ توصی٠جهان٠با تناسخ ØØªÛŒ پیچیده‌تر از توصی٠جهان با قیامت است.
به لرد شارلون:‌ لرد بزرگ‌وار! من آن‌قدر به موضوع دقیق Ùکر نکرده‌ام Ú©Ù‡ بخواهم همه‌ی کلمات‌ام را درست انتخاب کنم. اما Ùکر کنم بتوانم مشکل‌ام را با جناب‌عالی ØÙ„ کنم.
به همه‌ی این چیزها (یعنی «خوبی» Ùˆ «مشکل») یک ØµÙØª «سابجکتیو» اضاÙÙ‡ Ú©Ù†.
کاملا درست می‌گویی Ú©Ù‡ ممکن است هیچ مشکل٠جهانی‌ای این وسط پیش نیاید. در واقع دلیل‌ای برای چنان باوری ندارم. مشکل، مشکل٠من است. پس جمله‌ام را باید این‌گونه خواند: Â«ØØ§Ù„ا من Ú†Ù‡ مشکل‌ای با این موضوع دارم؟».
در مورد «خوبی» هم به همین صورت. به نظرم کاملا موجه است Ú©Ù‡ شخص (ب) بتواند بگوید Ú©Ù‡ «کار Ùلان از نظرم خوب است» Ùˆ به همان صورت بگوید Ú©Ù‡ «شخص (الÙ) از نظرم خوب بود». این به معنای خوب‌بودن شخص (الÙ) یا آن کار Ùلان نیست چون بر سر تعری٠خوبی تواÙق‌ای نشده است (یا به عبارت دیگر: خوبی الزاما ما به ازای کیهانی ندارد).
از نظرم سرمنشاء همه‌ی این دردسرها Ùˆ به ظاهر تناقض‌گویی‌هایی Ú©Ù‡ در متاÙیزیک Ùˆ اخلاق Ùˆ ÙلسÙه‌ی ذهن به وجود می‌آید زیر سر٠یک چیز است: انسان‌ها خودآگاه‌اند!
خودآگاه انسان‌ها به ایشان اجازه نمی‌دهد خودشان را هم Ø³Ø·Ø Ø³Ø¯ÛŒÙ… Ùˆ منیزیم قرار دهند. این‌که هستند یا نیستند مساله‌ی جدایی است، اما این‌که به Ú†Ù‡ باور دارند تقریبا مساله‌ی مشخص‌ای است: تاکنون هیچ انسان‌ای ندیده‌ام Ú©Ù‡ اعتقاد داشته باشد Ú©Ù‡ اهمیت‌اش در کیهان همان‌قدر است Ú©Ù‡ پنج گرم سدیم اهمیت دارد (در واقع هر دوی این‌ها می‌توانند هیچ اهمیت‌ای نداشته باشند چون ممکن است اصلا اهمیت Ù…Ùهوم‌ای نیست Ú©Ù‡ خارج از خودآگاه انسان‌ها تعری٠شود).
یادت هست من سال ها پیش Ù…ÛŒ Ú¯ÙØªÙ… Ú©Ù‡ هنوز Ú©Ù‡ هنوزه تنها چیزی Ú©Ù‡ در دنیای مدرن انسان ها دلشان را بهش Ù…ÛŒ توانند خوش کنند مذهب است؟ موضوع همین وعده جاودانگی Ø±ÙˆØ Ø¯Ø± مذهب است Ú©Ù‡ همه را جذب Ù…ÛŒ کند. ب باوران وعده ÛŒ هیچ Ù…ÛŒ دهند ولی ال٠باوران وعده بهشت!
