روزگار ماضی‌شده‌ی گذشته‌های همیشه مضارع
داستانی تعری٠می‌کردی Ùˆ همه‌ی Ø§ÙØ¹Ø§Ù„ ماضی‌ بودند – گذشته‌ بودند، Ø±ÙØªÙ‡ بودند، تمام شده بودند. می‌گذرد Ùˆ می‌گذرد Ú©Ù‡ ناگهان می‌بینی سر Ùˆ کله‌ی گزاره‌های مضارع پیدا شده‌اند Ú©Ù‡ ØØ§Ù„‌اند، اینک‌اند، توی‌ در ØØ§Ù„ زنده‌اند. بعد یادت می‌آید Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ دوست می‌داری جای شخصیت‌های داستان‌های‌ات باشی. اما گناه Ú©Ù‡ نمی‌شود کرد، پس دوباره هول‌شان می‌دهی به گذشته، Ú©Ù‡ Ø±ÙØªÙ‡ باشند Ùˆ همان‌جا ماندگار شوند Ùˆ تو هم ÙØ±Ø§Ù…وش نکرده باشی Ú©Ù‡ آن‌چه بود گذشت.
7 thoughts on “روزگار ماضی‌شده‌ی گذشته‌های همیشه مضارع”
:(((((((((
و آن چه هست نیز بگذرد. چه دردی و چه تسکینی بزرگ‌تر از این؟
با کمی تاخیر، در مورد پست سکه انداختن‌ات یه کامنت گذاشتم.
هودت همه چیز را به گذشته پرت کرده ای Ø› اما زمان Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گذرد Ø› روزی، جایی در آینده ØØ³Ø±Øª همین ÙØ¹Ù„ های گذشته را Ù…ÛŒ خوری
هوممم … ØØ³ غریبی به آدم دست می‌دهد با خواندن این پست‌ات.
بوگی جان! من از Ø·Ø±Ù ØµØ§ØØ¨ ضدخاطرات عذرخواهی می‌کنم. ضدخاطرات به هر ØØ§Ù„ یک جورهایی به «خاطرات» ربط دارد Ùˆ در نتیجه گاهی بار «گذشته‌ای Ú©Ù‡ گذشت»اش زیاد می‌شود.
به مصطÙÛŒ: Ú†Ù‡ دردی Ùˆ Ú†Ù‡ تسکینی! بدبختی این است Ú©Ù‡ تسکین‌اش برای ما آدم‌های ÙØ§Ù†ÛŒ (یا شاید هم Ùقط خودم) کم‌رنگ‌تر است.
به آزاده: بله، همیشه این‌گونه است.
به لنا: ربطی به تغییرهای زمان وسط جمله‌ها ندارد؟! (;
خاهش مي كنم آقا.