دخترک کنار نهر
«ایده و انگیزه از برای م.»
دخترک مچ‌های برهنه‌اش را در آب٠نهر Ùرو برده بود Ùˆ بازی بازی می‌کرد. پسرک زیرچشمی به او می‌نگریست. ساعتی بعد، پسرک تنها نشسته بود Ùˆ هر از گاهی سنگ‌ای به داخل نهر پرت می‌کرد: تالاپ، تالاپ. دخترک آن دورتر زیر آلاچیق‌ای نشسته بود Ùˆ چیزکی روی دÙترچه‌اش می‌کشید Ùˆ هر چند وقت یک‌بار پسرک را قایمکی دید می‌زد. ساعت‌ای بعد، در دو سوی میزی شام می‌خوردند Ùˆ هر کدام با بغل‌دستی‌شان Ú¯Ù¾ می‌زدند. هوا Ú©Ù‡ تاریک٠تاریک شد Ùˆ همگی داشتند با هم خداØاÙظی می‌کردند، دخترک با عجله به داخل خانه دوید. وقتی دÙتر به دست بازگشت، ماشین پسرک به جاده پیچید.
[نسخه‌ی بازنویسی‌شده]
دخترک پاهای‌اش را در نهر گذاشته بود. پسرک به او زل زده بود. ساعتی بعد، پسرک تنها کنار نهر نشسته بود. دخترک قایمکی او را نگاه می‌کرد. ساعتی بعد، در دو سوی میز غذا می‌خوردند Ùˆ هر کدام با بغل‌دستی‌شان Øر٠می‌زدند. ساعتی بعد Ú©Ù‡ همگی داشتند با هم خداØاÙظی می‌کردند دخترک با عجله به داخل خانه دوید. وقتی کتاب به دست برگشت، هر چقدر چشم دوخت پسرک را ندید.
[نسخه‌ی شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۴]
19 thoughts on “دخترک کنار نهر”
نسخه بازنويسي قشنگ بود. Ùرصت رو بايد غنيمت دونست
(: چقدر Ùرق داشتند ….
در نسخه قدیمی هیچ تصویری در ذهن نمیماند در بازنویسی Øتی پرسپکتیو تصویر هم القا میشود .. Ù‚ÙØ· ب خاطر دو کلمه پیج Ùˆ جاده Ùˆ Ú¯Ù… Ùˆ گور شدن شخصیت توی آن
ضد خاطرات اسم يكي از كتابهاي مسعود بهنود هم هست.
به بوگی: گمان‌ام نسخه‌ی اول را به قصد بس‌کوتاه‌نویسی نوشته بودم. نسخه‌ی تازه‌تر هم‌چنان کوتاه است، اما اندکی سر٠کیسه‌ی کلمات را شل گرÙته‌ام.
به روجا: مواÙق‌ام Ú©Ù‡ نسخه‌ی بازنویسی‌شده تصویری‌تر است.
به بشیر: اسم کتاب ایشان «ضد یادها» است به گمان‌ام. به هر Øال این اسم نه از کتاب٠ایشان گرÙته شده است Ùˆ نه از کتاب مشهور آندره مالرو.
در این‌جا ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨ÛŒØ´â€ŒØªØ±ÛŒ می‌توانید بخوانید:
https://weblog.sologen.net/?p=34
نسخه باز نويسي پرداخت بهتري شده. جمله ها بلند تر شدن كه اين با Ø·Ø±Ø ÙƒÙ„ÙŠ موضوع همخاني پيدا كرده. نسخه اول جمله ها كوتاه Ùˆ منقطع هستن كه يه كمي عصبيت رو القا مي كنه. از طر٠ديگه نوع رابطه دختر Ùˆ پسر Ø´Ùا٠تر شده. تو نسخه اول Ùقط يه اØساس Ú¯Ù†Ú¯ وجود داره.
خيلي قلم شيوايي تو داستان نويسي داري. بهت تبريك مي گم.
…
داشتم Ùکر Ù…ÛŒ کردم Ú†Ù‡ اسم غم انگیزی انتخاب کردی سولوژن! همین اسم مستعارت را Ù…ÛŒ گویم. “سولو” – “Ú˜Ù†” …
به نظر من هم نوشته ی دومی بهتر است. خاطرات را از دور که نگاه می کنیم کمتر دردمان می آید.
چرا این جا این رنگی شد؟
Ú†Ù‡ رنگهای شاد Ùˆ قشنگی:) دلم باز شد… مبارکه:)
آخ آخ ظاهرن جناب سولوژن خون جلو چشماش رو گرÙته 🙂
راستش این رنگ به این وب لاگ نمیاد …نمیدونم چرا
راستی 🙂 Ú†Ù‡ جالب Ú©Ù‡ همه ما به اعمال جناب سولوژن عکس العمل نشون مییدیم …. 🙂
…. قضیه Ú©Ù…ÛŒ بودار شد .
