از رقابت تا هم‌دردی

از رقابت تا هم‌دردی

بامزه است!
وقتی دو نفر «چیزی» را می‌خواهند و تنها یک چیز/منبع وجود دارد، آن دو نفر رقیب‌اند.
اما وقتی دو نفر بشود هزار نفر و هم‌چنان تنها یک چیز/منبع وجود داشته باشند، ایشان هم‌دیگر را رقیب نمی‌دانند، بلکه هم‌درد می‌دانند و لابد شروع می‌کنند به آوازخواندن از «درد مشترک».

26 thoughts on “از رقابت تا هم‌دردی

  1. توپ بود سولوژن‌جان! مرا به یاد حماقت‌ام انداخت و خنده‌ام گرفت از داشتن دریچه‌ای به این کوچکی که اسم‌اش را چشم گذاشته‌ام!

  2. تعداد خواهنده‌ها گولت نزند سولوژن جان!
    قانون اصلی این است: زمانی Ú©Ù‡ “خواسته” محدود باشد یعنی به هر Ú©Ù‡ بیشتر برسد به کسی کمتر می‌رسد جماعت “رقیب‌”‌اند. یعنی گرچه هزاران نفر باشند هم را جر می‌دهند. ولی اگر نامحدود باشد. کمابیش همه بتوانند سهم ببرند بعد می‌شود درد مشترک.
    در فنون مذاکره به این می‌گویند خاصیت “کیک”. یعنی اگر تکه کیک تو بزرگتر باشد لاجرم مال من کوچکتر خواهد بود Ùˆ ناچارن اختلاف منافع داریم Ùˆ باید بخاطرش بجنگیم!

  3. چه جالب. اگر فرض کنیم که فقط یک نفر به مقصود می رسه، بنابراین با فرض تساوی برای دو نفر احتمال 1/2 و برای 1000 نفر احتمال برای هر نفر 1/1000 است. یعنی وقتی امیدی نیست بیا بی خیال بشیم!؟

    این چیزی که خواب بزرگ هم گفت جالبه، اما کمی متفاوت است از چیزی که شما گفتی.

  4. اين چيزي كه خواب بزرگ گفت مي تونه تعريفي در حالت ايده آل يا براي مجموعه اي از نوع تفكر ايده آل باشه. اما چيزي كه جناب سولوژن مطرح كرد بيشتر واقعيت جوامعي مثل ايران رو مي رسونه. 🙂

  5. با خواب بزرگ موافقم بسته به نوع منبع دارد . اما با یک جای نظر بوگی مخالفم فکر میکنم این خصلت همه مردم دنیا باشد .
    یک چیزی شبیه به این اما بی ربط هم هست وقتی یک نفر مثله میشود قضیه بسیار دردناک است ولی وقتی یک گور دست جمعی مثله شد پیدا شد مسئله فرق میکند .

  6. در مورد در د شترک سولوژن باید بگم خب طبیعیه !
    نداشتن همگانی درد مشترک است . این وسط بسته به نوع منبع ممکن است پای معامله شرافت Ùˆ داشتن Ùˆ سهم یکسان داشتن Ùˆ از خیرش گذشتن برای برخی هوار زدن ها … در اثر دید Ù‡ شدن در جمعی هزار نفره رقابت را به شرافت تبدیل کند .
    آدم باید با خودش رورواست باشد !

  7. ولی من دو نفر را می شناسم که در عشق یک نفر دیگر دارند می سوزند ولی احساس رقابت ندارند بلکه همدردی می کنند باهم و هردو به بخت بدشان لعنت می فرستند و همدیگر را آرام می کنند.

  8. به روزبه: هدف ما کسب رضایت شماست! (;

    به علی: ربطی ندارد، اما باور نمی‌کنید ما واقعا چند درصد چیزی را که تصور می‌کنیم می‌بینیم عملا با چشم‌های‌مان می‌بینیم. ناحیه‌ای که ما با کیفیت بالا می‌بینیم بخش خیلی کوچک‌ای از میدان دیدمان است. چیزی در حدود -اگر اشتباه نکنم- اندازه‌ی ظاهری‌ی ماه از کره‌ی زمین.

    به خواب بزرگ: اگر به همه برسد که دیگر درد مشترک نیست، بزم مشترک است! حرف شما را می‌فهمم، اما فرض کنید یک کیک است و هزار نفر. دیگر بحث کم یا زیاد رسیدن نیست، بحث «به احتمال زیاد نرسیدن» است. در این صورت اگر آن چیز واقعا باارزش نباشد، مردم برای‌اش بیش از حدی زحمت نمی‌کشند.

