ایمان ØÛŒØ¯Ø±ÛŒØ§Ù†
اشتباه نکنم سال دوم دبیرستان بود یا شاید هم سال سوم. زنگ‌های ورزش Ú©Ù‡ می‌شد بعد از دویدن‌های دور زمین Ùˆ نرمش Ùˆ کارهای غیرهیجان‌انگیز Ùˆ تکراری‌ی دیگر Ú©Ù‡ یک بیست دقیقه نیم ساعت‌ای طول می‌کشید، معلم ورزش‌مان، آقای خوشخوان، ول‌مان می‌کرد هر کاری دل‌مان‌ خواست بکنیم. در آن زمان آدم‌ها دو دسته می‌شدند: آن‌هایی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒâ€ŒØ±ÙØªÙ†Ø¯ Ù¾ÛŒ کارشان Ùˆ آن‌هایی Ú©Ù‡ هیجان‌زده توپ‌ای را دولایه می‌کردند Ùˆ می‌پریدند وسط زمین Ùوتبال.
تا این‌جای‌اش مثل همه‌ی زنگ‌های ورزش مدارس پسرانه است. ÙØ±Ù‚‌اش در این بود Ú©Ù‡ ما آن سال دیگر یارکشی نداشتیم، بلکه همیشه دو تیم می‌شدیم: تیم استقلالی‌ها Ùˆ تیم پرسپولیسی‌ها. یعنی از قبل معلوم بود Ú©Ù‡ مثلا Ùلانی در این تیم نخواهد بود چون Ú©Ù‡ رنگ‌اش ÙØ±Ù‚ می‌کرد! من اولین بار به همین بهانه با ایمان دوست شدم – هر دو استقلالی بودیم. هر دو هم بیش‌تر عقب‌های زمین بازی می‌کردیم Ùˆ البته یک ÙØ±Ù‚ بزرگ داشتیم Ùˆ آن هم این‌که ایمان خوب بازی می‌کرد Ùˆ من بد!
الان دیگر چیزی به خاطر نمی‌آورم جز صØÙ†Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ پراکنده Ùˆ ØØ±Ù‌های منقطع. چیزی Ú©Ù‡ می‌خواهم بگویم این است Ú©Ù‡ ایمان از نظرم همیشه یکی از مهربان‌ترین آدم‌هایی بود Ú©Ù‡ دور Ùˆ برت می‌دیدی. نه این‌که بچه‌ی آرامی باشد Ú©Ù‡ هم آرام بود Ùˆ هم گاهی کانون شلوغی‌ها، اما نه، ایمان مهربان بود Ùˆ من نمی‌دانم چگونه بگویم بین این همه ØµÙØª چرا این یکی را انتخاب کرده‌ام. او مهربان بود!
دو سه سال بعد، توموری در مغز ایمان زاده شد. یادم است همان سال اول Ø¯Ø§Ù†Ø´â€ŒÚ¯Ø§Ù‡â€ŒØ±ÙØªÙ†â€ŒÙ…ان بود. مدت‌ها بستری بود Ùˆ نگران‌اش بودیم. آن یک باری Ú©Ù‡ در بیمارستان دیدم، درست Ùˆ درمان هوشیار نبود. اما عمل کرد Ùˆ خوب شد Ùˆ به نظرم همه چیز دوباره مثل قبل شده بود. یعنی این‌طور تصور می‌کردم.
ایمان را باز می‌دیدم. نه مثل قبل هر روزه -Ú©Ù‡ هم‌دانش‌گاهی نبودیم- اما یکی دو سال یک‌بار چرا. معمولا در همان برنامه‌های دوازده ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ÛŒÙ†â€ŒÙ…ان در پارک ملت. Ùˆ او به طرز غریبی شاد بود.
آمدم این‌جا Ùˆ دیگر ایمان را ندیدم. سه چهار سالی می‌شود به گمان‌ام. بعد ناگهان چند وقت پیش ای‌میل‌ای زدند Ú©Ù‡ ØØ§Ù„ ایمان خوب نیست Ùˆ برای‌اش دعا کنید. یعنی باز آن غده‌ی لعنتی؟ Ùˆ باز چند Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒ دیگر خبری نشد. ØØ§Ù„ امروز ØµØ¨Ø Ø¨ÛŒØ¯Ø§Ø± می‌شوم، هنوز چشم‌های‌ام را درست Ùˆ ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ باز نکرده می‌بینم نامه‌ای آمده Ú©Ù‡ می‌گوید دوست‌مان ایمان از پیش‌مان Ø±ÙØª. به همین سادگی؟ به همین سادگی!
ایمان عزیز،
نمی‌دانم خدایی هست یا نیست. امیدوارم که باشد. اگر هست، خدانگهدار!
—
یادداشت پویان: بغل دستی
یادداشت لرد شارلون:به یاد ایمان ØÛŒØ¯Ø±ÛŒØ§Ù†
11 thoughts on “ایمان ØÛŒØ¯Ø±ÛŒØ§Ù†”
Assan emrooz rooze mozakhrafie.
🙁
شما Ùˆ وبلاگتون رو نمیشناسم.Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ از تو Ùید رسیدم.
واقعا Ù†Ø§Ø±ØØª كننده بود.یه Ù„ØØ¸Ù‡ اشك تو چشمام جمع شد.
امیدوارم دوستتون الان آرامش داشته باشن.
اوايل پست رو كه مي خوندم چند تا جمله تو ذهنم بود كه تو كامنت بنويسم. اما آخرش كه رسيدم همشون Ù…ØÙˆ شدن. مي دوني بعضي آدم ها واقعن معني زندگي رو درك مي كنن. خودشون رو با بدي هايي كه بيشتر آدم ها درگيرش هستن درگير نمي كنن. واقعن به اونا ØØ³ÙˆØ¯ÙŠÙ… مي شه. با اين كه هميشه ØØ¶ÙˆØ± Ùˆ مهربوني خدا رو ØØ³ كردم بعضي وقتا Ùكر مي كنم خداي نامرديه. اما بعدش مي Ú¯Ù… شايد اين كاراش هم از مهربونيشه. زندگي انسان ها رو زمين واقعن گنده (البته منظورم نگاه بدبينانه نيست). شايد اين هم بزرگترين نعمتيه كه گير بعضيا مياد كه خيلي زود Ùˆ وقتي كه همه خاطره هاي خوب ازشون دارن ميرن Ùˆ تا ابد تو ذهن همه دوست داشتني باقي مي مونن.
نمي دونم چرا ! با اينكه نه شما را مي شناسم Ùˆ نه مرØÙˆÙ… ايمان را Ø› ولي دلم Ú¯Ø±ÙØª …
نداشتم Ùˆ ندارم دوستي قديمي Ø› ولي مي تونم ØØ³ كنم درد از دست دادنش را Ø› بخصوص كه ازش دور هم باشي
ØØ§Ù„ا چكار كنم ؟‌تسليت بگم ØŸâ€ŒÙØ§ÙŠØ¯Ù‡ اي هم Ù…Ú¯Ù‡ داره ØŸ
صبور باشي …
خيالت را Ø±Ø§ØØª کنم،
ØÙ‚يقت از اين قرار است
که بی‌اختيار از خواب٠خاک می‌آييم
بی‌اختيار از تکلم٠بی‌هنگام٠بعضی‌ها می‌ترسيم
گاه‌گاهی نيز از Ø³Ø±Ù Ø§ØªÙØ§Ù‚ زندگی می‌کنيم
Ùˆ سرانجام در ÙØ±Ø§Ù…وشی٠ناپيدای٠خاموشان می‌ميريم.
(می‌ميريم
همان به خواب می‌رويم است مثلا)
هی روزگار:(
سلام
من پسر خاله‌ی ایمان هستم.
امروز من هم بهشت زهرا بودم .
(قطعه‌ی 252 ردی٠98 شماره 39)
داشتم اسم ایمان را سرچ می‌کردم Ú©Ù‡ به اینجا رسیدم . Ùقط می‌توانم از شما بابت این پست‌تان تشکر کنم.
زنده باشید
🙁
چند کلمه بود Ú©Ù‡ می‌خواستم Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ کنم اما نکردم؛ انشاالله، امیدوارم، خداوند… دیدم همه‌اش ØÙˆØ§Ù„Ù‡ به آن دنیا می‌دهد. برای این‌ دنیا هیچ کاری نمی‌توانم انجام دهم تا در غم‌ات شریک شوم به‌جز این‌که بگویم ظاهرن همه Ø±ÙØªÛŒâ€Œ هستیم مگر این‌که عکس‌اش ثابت شود Ú©Ù‡ تا ØØ§Ù„ا نشده.
I am sure he had been very good guy, otherwise his friends around the world wouldn’t remember and bless him this much.
God bless him
چه سخت از ديدن ناديده ها
Ùˆ Ú†Ù‡ سخت است تØÙ…Ù„ نديدن ديده هاي دوردست
……………………….
خدايش بيامرزاد