سلام! وقت داشتی بخون. نداشتی مهم نیست 🙂
در مورد جمله ÛŒ نخست کامنت ات در مورد پیوستگی. منظور من هم همین بود. منتها چند Ùˆ چون این نمود برای من خیلی جالب تر است. ببین الان Ú©Ù‡ همه چیز یک جورهایی پیوسته است ما Ù…ÛŒ توانیم Ø³Ø·Ø Ú©Ø±Ù‡ ÛŒ زمین را با مجموعه ای از میدان های عددی Ùرش کنیم. یا مثلن برای خوانایی بیشتر رنگ کنیم. مثلن میلیون ها میدان عددی مختل٠که Ùقط یکی از آنها نماینده ÛŒ دمای یک نقطه در یک Ù„Øظه از زمان است Ùˆ یکی دیگر از آن ها میانگین قد آدم های آن نقطه Ùˆ یکی دیگر از آنها متوسط Ùشاری است Ú©Ù‡ زبان آنها به سق٠دهان شان (یا هر جای دیگر) وارد Ù…ÛŒ آورد وقتی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گویند «ر». سوال این است Ú©Ù‡ اکسترمم های این میدان ها در کجا هستند. آیا بعضی نقاط شاخص تر از بعضی دیگر هستند؟
نمی خواهم خیلی وارد کمیت شوم چون طول Ù…ÛŒ کشد Ùˆ نا Ù…Ùهوم است. منظورم را خودت بگیر. مثلن یک سوال این است Ú©Ù‡ آیا غیرت در رشت زرد رنگ است Ùˆ در قزوین سبز رنگ Ùˆ در بین آن دو یک چیز بینابین؟ یعنی رشت Ùˆ قزوین دو اکسترمم هستند Ùˆ این وسط یک چیزی پیوسته است. یا اینکه مثلن رودبار هم Ù…ÛŒ تواند سبز به Øساب آید Ùˆ آن وقت رشت Ù…ÛŒ شود یک چیزی بین سبز Ùˆ زرد؟
یا مثلن در مورد زبان. Ùرض Ú©Ù† ما هر زبان را در یک نقطه از کره ÛŒ زمین با مجموعه ای از اعداد مدل کنیم. یعنی بیاییم بین همه ÛŒ آدم ها در یک نقطه میانگین بگیریم Ùˆ یک آرایه ÛŒ عریض Ùˆ طویل از اعداد را منتسب کنیم به آن نقطه Ú©Ù‡ مثلن عضو هزارم تا هزار Ùˆ پنجاه ام این آرایه با پنجاه Ùˆ یک عدد بتواند ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ù‡Ø¯ Ú©Ù‡ مردم آنجا به طور متوسط هجای “ه†را Ú†Ù‡ جوری ادا Ù…ÛŒ کنند. سوال این است Ú©Ù‡ آیا نقاطی وجود دارد Ú©Ù‡ تعداد زیادی از بسیاری از این کمیت ها در آن ماکسیمم باشند یا نه؟
بگذریم. الان من دارم همزمان دو تا کار دیگر می کنم. مطمئن نیستم اصلن منظورم را رسانده باشم!
در مورد آن شبکه ÛŒ کزایی من گول اش را خوردم. قرار بود یکی از اپلیکیشن های نرمال Ùیس بوک باشد Ú©Ù‡ به من خبر بدهد چند Ù†Ùری Ú©Ù‡ دنبال من Ù…ÛŒ گشتند کجا هستند. خودش برای تمام دوستان من در شبکه های اجتماعی Ú©Ù‡ عضو هستم یعنی Ùیس بوک Ùˆ اورکات نامه Ùرستاده Ùˆ انگار به یکی دو نامه اکتÙا نکرده است. پیشنهاد Ù…ÛŒ کنم اشتباه من را تکرار Ù†Ú©Ù†ÛŒ.
به گوی: متشکرم بوگی جان!
به روزبه: منظور از دومی نسخه‌ی تازه‌تر است، نه؟
در مورد سولوژن … بله، به نظرم در مجاز Ùˆ واقع،‌ هر دو، غم‌انگیز است.
به ME: به بهانه‌ی پاییز، به نیت جنبش آگاهی از سرطان پستان (لوگوی‌اش سمت راست صÙØÙ‡ است). شاید هم برعکس! شاید هم هر دو.
به سیما: متشکرم! متاسÙانه سواد رنگی‌ام Ù…Øدود است Ùˆ به‌تر نشد.
به بوگی: مثلا قرار بود خوش آب و رنگ باشد نه ترسناک!
به روجا: هنوز هم نمی‌آید؟ پارسال هم شبیه به همین‌ها بودها.
به روجا: این‌که به اعمال من واکنش نشان می‌دهید بودار است؟۱
به نیم: ممنون از کامنت‌ات! خواندم‌اش. اگر ØرÙ‌ای برای Ú¯Ùتن داشتم می‌آیم Ùˆ در وبلاگ خودت می‌نویسم.
بله، بله : )
آها ..یادم آمد Ú©Ù‡ شما با تغییر Ùصل رنگ عوض میکنید Ùˆ Ù„ÛŒ آخه من پار سال این موقع هنوز به وب لاگ شما سر نزده بودم … راستی راستی نمیاد Ú†Ù‡ کنم …لا اقل آن رنگ قرمر اخرایی را تبدیل به گلبهی کنید یا آن نوشته بنÙشش را تغییر رنگ دهید …. نمیدانم .. ببخشید البته Ùضولی میکنم خواستم Ùقط بگم Ú©Ù‡ خوشگل ترش کنین .
به روزبه: ممنون! (:
به روجا: سعی می‌کنم وقت خالی‌ای پیدا کنم و کمی قابل دیدن‌ترش کنم!!!
برعکس بقیه من نسخه اول داستان رو بیشتر دوست دارم. در عین اینکه طرÙدار خلاصه نویسی‌ام ولی نسخه اولی بنظرم بهتر تصویر می‌سازد.
در ضمن شما چرا لیست دسته‌هایی رو که می‌نویسین مثل داستان، اجتماعی، غیره رو این بغل نمیذارین؟
به سارا رها: منظورتان نسخه‌ی اولیه است یا نسخه‌ی بالاتر؟ تصورم این بود که نسخه‌ی بازنویسی‌شده تصویری‌تر است.
تمپلیت این‌جا قدیمی شده. نیاز به تغییر دارد Ú©Ù‡ متاسÙانه هنوز انجام نداده‌ام.