    به رامین: من هم پایه‌ی دست در دست هم گیریم و ایران را کنیم آباد هستم! (;

    به روزبه: دقیقا! در واقع امید ریاضی سود اگر خیلی پایین باشد و در ضمن صرف نکند که به خاطرش از جان مایه بگذاریم، آن وقت تنها می‌شود یک درد مشترک. به نظرم نکته‌ای که خواب بزرگ گفت و مردم هم‌دیگر را جر می‌دهند وقتی است که سود به دست آوردن آن چیز آن‌قدر زیاد است که حتی اگر در احتمال کم هم ضرب کنیم،‌ باز هم به نفع‌مان است. مثلا اگر یک لیوان آب در وسط صحرا داشته باشیم و صد نفر تشنه (و در صورت ننوشیدن آب، حتما می‌میرند) همه واقعا هم‌دیگر را می‌درند (یا در واقع cliqueهای متفاوت چنان می‌کند).

    به بوگی:‌ نه،‌ اتفاقا تفکر منطقی چنان کاری نخواهد کرد. به همان دلیل‌ای که روزبه توضیح داد و من هم کامنت برای‌اش نوشتم.

    به دلفین: باید امیدهای ریاضی را مقایسه کرد. و بعد البته توجه کرد که انسان‌ها تنها امید ریاضی را بیشینه نمی‌کنند، بلکه در همان حال نیم‌نگاهی به ریسک هم دارند.

    به سارا: بله، همیشه استثنا وجود دارد. مخصوصا در چنین مواردی که آدم‌ها کم‌تر منطقی هستند (یعنی سود و زیان را چرتکه می‌زنند). احیانا یکی از آن دو نفر شما نیستید>؟

  9. آره درسته خودمم! اینقدر ضایع است که از پشت کامپیوتر هم رو می شه؟

  10. جناب سولوژن، يادداشتي كه گذاشتم ناكافي و گنگ بود كه بايد بيشتر توضيحش بدم. نكته اين جاست كه ما نمي تونيم در مورد انسان و جوامع انساني فقط با رياضيات و احتمالات بحث كنيم. مثلن در مورد جامعه اي مثل ايران (البته ايران تنها يه مثاله و اين مثال ربطي به پيشرفته بودن و يا جهان سومي بودن جامعه هم نداره) ما مي بينيم زماني كه يك مجموعه از آدمها (يا تيم ها يا باندها) در موردي با هم اختلاف دارن و قراره مثلن چيزي تقسيم بشه و هر كسي سهم خودش رو بگيره زماني كه يكي از رقبا از بقيه جلوتر مي افته بقيه معمولن با ايجاد همبستگي (و ايجاد يك درد مشترك) به جنگ اون دشمن مشترك مي رن و بعد از شكست اون دوباره همين بازي رو تكرار مي كنن تا آخر. اين مسئله رو نه تنها تو لايه هاي بالاي جامعه بلكه تو پايين ترين لايه ها هم مي تونيم ببينيم. از طرفي نه تنها در جهان سوم كه حتي در جوامع پيشرفته هم ديده مي شه. مثلن اتحاد متفقين در جنگ دوم جهاني يا اپوزيسيوني كه فرانسه بر عليه جنگ دوم آمريكا و عراق به راه انداخت. اپوزيسيوني كه متشكل از آلمان و فرانسه به عنوان كشورهاي اصلي بود. در اون مورد همه مي دونيم كه فرانسه و آلمان دلشون به حال مردم عراق نسوخته بود بلكه بيشتر نگران سهم از دست رفتشون در عراق بودن.

  11. با اجازه جناب سولوژن، به سارا، خوش به حال اون طرف. حسوديمان شد خفن.

  12. به سارا: نه آن‌قدرها واضح نبود، اما احتمال‌اش می‌رفت. به هر حال احتمال این‌که یک نفر از وضعیت روحی‌ی خودش با خبر باشد بیش‌تر از آگاهی‌اش از وضعیت روحی‌ی دیگران است.

    به بوگی: راست‌اش در این مورد با شما اختلاف‌نظر دارم. به نظرم می‌توان رفتار انسان و اجتماع‌اش را نیز با مدل‌های ریاضی توصیف کرد. بله، مدل‌های ریاضی‌ی ساده پاسخ‌گو نیستند، اما کس‌ای هم محدود به مدل‌های ساده و تخمین‌های اولیه نشده است. مثلا حدس می‌زنم مکانیزم‌های ایجاد گروه‌های هم‌کار و متحد درست کردن با نظریه‌ی بازی‌ها قابل توصیف باشد (سواد من در مورد نظریه‌ی بازی‌ها اندک است). در این مورد -یعنی این‌که چرا فکر می‌کنم مدل‌های ریاضی برای توصیف پدیده‌های اجتماعی کفایت می‌کند- باید بیش‌تر و دقیق‌تر حرف زد. فعلا سواد من در این زمینه محدود است.

