اندکی صبر
روزهایی که چون باد می‌روند
Ùˆ شب‌هایی Ú©Ù‡ تنهایی‌شان کلاÙه‌ات می‌کنند،
چاره‌ای نیست جز به انتظار Ø³ØØ± نشستن
در روزگاری که می‌خواهی زود بگذرد.
10 thoughts on “اندکی صبر”
اگر روزها مثل باد Ù…ÛŒ گذرند پس روزگار دارد زود Ù…ÛŒ گذرد … این طور نیست ØŸ
شب هايي كه تنهايي شان يا تنهايي مان؟
اندكي صبر Ø³ØØ± نزديك است
ØØ§Ù„ا خوبه تو Ùقط شبا تنهایی . اگر مثل من تو یک شهری زندگی می‌کردی Ú©Ù‡ نزدیک ترین ایرانی ازت Û± کیلومتر ÙØ§ØµÙ„Ù‡ داره Ú†ÛŒ کار می‌خواستی بکنی؟
به انتظار Ø³ØØ± نشستنم خودش باز یه درد دیگست
.
.
()
يعني اينقدر خسته شدي؟ اينقدر زود؟ 🙁
تو هم؟
I tried to find some words to show how much I do agree (in this case 😉 with you, I couldn’t.
By the way, I have a feeling like that when I am burningly waiting for something, what are you waiting for?!
به روزبه: روزگار شامل شب و روز با هم است! (:
به تبسم: تنهایی‌شان!
به قشقرق: پست بعدی برای شماست! (: جدا از این، شاید خیلی هم بد نمی‌بود.
به Ashouk: درد است، رنج است.
به بوگی: به نظرم زود نیست، بیست Ùˆ چند سالی صبر کرده‌ام (Ú©Ù‡ نه خیلی است، اما نه Ú©Ù… نیز)ØŒ اما نه، جز Ù„ØØ¸Ø§ØªÛŒ کوتاه خسته نخواهم ماند.
به مصطÙÛŒ: همه خسته می‌شوند از چیزهای مختلÙÛŒ Ú©Ù‡ بیان‌شان شاید شبیه به هم باشد Ùˆ ØØ³â€ŒØ´Ø§Ù† Ù…ØªÙØ§ÙˆØª.
taghriban 2 sale montazere yaki hastam hanooz naymade:-(
به ناهید: ای بابا!