جالب است Ú©Ù‡ من هم چندی پیش به این موضوع Ùکر Ù…ÛŒ کردم. اینکه ال٠یا ب Ú†Ù‡ Ùکر Ù…ÛŒ کنند Ùˆ Ù…ÛŒ ترسیدم. نتیجه Ùکر هایم این بود Ú©Ù‡ من Ú©Ù‡ مانند ال٠باوران نیستم اما از ال٠باوران اخلاقی ترم! با این ØØ³Ø§Ø¨ Ú†Ù‡ ال٠درست بگوید Ú†Ù‡ ب باکی نیست چون اگر ال٠درست بگوید Ú†Ù‡ بهتر ((:
اما به همه این ها Ùکر Ù…ÛŒ کنم ارزش Ù„ØØ¸Ù‡ های زیستن ام را بیشتر Ù…ÛŒ Ùهمم… خیام عزیز به خودش میگه
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
جناب سولوژن،
پرسشها زيادند اما مهمترين پرسشي كه نزديك به بيست ساله منو مشغول كرده Ø¨ØØ« بي نهايته. به طور مشخص بي نهايت زمان Ùˆ بي نهايت مكان. البته در مورد زمان Ùˆ مكان Ùˆ نسبي بودن اونا زياد خوندم Ùˆ Ùكر كردم. تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ù‡Ù… به اون عادت كردم اما اين Ùقط يه عادته. به قول يكي از دوستاي Ùيزيكدانم زماني كه در مورد نسبيت Ø¨ØØ« مي كرديم مي Ú¯ÙØª نبايد تلاش كرد كه نسبيت رو درك كرد بلكه بايد تلاش كرد كه به اون عادت كرد. خوب البته تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ù‡Ù… درست مي Ú¯ÙØª. اما مشكل اين جاست كه هواس Ùˆ تÙكر تجربيم به چيزي بيشتر از عادت نياز داره. شايد از Ø¨ØØ« بي نهايت زمان مهمتر خود Ù…Ùهوم زمان باشه كه البته اونم يكي از اون پرسش هاييه كه گذاشتم اون ور بپرسم.
با اجازه سولوژن، به شاهين:
در مورد تناسخ من هيچوقت دليلي براي رد يا تاييدش نداشتم. البته خودم به اون اعتقادي ندارم. اما در مورد تناسخ يه پرسش پيش مياد. Ú†Ù‡ دليلي وجود داره كه از ميان اين همه دوره هاي زندگي من بايد نسبت به اين يكي (زمان ØØ§Ù„) درك خودآگاه داشته باشم. البته اين پرسش با پرسش تعري٠زمان هم درگيره يعني اگر ما زمان رو مطلق ÙØ±Ø¶ كنيم Ùˆ بتونيم به اون يه شمارنده اختصاص بديم مي تونيم زمان ØØ§Ù„ رو هم تعري٠كنيم Ùˆ تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ø§ÙˆÙ† مشكل رو ØÙ„ كنيم اما تعري٠زمان مطلق خودش مشكلات Ùˆ پرسش هاي ديگه اي رو پيش مياره. اما از اونجايي كه الان مطلق بودن زمان زير سوال Ø±ÙØªÙ‡ پس وجود زماني به نام زمان ØØ§Ù„ نيز Ø¨ØØ« برانگيز مي شه.
ببخشيد شخص مورد نظر من Ø¹Ø±ÙØ§Ù† بود نه شاهين.
اه! Randy Pausch هم مرد!
Ø§ÙØ³ÙˆØ³!
اگر مرگ داد است بیداد چیست
ز داد اینهمه بانگگ Ùˆ ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ چیست
با سلام من جزو گروه ب هستم Ùˆ ترس هم ندارم 🙂
به جناب سولوژن و جناب boogi :
من خودم هم به تناسخ اعتقادي ندارم. البته نه از اين جهت كه رد شده بلكه از آن جهت كه اثبات نشده.
من مي‌گويم كه اگر قبلا در يك جسم ديگر بوده‌ام و سالها زندگي كرده‌ام و رنج و لذت يرده‌ام و بعد از مرگ تمام آنها پاك شده‌است پس ديدي نسبت به آن موقع ندارم.
گاهي من Ùكر مي‌كنم كه اگر انسان نيودم، مثلا يك پرنده بودم Ú†Ù‡ ØØ§Ù„تي داشتم. اما بعدا مي‌بينيم كه از پرنده بودن هيچ خاطره‌اي ندارم (پرنده‌ها خود آگاهي دارند؟) بنابراين مي‌توان ÙØ±Ø¶ كرد كه من پرنده بودن را تجربه كرده‌ام ولي هيج خاطره‌اي از آن به جا نمانده.
البته همان طور كه Ú¯ÙØªÙ… اين اسندلال به هيچ وجه منطقي نيست Ùˆ بلكه Ø³ÙØ³Ø·Ù‡ آميز است.
با “مشکل” Ùˆ “خوب”٠سابجکتيو هم، همâ€Ú†Ù†Ø§Ù† همان مشکل قبل را دارم.
بعيد نيست Ú©Ù‡ نظر آن مقام قدسی در مورد “زير سر خودآگاه” بودن درست باشد (Ú©Ù‡ به نظر من بسيار چنين است). اما باز هم Ùکر نمیâ€Ú©Ù†Ù… Ú©Ù‡ لزومن برای ÙŠÚ© انسان “آگاه”ØŒ خودآگاهی بايد باعث چنان مشکلاتی شود. يعنی Ø¯Ù„ÙŠÙ„â€Ø§ÛŒ Ù†Ù…ÛŒâ€Ø¨ÙŠÙ†Ù… Ú©Ù‡ خودآگاهی ÙŠÚ© انسان متÙکر، باعث شود اين تصور برای او به وجود بيايد Ú©Ù‡ ÙŠÚ© جايی Ø§Ø±Ø²Ø´â€Ø§ÛŒ پخش Ú©Ø±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ سهم او از آن، بيش از سهم پنج گرم سديم بوده است. البته ØµÙØª متÙکر Ú©Ù‡ به انسان Ú†Ø³Ø¨Ø§Ù†Ø¯Ù‡â€Ø§Ù…ØŒ از بسياری جهات خطرناک است، عجالتن Ø±ÙØ¹ اين خطر کنم Ú©Ù‡ قصد Ø³ÙˆØ§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از گونهâ€ÛŒ “هر Ú©ÛŒ لباس شاه رو Ù†Ù…ÛŒâ€Ø¨ÙŠÙ†Ù‡ØŒ اØÙ…قه” ندارم 😉
به نظرت تصور وجود “مشکل” ريشه در باورهای الÙ-مدارانه ندارد؟ هه هه! همين الآن ÙŠÚ© چيز Ù„ÙˆØ³â€Ø§ÛŒ به Ùکرم رسيد، آن طر٠بخوان.
گاهی وقتا روی تختم Ù…ÛŒ شینم ،بعدش به روبروم زل مزنم Ùˆ سعی میکنم به مردن خودم Ùکر کنم ØŒ بعد بقیه رو تصور Ù…ÛŒ کنم ،کسایی Ú©Ù‡ …:) وقتی Ùیلم امیلی پولن رو دیدم ØŒ Ú©Ù„ÛŒ به این ØØ§Ù„تم خندیدم،برام عجیب با مزه بود.
گاهی وقتا برای سوزناک تر شدن مرگم آهنگم Ù…ÛŒ زنم 🙂 بعد تصور Ù…ÛŒ کنم همه ÛŒ کسایی Ú©Ù‡ به من بدی کردن یا من به اونا بدی کردم…
کسایی Ú©Ù‡ دوسشون دارم با کسایی Ú©Ù‡ دوسم دارن…
Ùˆ یا ØØªÛŒ کسایی Ú©Ù‡ باهاشون موقع Ù…Ú¯Ù… قهر بودم….
یا شاید یک درجه Ù…ØªÙØ§ÙˆØª تر…کسایی Ú©Ù‡ از من عصیانی بودند…یا Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª شاید؟
ØØ§Ù„ا Ú†Ù‡ ØØ§Ù„ÛŒ دارن…
اصلا شاید بعضی ها Ù†Ùهمند من مردم!:D
بعد Ùکرم به روش هایی میرسه Ú©Ù‡ میشه به اونا خبر بدم!
مپلا برای خواهر کوچیکم یه پیغام بگذارم به به ….خبر مردن منو بده!
اصلا براشون ÙØ±Ù‚ÛŒ Ù…ÛŒ کنه؟
شاید دارن الکی ادای آدمای اندوهگین رو در میارن؟
بعدش Ùکر میکنم اگه بازم زنده بشم ! هم….:D
شایدم واقعا هستن…
خوب ازون جایی Ú©Ù‡ من دیگه تموم شدم دونستن این مسائل ÙØ±Ù‚ÛŒ به ØØ§Ù„Ù… نداره:Ù
ولی Ù…ÛŒ خوام اونا بدونن Ú©Ù‡ بعد از مرگم همه ÛŒ سعیم این خواهد بود Ú©Ù‡ به اون نور بپیوندم…پس اصلا از جانب من نترسن:)چون Ùکر کنم تصورشم ÙˆØØ´ØªÙ†Ø§Ú©Ù‡ Ú©Ù‡ من تو هواشون پرسه بزنم:ÙD:
………………..
من تا ØØ§Ù„ا واقعا به مرگ Ùکر نکردم.ولی بارها خواب دیدم Ú©Ù‡ مردم
خواب نبود بیشتر,ترس هم داشت
Ùˆ بعدش Ù„ØØ¸Ù‡ ای رسید Ú©Ù‡ مرگو Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ…!!!
نمی دونم Ú†Ù‡ خوابی بود Ú©Ù‡ وقتی بیدار شدم هم مرگو Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ‡ بودم:)
……………….
ولی اصلا دیگه از Ùکر چیزی نترس باشه؟:)
من ØØ§Ù„ت سومی را زندگی Ù…ÛŒ کنم : نمی دانم Ú©Ù‡ بعد از مرگ Ú†Ù‡ خواهد شد Ùˆ به من هیچ ارتباطی هم ندارد!
به m: آیا وقتی می‌گویید تا وقتی زنده‌ایم Ú©Ù‡ جستجوگر معنا باشیم، این گزاره را به عنوان ØÙ‚یقت‌ای جهانی می‌گویید یا چیزی شبیه به mottoÛŒ شخصی؟!
به رامین: اخلاقی از Ù„ØØ§Ø¸ الÙ‌باوران دیگر، نه؟ وگرنه من نمی‌دانم اخلا٠ب‌باوران Ú†Ù‡ می‌تواند باشد.
به بوگی: من هنوز ØØ³Ù جستجوگر خویش از دست نداده‌ام، اما اگر سوال‌های اساسی‌ام را کنار هم بگذارم Ùˆ بخواهم رده‌بندی کنم، نمی‌توانم بگویم Ú©Ù‡ مهم‌ترین سوال‌ام پرسش از هستی‌ی زمان Ùˆ مکان است. چرا؟ چون اگر این‌گونه بود چرا مسیر زندگی‌ام در آن راه قرار Ù†Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است؟
می‌خواهم بگویم آیا ما واقعا چیزی را Ú©Ù‡ دوست داریم همان‌قدر دوست داریم Ú©Ù‡ Ùکر می‌کنیم دوست داریم؟!
به عباس: (:
به mazoox: Ø§ØØªÙ…ال دارد شما زیادی شجاع باشید!
به Ø¹Ø±ÙØ§Ù†: با جمله‌ی آخرتان مواÙق‌ام!
به لرد شارلون:‌ لرد عزیز! گمان‌ام ØØ±Ù‌های‌ام را درست بیان نکرده‌ام.
چند نکته را باید روشن کنم:
Û±) وقتی من از سابجکتیو-بودن پدیده‌ای ØØ±Ù می‌زنم،‌ معنای‌اش این نیست Ú©Ù‡ آن پدیده در دنیای عینی درست است یا غلط، بلکه معنای‌اش این است Ú©Ù‡ سوژه چنان تصوری نسبت به آن موضوع دارد. به همین دلیل جمله‌ای چون «اما باز هم Ùکر نمیâ€Ú©Ù†Ù… Ú©Ù‡ لزومن برای ÙŠÚ© انسان â€œØ¢Ú¯Ø§Ù‡â€ØŒ خودآگاهی بايد باعث چنان مشکلاتی شود» نمی‌تواند صØÛŒØ باشد چون اصلا تو – به عنوان یک مشاهده‌گر خارجی- نمی‌توانی راجع به ØØ§Ù„ت ذهنی‌ی سوژه‌ی خودآگاه ØµØØ¨Øª Ú©Ù†ÛŒ.
بگذار مثال بزنم:
ÙØ±Ø¶ Ú©Ù† مرا قرار است میان استخری پرت کنند. ÙØ±Ø¶ Ú©Ù† شنا هم بلد نیستم اما بازوبند دارم (از همان‌هایی Ú©Ù‡ باد می‌کنند). در نتیجه Ø§ØØªÙ…ال غرق‌شدن‌ام خیلی Ú©Ù… است. اما من می‌توانم بگویم «مشکل٠من این است Ú©Ù‡ می‌ترسم». این مشکل عینی نیست، اما نمی‌توان باور به آن را Ù†ÙÛŒ کرد.
ØØ§Ù„ تو می‌توانی بگویی Ú©Ù‡ این ناشی از ØÙ…اقت من است Ùˆ با تØÙ„یل٠صØÛŒØ باید قانع شوم Ú©Ù‡ اصلا نمی‌توان از مشکل ØµØØ¨Øª کرد. قبول! اما بعید می‌دانم بتوانی Ù†ÙÛŒ Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ انسان اصلا موجودی عقلانی نیست Ú©Ù‡ بتواند ترس‌ها Ùˆ Ø®ÙˆØ´â€ŒØØ§Ù„ی‌ها Ùˆ لذت‌های‌اش را با استدلال‌های عقلانی سازگار کند.
Û²) راست‌اش من از ارزش ØµØØ¨Øª نکردم. در واقع دلیل وجود مشکل یا ترس اصلا این نیست Ú©Ù‡ Ø§ØØ³Ø§Ø³ می‌کنم ارزش من بیش‌تر از پنج گرم سدیم است. اما چون این موضوع را Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯ÛŒØŒ بگذار بگویم Ú©Ù‡ با وجودی این‌که اصلا Ø¨ØØ«Ù ارزش در دنیای (ب) Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ù…ÛŒâ€ŒØ´ÙˆØ¯ØŒ اما تصور٠وجود ارزش برای سوژه‌ی شناسای دنیای (ب) اصلا غریب نیست.
لرد سالیان سال سلامت باشند، اما می‌توانم بپرسم چرا همینک خودشان را نمی‌کشند؟
(Ù„Ø·ÙØ§ برای اثبات این موضوع هم Ú©Ù‡ شده این کار را نکنند!).
Û³) Ú¯ÙØªÙ‡ بودی Ú©Ù‡ آیا به نظرم تصور وجود مشکل ریشه در باورهای الÙ‌مدارانه ندارد. به نظرم خیر! به نظر می‌رسد اول مشکل(!)‌ ایجاد شد Ùˆ بعد باورهای الÙ‌گونه ایجاد شدند.
یا: موجود خودآگاه،‌ موجود عجیب‌ای است! دنیای او جوری است که گویی او نزدیک به مرکز جهان است (اگر خود٠مرکز جهان نباشد). چرا؟ شاید به این دلیل که تعری٠خودآگاهی همین است و موجوداتی خودآگاه‌اند که چنین تصوری دارند و از قضا ما نیز آن‌گونه‌ایم.
در نهایت بگویم Ú©Ù‡ من با این‌که ایده‌هایی دارم اما زیاد از خودآگاهی سر در نمی‌آورم! ممکن است ØØ±Ù‌های‌ام درست نبوده باشند.
به رضوانه: پیش‌نهاد می‌کنم برای این‌که دل٠دیگران را بسوزانی خودت را Ù†Ú©Ø´ÛŒ. ارزش‌اش را ندارد. زود یادشان می‌رود Ùˆ تازه اگر هم نرود، Ú†Ù‡ ÙØ§ÛŒØ¯Ù‡â€ŒØ§ÛŒ به تو می‌رسد؟
راستی خوب کردی این بار به ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ نوشتی.
به بهاره: بله، اگر ÙØ±Ø¶ کنیم Ú©Ù‡ دانستن نهایت ماجرا تاثیری در شیوه‌ی بازی‌مان ندارد، کاری Ú©Ù‡ می‌کنی خیلی هم خوب است. اما بعید می‌دانم در یک تصمیم‌گیری‌ی بهینه، شرایط مرزی اهمیت‌ای نداشته باشد.
نه خوبه نه بد، بهش Ù…ÛŒ Ú¯Ù† روش بهاره! اینکه تو بعید Ù…ÛŒ دانی معنی ساده اش این است Ú©Ù‡ با من ÙØ±Ù‚ داری. Ùقط کسی Ù…ÛŒ تونه ادعا کنه روش اش بهینه تره Ú©Ù‡ سازنده تر باشه، مخرب نباشه Ùˆ موثر باشه. تازه اینها همه نسبی اند. چیز با ارزشی Ú©Ù‡ من تو رشته ام یاد Ú¯Ø±ÙØªÙ… اینه Ú©Ù‡ دست گذاشتن روی مشترکاتمون به پیش Ø±ÙØªÙ† Ùˆ همدلی Ú©Ù…Ú© Ù…ÛŒ کنه.
من ب باور هستم ولی برخلا٠شما نمی‌دونم چرا باید نگران Ø§ØØ³Ø§Ø³ “بعد از مرگم” باشم؟
من باور دارم Ú©Ù‡ مرگم پایان “من” است. ØØ§Ù„ا هر نوع تجربه Ú©Ù‡ قبل از اون داشته باشم یا تاثیر خوب Ùˆ بدی Ú©Ù‡ روی خودم Ùˆ دیگران Ùˆ جهان گذاشته‌ام یا نگذاشته‌ام در هر ØØ§Ù„ بعد از مرگم دیگه برای من بی‌اهمیته چون اون موقع منی وجود نداره Ú©Ù‡ براش مهم باشه Ùˆ من هم از ØØ§Ù„ا نگرانش نیستم.
این لیوان برای من به هر ØØ§Ù„ متناهیه Ùˆ همین ØØ§Ù„ا هم نیمیش خالیه، ÙØ±ØµØª زیادی ندارم، پس به جای غصه خوردن برای کمبودها Ùˆ مرزهام، بودهام رو مزه می‌کنم Ùˆ می‌نوشم.
خلاصه من نگران Ø±ÙØªØ§Ø± Ùˆ Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§Øª Ùˆ تاثیرها Ùˆ تجربیات “قبل از مرگم” هستم. اون‌ها گاهی خیلی ترسناک‌تر از این می‌شن Ú©Ù‡ نگران چیز دیگه‌ای باشم. گاهی اون قدر شیرینن Ú©Ù‡ انگار چیز دیگه‌ای توی این دنیا وجود نداره. گاهی هم Ú©Ù‡ خسته Ùˆ ملولم یا زیادی Ù…Ù†ÙØ¹Ù„Ù… تÙکرات سولوژنی سراغم میاد ولی سعی می‌کنم زیاد جدیش نگیرم Ùˆ با چیز Ù…Ùیدتر Ùˆ شیرین‌تری مشغول بشم.
خلاصه‌تر:
وقتی چیزی بیش از یک Ù‡ÙØªÙ‡ کما ندارم، خب ندارم دیگه! به جای ÙلسÙÙ‡ باÙÛŒ یا تخدیر با مذهب Ùˆ متاÙیزیک، همین Ú©Ù‡ دارم رو می‌چسبم. در غیر این صورت همین رو هم از دست می‌دم Ùˆ نه تنها بعد از مرگ، Ú©Ù‡ قبلش، ØØ§Ù„ا هم چیزی نخواهم داشت. این ترسناک‌تره.
i can’t claim that it’s a universal fact
i’m not a scientist and I have no developed proof. this is just a theory that’s been created by a normal brain, about 3 dim world. My solemn references are my own experiences and conclusions, so let’s call it
a personal mot
Maybe I am not in the context but anyway
Yesterday “we” found out that believing in the next world has no affect on our (my) life!!! I really have a bad feeling about that
1) آها! یک Ú©Ù… Ùهميدم. خوب، من وقتی بخواهم از ÙŠÚ© مشکل سابجکتيو بنويسم، ÙŠÚ© جور ديگری می‌نويسم. اگر بخواهم مشکل‌ای را بيان کنم Ú©Ù‡ به نظرم واقعن Ùˆ خارج از من (مشکل عينی) وجود دارد، آن طور Ú©Ù‡ تو نوشتی می‌نويسم. Ø§ÙØªØ§Ø¯! البته در مورد “بعید می‌دانم بتوانی Ù†ÙÛŒ Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ انسان اصلا موجودی عقلانی نیست Ú©Ù‡ بتواند ترس‌ها Ùˆ Ø®ÙˆØ´â€ŒØØ§Ù„ی‌ها Ùˆ لذت‌های‌اش را با استدلال‌های عقلانی سازگار کند” گير دارم هنوز. خيلی به اين باور ندارم. به نظر من انسان موجودی عقلانی است، ولی بعضی اوقات (اکثر مواقع؟) با تأخير. وقتی در مورد موضوع‌‌ای اطلاع نداريم، Ø§ØØªÙ…ال ترسيدن‌مان از آن بيش‌‌تر است. Ùˆ Ø§ØØªÙ…الن در آن موقع Ú©Ù‡ “داريم می‌ترسيم”ØŒ به نظرمان طبيعی‌ترين کار ممکن را انجام می‌دهيم. ولی وقتی Ú©Ù‡ دليل ترس‌مان از بين می‌رود، عقلانی می‌شويم. البته در بسياری موارد، اين تأخير آن قدر زياد است Ú©Ù‡ زودتر از به سر رسيدن‌اش می‌ميريم. هاها.
2) باز هم Ùکر نمی‌کنم اصلن سوال مربوطی باشد. اين Ú©Ù‡ ارزش مطلق وجود نداشته باشد Ùˆ ØØªÛŒ ارزش‌های وضع‌شده توسط خود ما هم وجود نداشته باشند (وضع‌شان نکرده باشيم)ØŒ به سوال “چرا خودت را نمی‌کشی” منجر نمی‌شود. منظورم اين است Ú©Ù‡ چنين پرسش‌ای، همان‌قدر به چنان اعتقادی ربط دارد Ú©Ù‡ “چرا قيمت زمين در ايران اين قدر زياد است؟”. بعيد نيست Ú©Ù‡ من در اين مورد خيلی خنگ باشم Ùˆ دوزاری‌ام Ù†Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ¯. ولی وقتی من بگويم ارزش‌ای وجود ندارد Ùˆ ارزش من Ùˆ پنج گرم سديم يک‌سان (Ùˆ هر دو برابر ØµÙØ±) است، تو همان‌قدر می‌توانی بپرسی پس چرا خودت را از بين نمی‌بری Ú©Ù‡ اين ÙŠÚ©ÛŒ را Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ù†ÛŒ “پس چرا آب نمی‌خوری؟”. من ÙŠÚ© سری انتخاب دارم در هر Ù„ØØ¸Ù‡ Ú©Ù‡ انجام دهم، خودکشی هم يکی‌شان است. هر کدام را هم انجام دهم، ÙØ±Ù‚ÛŒ در کليت قضيه نمی‌کند. از بالا/بيرون Ú©Ù‡ نگاه شود، چيزی را به‌تر يا بدتر نمی‌کند (چون اين واژه‌ها در اين Ø³Ø·Ø Ø¨ÛŒâ€ŒÙ…Ø¹Ù†ÛŒâ€ŒØ§Ù†Ø¯).
3) Ùکر نمی‌کنم اين جوری باشد. پيش از پيدايش باورهای الÙ‌مدارانه، انسان خودآگاه بوده Ùˆ به اين لاطاعلات (درست نوشتم؟) هم اعتقاد نداشته. تا جايی Ú©Ù‡ می‌دانم، در همين خاورميانه‌ی خودمان Ú©Ù‡ چشمه‌ی اين کرسی‌شعر‌ها است، ØµØ¨ØØªâ€ŒØ§ÛŒ از معاد Ùˆ خدا -Ú†Ù‡ ÙˆØ§ØØ¯ Ú†Ù‡ ØºÙŠØ±ÙˆØ§ØØ¯Ø´- نبوده است. انسان Ù…ØÙŠØ· در طبيعت بوده Ùˆ خودش را جزيی از آن می‌دانسته Ùˆ نه تنها خودش را مرکز جهان نمی‌دانسته، نزديک به آن هم همين طور.
قرار نبود من بمیرم تا دل کسی بسوزه…قرار نبود من خود Ú©Ø´ÛŒ کنم…مثلا برای نجات یک مادر Ùˆ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ از خورده شدن توسط یک Ú¯Ù„ گوشت خورا،شايد خدایی نکرده Ù…ÙØ±Ø¯Ù……:)
Ùقط در اون ØØ§Ù„ت امیلی Ø±ÙØªÙ†Ù… خودم دلم Ù…ÛŒ سوخت…
آره ØŒ آدمای بزرگش زود ÙØ±Ø§Ù…وش Ù…ÛŒ شن…
از چه جيزي ميترسي ؟
از ب بودن خودت يا ب بودن ديگران يا وجود داشتن Ø§ØØªÙ…الي ب ØŸ
بيا ÙØ±Ø¶ كن Ù¾ يعني نه ال٠ته ب يعني ( نميدانم ) در آن صورت خواهي Ú¯ÙØª كه ترسويي يا تنبل يا ا ز واقيت گريزان اما Ùقط كمي جا را براي Ø§ØØªÙ…الات ديگر ÙØ±Ø§Ù‡Ù… كردن بگذار اسمش رار در آن صورت Ú†Ù‡ Ø§ØØ³Ø§Ø³ÙŠ Ø®ÙˆØ§Ù‡ÙŠ داشت ØŸ اگر يك بار اين بازي را بكني متوجه ميشوي كه ذهنت Ú†Ù‡ كاري انجام ميدهد . نميگويم توهمي كه هر Ú†Ù‡ ذهن ميسازد هميشه بهترين چيز است اما لا اقل طبيغي ترين چيز است /// بامزه است كه گاهي ولش كني تا مانند بشر اوليه Ùكر كند. بگذار كمي رها باشد . لااقل ترست هم كمتر است
:$ confused!
To Be, Or Not To Be,THis Is THe QuEstiON:D
Take it easy,man nabayad begam,you daneshmandi,majboor mishi beri DR
JUST LIKE ME!:D
ÙلسÙÙ‡ ØŒ موتور Ù…ØØ±Ú© مغز Ú©Ù… باد من !
مثال شما کمی با ویژگی های شخصیتی ی ( ب ) در تقابل می باشد!
در واقع با ÙØ±Ø¶ درستی ÛŒ (ب) ØŒ موجود( ب)باور! با وجود تلاشهای شبانه روزی ÛŒ تیم بپزشکی! بعد از کما خواهد مرد( یعنی تمام خواهد شد)
Ùˆ دیگه وجود نداره Ú©Ù‡ بخواد Ùکر کنه Ùˆ مثلا با خودش بگه : «خب، یک Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒ خیلی خوش گذشت Ùˆ ØØ§Ù„ا خیلی هم مهم نیست Ú©Ù‡ چیزی از آن یادم نمی‌آید.»