    به بوگی: ای بابا!

  13. بستگی به آن منبع دارد که چه باشد!
    به نظرم آمد آن منبع که ازش صحبت کردی قطعا سیال نمی تواند باشد- اگر منبع را مادی فرض کرده باشی- اما اگر منبع غیر مادی باشد اصولا این گونه احکام جاری نیست.
    حالا اصلا یه کم برگردیم عقب تر، چیز چیه؟ منبع چیه؟

  14. راستی دستت درد نکنه، امروز کامنت روی پست‌های قبلی رو چک کردم، باعث شد بروم دوباره کتابهام رو بخونم، (منظورم همون پراگماتیسم خودمونه ؛) من مشکلی باهاش ندارم اما عجیب باور دارم که باعث توده‌گرایی میشه، شاید هم اشتباه می‌کنم، اما به هر حال نوشته‌ات من رو برانگیخت که دوباره بخونم، این‌جوری حداقل از خطاهای محتمل در میام)
    ممنون

  15. به بابک: منظورم از منبع resource بود. چیزی که محدود است، تمام می‌شود و غیره. چیزی مثل کیک (که مثال‌اش زدند)،‌ ثروت، تعداد رتبه‌هایی که در کنکور قبول می‌شود، لاتاری‌ی گرین‌کارد امریکا و غیره. و نه مثلا خداوند یا چیزهای معنوی که بنا به تعریف‌شان نامحدودند.

  16. شاید زندگی همین باشد- متاسفانه- قسمت غمگین کننده‌ی قضیه این هست Ú©Ù‡ همیشه آن چیز/منبع بر اساس توان‌مندی یا پشتکار به‌دست نمی‌آید. نمی‌خواهم شانس بنامم‌اش اما هر Ú†Ù‡ هست -جبر تاریخ، جغرافیا!….،هرچه- من Ú©Ù‡ دلم ازش می‌گیرد. اما چاره‌ای ندارم.

  17. به بابک: بله! شایستگی و توان‌مندی و پشت‌کار و غیره همه موثر هستند، اما به همان میزان جبر جغرافیا و اتفاق‌های تصادفی‌ی زندگی نیز. تنها کاری که می‌توان کرد تغییر در بخش‌ای‌ست که به خود آدم ربط دارد.

  18. مثال خیلی خوبی بود. معیار این شدت و اهمیت تفاوت بین دو نظر (نظر شما و نظر خواب بزرگ) را تعیین می کند. اما من بر روی تفاوت دو نظر باز هم تاکید دارم، چون نتایج خیلی متفاوت خواهند بود.

  19. از پیچیدگش های این بحث Ú©Ù‡ بگذریم، در این شرایط یک عده ای هستن Ú©Ù‡ میان دست میندازن دور شونت Ùˆ باهات هم دردی Ù…ÛŒ کنن غافل از اینکه پشت سرت دارن موش Ù…ÛŒ دوونن! رقابت رقابته دیگه! یکی کمتر بهتر 🙁

  20. به روزبه: بله، تفاوت‌اش صفر و یکی است؛ یا کاری را می‌کنی یا نمی‌کنی. تفاوت زیادی است.

    به هیوا: این هم بس صحیح است! روش‌های چپه‌کردن رقیب کم‌شمار نیست.

  21. بسته به اين دارد كه من نوعي شخصيت محافظه كار داشته باشم يا نه .
    بيشتر انهايي كه به جهان گردي و هيجاناتي از اين قبيل علاقه مندند چنين ريسك هايي ميكنند البته نه درآن موارد كوچكي كه ساران تعريف ميكرد . بلكه مثلا در پريدن وسط يك معركه اي كه ميداني كسي حرفت را گوش نميدهد .. البته ميتوان به حساب خود نمايي هم گذاشت ولي من شخصا چنين فكر نميكنم . بلكه از اين كار لذت ميبرم .

  22. سلام. جالب بود!

    دوست عزیز. متاسفم که آن کامنت را با آن لحن نوشتم. راستش منظور از خرافات را نفهمیدم. هنوز هم نفهمیدم. می بینم باهم اشتراک های فکری زیادی داریم! امیدوارم موفق باشی.

  23. خوب این برای پست پایینی است.

    خوب به نظر تو کار کامنت گیر چیست؟ خوش و بش کردن به جای خود. بازخورد را هم از راه کامنت می دهند دیگر.

    پ.ن. این کامنت گذاشتن من حکایت باطل نمای دروغگو است. برای پستی کامنت دادم که کامنت نداشت و دقیقن نقش حراف داستان تو را بازی کردم. هوم، به نظر من نقش لازمی است. چه اینجا چه جای دیگر.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *