سوال‌های ساده‌ی من

سوال‌های ساده‌ی من

داشتم به بچه‌ها (۱) می‌گفتم، گاهی بخش‌هایی از ذهن آدم به همان جاهایی باز می‌گردد که سال‌ها پیش از آن‌ها عبور کرده بود. از خودم بگویم، الان به نظرم می‌آید سوال‌هایی را می‌پرسم که وقتی نوزده بیست سال‌ام بود می‌پرسیدم. سوال‌های خیلی پایه‌ای ولی پیچیده‌ای (۲) چون «آمدن‌ام بهر چه بود؟». یا مثلا پرسش از اهمیت وجود خدا یا سوال‌هایی در هم تنیده‌ای از این دست.

(۱): بچه‌ها یعنی تعداد جوان بین ۲۱ تا ۳۰ سال!
(۲): برای بعضی‌ها گویا این سوال‌ها ساده است، نه به این دلیل که واقعا پاسخ مشخص‌ای داشته باشند، بلکه به این دلیل که اصولا به‌شان پاسخ نمی‌دهند. (گرچه به جای‌اش راه‌حل ارایه می‌دهند.)

5 thoughts on “سوال‌های ساده‌ی من

  1. ياد يه مطلبي افتادم در رابطه با جايگاه ضمير ناخودآگاه در حل مسائل. چكيده اون مطلب اين بود كه وقتي پرسشي براي يك نفر مطرح مي شه و در كوتاه مدت پاسخي براش پيدا نمي كنه ممكنه اون رو رها كنه اما ناخودآگاهش اون پرسش رو رها نمي كنه و به دنبال پاسخ مي گرده و اگر به پاسخ رسيد ناگهان اون رو به خودآگاه شخص اعلام مي كنه. به نظر بسياري از جرقه هاي ذهني هم بر پايه همين نظر استوارن. به نظر من اين مسئله كه شما گفتيد هم شايد از همين جا ناشي بشه و چون ناخودآگاه پاسخي پيدا نمي كنه بعد از سال ها اون پرسش رو دوباره مطرح مي كنه.

  2. من همیشه فکر می‌کنم که تو چگونه این‌ حرف‌های ساده را این‌طور زیبا کنار هم می‌چینی که آدم لذت می‌برد از خواندش. لابد برای همین است که این‌جا ضدخاطرات است و تو سولوژن! می‌خواهم بگویم این سوال‌های ساده‌ات هم خواندنی‌ست! اگر نگویی این حرف‌ها چه ربطی (ربط‌ای؟) به این پست دارد.

  3. … خب ØŒ اینکه کسی آن سوال ها را از خودش میپرسد برای شما جای سوال دارد یا اینکه چرا آن سوال هارا اساسا از خودش میپرسد ØŸ با چراییش مشکل دارید یا با وجودشان ØŸ ( وجود کسانی Ú©Ù‡ آن سوال هارا در سنی Ú©Ù‡ نباید از خودشان میپرسند؟ )

  4. ببین خیلی باحال می نویس.ولی نمی دونم اینا که خارج کشورند چرا یه سدری خاصی تو نوشته هاشونه.یه بی تفاوتی.بی هیجانی.سردی دیگه.البته حدس می زنم خارج کشوری.

  5. به بوگی: گویا چنان فرآیندی هم وجود دارد، اما به نظرم در این مورد خیلی برای‌ام صدق نمی‌کند. چون من به پاسخ نرسیده‌ام، اما سوال‌های‌ام دوباره ایجاد شده‌اند. گمان‌ام تفاوت در شرایط محیطی باشد. درست مثل وقتی که بعد از سال‌ها آدم سراغ خواندن گرامر برود و دوباره همان سوال‌های پیشین برای‌اش ظهور کنند.

    به علی: لطف داری، گمان‌ام دلیل‌اش این باشد که ساده‌اند!

    به روجا: تنها به نظرم این اتفاق جالب و بامزه است. «جای سوال داشتن» را دستِ کم دو جور می‌توانم تعبیر کنم (که یک جورش قضاوت‌ای اخلاقی است)، در نتیجه نمی‌توانم دقیقا پاسخ‌تان را بدهم.

    به پگاه: من این‌گونه فکر نمی‌کنم. و علاوه بر این راست‌اش ترجیح می‌دهم این‌گونه که شما آدم‌ها را به صورت استروتایپی می‌بینید هم نگاه نکنم: http://sarkeshiha.blogfa.com/post-11.aspx
    یعنی هر کس‌ای از کشور خارج شد دیگر انسان نیست؟!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *