ÙØ±Ø§Ø± از کسالت [نمایش‌نامه‌ای تک‌پرده‌‌ای]
[داخلی. قطاری زیرزمینی. صندلی‌ها همه کم و بیش پٌرند، عده‌ی زیادی هم آویزان٠میله‌ها و دست‌گیره‌ها.
نیکمت‌ها دو به دو روبروی هم‌اند.
روی نیمکت سمت راست دختر و پسری کنار هم نشسته‌اند. نیمکت روبروی‌شان خالی است.
دختر کت٠چرم Ø¨Ù†ÙØ´ پوشیده، صورت‌اش کک‌مکی است. پسر کنارش پلووری قرمز بر تن دارد.
بر نیمکت سمت Ú†Ù¾ چهار دختر نشسته‌اند، سه Ù†ÙØ±Ø´Ø§Ù† لباس شب٠تیره‌رنگ پوشیده‌اند: دامن، بلوز Ùˆ Ú©ÙØ´â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ پاشنه بلند.
یکی دیگر شلوار بادگیر٠سورمه‌ای بر تن دارد و تاپ‌ای سرخ‌رنگ. موهای‌اش سیاه است.
دامن‌پوش‌ای که سمت راه‌رو نشسته پا بر پا انداخته و از میان چاک٠دامن تمام ران‌اش بر ملاست.]
[پسر] … آره! من گاهی دیر می‌خوابم Ùˆ دیر بیدار می‌شم.
[دختر] تو تنبلی!
[پسر] نه! Ùقط ساعت‌های کارم ÙØ±Ù‚ داره.
[دختر] تو تنبلی!
[پسر سقلمه‌ای به دختر می‌زند و می‌گوید:] نیستم!
[در Ù‡Ù…ÛŒÙ†â€ŒØØ§Ù„ پسر بسیار درشت هیکل‌ای Ú©Ù‡ تا پیش از این آویزان دست‌گیره‌ای بود به زور خودش را بر نیمکت روبروی پسر Ùˆ دختر می‌چپاند.
او لباس کار٠خاکستری‌ی لجنی بر تن دارد Ùˆ کلاه کَپ‌ای نیز بر سر. یک لیوان بزرگ٠اسموتی‌ی نصÙÙ‡ نیمه نیز در دست Ú¯Ø±ÙØªÙ‡.]
[پسر درشت‌هیکل] سلام رÙقا! چطورید؟
[پسر] سلام.
[دختر] سلام! ما خوبیم. تو چطوری؟
[پسر درشت‌هیکل] هوا امروز خیلی خوبه.
[دختر] آره! خیلی خوبه.
[پسر درشت‌هیکل] برم خونه، بعدش می‌رم باری چیزی. شما برنامه‌تون چیه؟
[دختر] ما می‌خوایم بریم سینما.
[پسر] اوهوم.
[پسر درشت‌هیکل] اوه، چه خوب! چی؟
[پسر] نمی‌دونیم هنوز. مطمئن نیستیم یعنی.
[دختر] می‌خوایم بریم «اØÙ…ق‌ها به بهشت نمی‌روند».
[پسر درشت‌هیکل] Ú†Ù‡ عالی! من هم Ø±ÙØªÙ… اونو. خیلی خوبه. خیلی خوبه.
[دقیقه‌ای به سکوت می‌گذرد. پسر درشت‌هیکل این ور و آن ورش را نگاه می‌کند و بعد رو می‌کند به نیمکت سمت چپ.]
[پسر درشت‌هیکل] سلــــام! چطورین شما؟!
[از مجموع دخترها یک صدایی در می‌آید شبیه به سلام.]
[پسر درشت‌هیکل] امشب قراره خبری باشه؟ کجا دارید می‌رید؟
[دختر با چاک‌دامن٠باز] میریم برقصیم!
[پسر درشت‌هیکل] کجا؟!
– یک مهمونی دعوتیم.
– رسمیه این‌طوری لباس پوشیدید؟
– آره! آره! رسمیه.
[سه دختر با هم می‌خندند. دختر چهارم که لباس ورزشی پوشیده ساکت است.]
– Ú†Ù‡ خوب، Ú†Ù‡ خوب! خوش باشید ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ دخترا!
[همه با هم] ممنون!
[پسر درشت‌هیکل دوباره رو می‌کند به سمت پسر Ùˆ دختر. لبخندی می‌زند، مک‌ای به اسموتی‌اش می‌زند Ùˆ به ØØ±Ù‌زدن ادامه می‌دهد:]
– منم همیشه زود می‌رم تو رخت‌خواب. می‌دونید اصلا چیه؟ Ùکر کنم کسایی Ú©Ù‡ دیر می‌خوابن کلا Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ù†. یعنی نشونش همینه‌. نشونه‌ی Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ú¯ÛŒ.
[دختر دست‌اش را کنار گوش‌اش کاسه‌مکند] چی می‌رن؟!
[پسر] مثلا کی دیره؟
[دختر] آها! آره، دیر می‌رن. من‌ام زود می‌رم.
[پسر درشت‌هیکل] مثلا یک دوستی دارم ساعت دوی نصÙه‌شب می‌خوابه. بعد هم دیر بیدار می‌شه. اصلا نص٠روزش میره تا اون موقع.
[پسر] خودت چی؟
[قطار در ایست‌گاه توق٠می‌کند Ùˆ از بلندگوها پخش می‌شود Ú©Ù‡ به ایست‌گاه Ùلان رسیده‌ایم.]
[پسر درشت‌هیکل] ببخشید؟! نشنیدم!
[پسر] کی می‌خوابی شبا؟
[پسر درشت‌هیکل] من؟ من زود. ساعت ۱۰ خوابم.
[پسر] که این‌طور!
[دختر سرخ‌پوش مدام نیم‌چشم‌ام به پسر دارد. پسر اما توجه‌ای ندارد.]
[دختر] ببین! ببین! تو هم باید زود بخوابی. من هم زود می‌خوابم. همه زود می‌خوابن. دیر نخواب. باشه؟ دیر نخواب.
[پسر درشت‌هیکل] آره! راست می‌گه. مثل این دوست من نباش. زود بخواب. خوبه.
[پسر درشت‌هیکل رو به دختر می‌کند و می‌گوید] تو کی می‌خوابی؟
[دختر] زود. یازده دوازده. صبام زود بیدار می‌شم.
[پسر درشت‌هیکل] خوبه! خوبه!
[پسر درشت‌هیکل دوباره سرش رو به سمت دخترهای نیمکت مجاور می‌کند.]
-شما زود می‌خوابید؟
-چی؟!
-شما شبا کی می‌خوابید؟
-یازده!
-یک!
-یک!؟! چه دیر!
-دوازده.
-بد نیست. خوبه!
-من ده یازده می‌خوابم. شبای مهمونی اما نه.
-چه خوب! امشب مهمونی تا کی طول می‌کشه؟
-نمی‌دونیــــم! ده؟ یازده؟! شایدم بیش‌تر.
-بعدش چه می‌کنین؟
[همه با هم جیغ می‌کشند] نمی‌دونیــم!
-من هم می‌خواستم برم باری چیزی. شما نمی‌آید؟
-کجا؟
-ÙØ±Ù‚ÛŒ نداره. یک باری می‌رم همون نزدیکی‌ها.
-کدوم نزدیکی‌ها؟
-مرکز شهر دیگه! مگه شما اون‌جا نمی‌رید؟
-چرا!!! می‌ریم!
-خوبه! من هم می‌رم. میشه بعدش با هم بریم یک لبی تر کنیم.
-لب ما تا اون موقع دیگه ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ تر شده!
[دخترها می‌زنند زیر خنده]
[دختر تاپ‌پوش دوباره نگاه‌ای به پسر می‌اندازد.
دختر تند Ùˆ تند دارد با پسر ØµØØ¨Øª می‌کند Ùˆ پسر هم سرش را به پایین انداخته Ùˆ نگاه‌اش نمی‌کند. دوباره پیغام نزدیک‌شدن به ایست‌گاه از بلندگوها پخش می‌شود. ØµØØ¨Øªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒâ€ŒØ´Ø§Ù† ÙˆØ§Ø¶Ø Ø´Ù†ÛŒØ¯Ù‡ نمی‌شوند. پسر شانه‌ای بالا می‌اندازد Ùˆ بلند می‌شود Ùˆ از قطار خارج می‌شود. پرده‌ها شروع می‌کنند به بسته شدن. دختر هم‌چنان سر جای‌اش نشسته است. در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ پرده‌ها در ØØ§Ù„ جمع‌شدن هستند، بلندگوهای قطار اعلام می‌کنند Ú©Ù‡ مقصد بعدی ایست‌گاه مرکز شهر است. دختر سرخ‌پوش از جا بلند می‌شود Ùˆ سریع از قطار بیرون می‌جهد. پرده‌ها Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù†Ø¯.]
16 thoughts on “ÙØ±Ø§Ø± از کسالت [نمایش‌نامه‌ای تک‌پرده‌‌ای]”
(:
اون دختر پسره چرا از هم متراکه کردن آخرش؟ سر دیر و زود خوابیدن؟
ضمناً اون پسر درشت هیکله الکی میگه! منم دیر می خوابم! :دی
متراکه = متارکه !
این از علائم دیر خوابیدنه لابد!! :))
اين هم از آخر و عاقبت نق نق يا به عبارتي نيز نيز كردن.
بسیار عالی! پرده دوم هم داره؟ یا تک پرده ایه؟
این را Ú©Ù‡ می‌خواندم با خودم â€ŒÚ¯ÙØªÙ… اگر کسی از من بخواهد زود بخوابم هیچ‌وقت به آرزوی‌اش نمی رسد Ø·ÙÙ„Ú©. اصلن مگر می‌شود همه‌ی قشنگی شب را به مسخرگی روز ÙØ±ÙˆØ®Øª. نه! نمی‌شود. من همین ایست‌گاه پیاده می‌شوم.
اØÙ…Ù‚ ها به بهشت نمی روند.
خیلی خوب بود.
اما اين چيزي كه ما تو ايران مي بينيم ظاهرن “اØÙ…Ù‚ ها به بهشت مي روند”
هنوز کسی از بهشت مخابره نکرده Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ موجودانی اعم از اØÙ…Ù‚ یا با شعور به بهشت میروند … اعتبار سنجی این پست Ùˆ comment Ú©Ù…ÛŒ سخت استت. جسارتی به کسی نشود ..Ùقط از سولوژن یاد Ú¯Ø±ÙØªÙ… با پیش واروی Ùˆ اوهام Ùˆ به صورت مرغی Ú©Ù‡ یک پا دارد ØµØØ¨Øª نگنم .
امید وارم درس هایم را خوب یاد Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ باشم .
در مورد دیر خوابی به تجربه به من ثابت شده گرچه کارایی ذهنی بعضی ها در شب بهتره اما بهره وری زندگی پایین میاد Ùˆ ÙØ±Ø¯ دچار Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ú¯ÛŒ میشه ….بچه ها سعی کنید شب ها زود بخوابید Ùˆ ØØªÙ…ا دندان هایتان را مسواک بزنید Ú©Ù‡ مجبور نشین جرم گیری کنین . با تشکر از سولوژن Ùˆ بقیه دوستان Ú¯Ù‡ به ØØ±Ù های هم گوش میدن Ùˆ Ø§ØØªØ±Ø§Ù… میذارن .
چرا بخش کامنت های شما لهجه داره؟؟؟؟؟
نقل ای، سخن ای ، چیزی؟؟؟؟
چقدر هم متروش خارجی بوده ….
لباس هاشون…. خلوت هم Ú©Ù‡ بوده…
به روجا: (:
به راØÛŒÙ„: نمی‌دانم! شاید نقش٠دختر قرمزپوش بی‌تاثیر نبوده باشد.
به بوگی: نیز نیز؟! جالب است، گویش کجایی است؟
به علی: من از وجود پرده‌ی دوم بی‌اطلاع‌ام.
به علی: واقعا!!!
به روزبه: (;
به بوگی: نمی‌روند قربان، نمی‌روند!
به روجا:‌ نباید ØØ±Ù مردم را زیاد جدی بگیرید. اسم Ùیلم بوده است دیگر؛ Ùˆ مگر اسم Ùیلم‌ها همیشه از واقعیت سخن می‌گویند؟
در مورد توصیه‌ی دندان‌پزشکی هم ممنون. نخ دندان هم ÙØ±Ø§Ù…وش نشود Ùˆ البته جرم‌گیری‌ی سالانه!!!
به قاصدک: چه لهجه‌ای؟
بله! متروش خارجی بود. خلوت هم نبوده، آدم‌ها آویزان میله‌ها بودند.
به همه: Ø®ÙˆØ´â€ŒØØ§Ù„ می‌شوم نظرهای‌تان را بخوانم. دوست دارم بدانم به کجای ماجرا بیش‌تر توجه کردید. آیا ØØ§Ø¶Ø±ÛŒØ¯ باز چیزی شبیه به این را بخوانید؟
نوشته های قبلیتان را بیتر دوست داشتم .
نه به خاطر Ù…ØØªÙˆØ§ … زبانش قوی تر بود . به نظرم در صد اعجاب انگیزی این نوشته Ú©Ù…ÛŒ پاین تر از بقیه بود .
زبانتان بیشتر آدم را میکشد تا Ù…ØØªÙˆØ§ .. Ùˆ این خصلت نوشته هایتان بود .
چرا ØŸ – من ØµØ§ØØ¨ نظر نیستم البته درک بلادرنگ اغشته با مغز ØÙ„اجی کننده ام را بیان میکنم شور یا تلخ یا شیرین ببخشید –
زبانتان ÙØ§Ø±Ù‚ از این Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ میگوید خود نوعی Ù…ØØªÙˆØ§Ø¯Ø±Ø§Ø¯ – شخصیت دارد – برای همین Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒØªØ§Ù† روی زبانتان مینشیند نه برعکس مثل وقتی Ú©Ù‡ شاملو میخوانیم …اما این بار انگار بیشتر آن زبان – Ùیزیکی – میخواسته چیزی بگوید تا روایت کند ….آن نوع روایت گری خاص خودش …انگار از روی Ø§ØØ³Ø§Ø³ وظیÙÙ‡ یا همچین چیزی نوشته شده است . درست میگویم ØŸ یا غلط ØŸ به هر ØØ§Ù„ باز هم مثل همیشه خوب Ùˆ غالب مند Ùˆ پر خواننده بود .
اون پسر هيكل درشته چرا اينقدر به كارهاي ديگران دخالت مكرد اصلا؟! چرا ÙØ§Ù„ گوش ايستاده بود؟ به اون Ú†Ù‡ مربوط بود كه آدم بايستي زود بخوابه يا دير؟ خوب خيلي ها هستند كه شب ها دير مي خوابند Ùˆ موÙÙ‚ هم هستند Ùˆ بالعكس.
نقش دختري كه شلوار پوشيده بود Ú†ÙŠ بود اين وسط؟ چرا به اون Ø·Ùلك توجهي نميشد؟
انگار پسر هيكل درشت Ùقط به دختر هاي توجه داشت كه دامن مي پوشيدند. اگه اون دختر قرمز پوش هم دامن مي پوشيد مركز توجه ميشد؟
از شیوه ی روایت و پایان ماجرا لذت بردم.
کلن، در این موارد روی من ØØ³Ø§Ø¨ Ú©Ù† سولوژن جان : )
ØØ§Ù„مو به هم زدي با اون ØªÙˆØµÙŠÙØ§ÙŠ Ù„Ø¨Ø§Ø³Ø§Øª
آخرش رو خوشمون آمد