مرثیه‌ای ناتمام برای شهر٠زیر خاک
“امیرمسعود! امیرمسعود! کجایی؟!”
دست‌‌اش را جلوی صورت‌ام تکان می‌دهد. به چشم‌های‌اش می‌نگرم. هیچ چیزی در نگاه‌ام نمی‌یابد Ùˆ باز می‌پرسد: “به Ú†Ù‡ Ùکر می‌کنی؟” Ùˆ می‌دانی من Ú†Ù‡ به‌اش می‌گویم؟ ساده‌ست، می‌گویم “هیچی!”.
می‌Ùهمی؟ هیچ چیز! من به هیچ چیز Ùکر نمی‌کنم چون دیگر نمی‌توانم به چیزی Ùکر کنم. Ùکرکردنی‌ها تمام شده‌اند ولی او اصرار می‌کند Ú©Ù‡ من باید به چیزی Ùکر کرده باشم. بله! ØÙ‚ دارد – درست مثل تو Ú©Ù‡ همیشه ØÙ‚ داری. اما من باید به Ú†Ù‡ چیزی Ùکر می‌کردم؟ می‌دانی Ú†Ù‡ می‌گوید؟ به من می‌گوید نگذار Ù†Ø§Ø±Ø§ØØªÛŒ وجودت را در بربگیرد وگرنه هر Ù„ØØ¸Ù‡ بیش‌تر Ùˆ بیش‌تر به ØØ¶ÛŒØ¶ سقوط خواهم کرد. راست می‌گوید. خود نیز این را می‌دانم Ùˆ تاییدش می‌کنم. تو چه؟ تو نیز ما را تایید می‌کنی؟ آیا واقعا تو ما را تایید …
بگذریم! من چه‌ام شده است؟ Ù†Ø§Ø±Ø§ØØªâ€ŒØ§Ù…: این Ú©Ù‡ از چهره‌ام آشکارست. نمی‌گویم دروغ ولی راست هم نیست Ú©Ù‡ بگویم به چیزی Ùکر نمی‌کنم. مساله تنها این است Ú©Ù‡ Ùکرهای‌ام آن‌قدر صلب شده‌اند Ú©Ù‡ نمی‌توانم هیچ کندوکاوی در آن‌ها بکنم – جلوی چشم‌های‌ام می‌آیند آن آدم‌ها،‌ در گوش‌ام می‌پیچد گریه‌ها، می‌خوانم عددها را (Û¶ هزار، Û±Û² هزار، Û±Ûµ هزار، Û²Û° هزار، Û²Û¸ هزار، …) Ùˆ ØØ³ می‌کنم همه‌ی آن لرزها را. بله‌! قبول می‌کند Ú©Ù‡ عجیب بوده است این ماجرا. لابد می‌دانی Ú©Ù‡ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است به تکرار این‌که “این یه ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡â€ŒØ³Øª” Ùˆ من هم تنها سرم را تکان می‌دهم. بله!‌ بله! این ماجرا ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡â€ŒØ³Øª Ùˆ من هر Ú†Ù‡ به آن Ùکر می‌کنم،‌ کم‌تر معنای‌اش را می‌Ùهمم. برای همین است Ú©Ù‡ وقتی از من می‌پرسد به Ú†Ù‡ Ùکر می‌کنی، می‌گویم “هیچی!”. نظر تو در این‌باره چیست؟
نمی‌دانم ارقام در کجا متوق٠خواهند شد -سی‌هزار، چهل هزار یا پنجاه هزار- اما هر سه تای‌مان می‌دانیم Ú©Ù‡ اجساد بالاخره دÙÙ† خواهند شد Ùˆ به زودی -شاید یک سال دیگر- دوباره صدای اولین گریه‌های نوزادی، بم را سبز خواهد کرد. در ضمن همه‌مان می‌دانیم Ú©Ù‡ این تعداد قابل مقایسه با آن چندین Ùˆ چند میلیون آدم‌ای Ú©Ù‡ سالانه در سراسر کره‌ی زمین می‌میرند نیست، یعنی ØØªÛŒ من نیز دیگر کمابیش Ùهمیده‌ام Ú©Ù‡ “همه می‌میرند”. جدا از آن دیر وقتی نیست Ú©Ù‡ ترکیه نیز لرزیده است Ùˆ گمان‌ام کشته‌های‌اش نیز Ú©Ù… نبودند Ùˆ گویا همین چند روز پیش بود زلزله‌ی رودبار. نه، این ماجرا اصلا نادر نیست. اما با این همه من هنوز نمی‌Ùهمم، او نیز Ù†Ùهمید، ولی شاید تو بÙهمی Ú©Ù‡ چرا اشک‌های‌ام خودشان را این‌گونه Ø¨ÛŒâ€ŒÙ…ØØ§Ø¨Ø§ رها کرده‌اند.
چهر‌ه‌ام غمگین است. درست نمی‌توانم Ùکر کنم. ØÙˆØ§Ø³â€ŒØ§Ù… پرت شده Ùˆ علاقه‌ام به خیلی چیزها از بین Ø±ÙØªÙ‡ است. این شده باشد یا آن، درست می‌گوید یا نمی‌گوید، نه، هیچ‌کدام توجه‌ام را جلب نمی‌کند. دوست داشتم آن‌جا می‌بودم. Ù„ØØ¸Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÛŒÛŒ می‌شود Ú©Ù‡ Ù¾ÙŽØ±ÙØ´ می‌کنم به بچگی‌های‌ام Ùˆ خود را در قالب پزشکی می‌بینم Ú©Ù‡ اکنون در قلب ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ هموست Ú©Ù‡ نجات می‌دهد همه‌ی آن آدم‌ها را. بله! خودم را منجی می‌بینم ولی درست در همان Ù„ØØ¸Ù‡ØŒ ناگهان همه چیز از درخشش Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ¯ Ùˆ من، تنها، خود را در خیابان‌های شلوغ Ùˆ Ø¨ÛŒâ€ŒØªÙØ§ÙˆØª تهران می‌یابم Ùˆ هیچ کاری نمی‌توانم بکنم جز بیش‌تر Ùکر کردن به این موضوع دهشتناک Ùˆ سعی در ÙØ±ÙˆØ¯Ø§Ø¯Ù† این ØØ¬Ù… بغض Ú©Ù‡ گویا سد پشت رودی‌ست عمیق‌تر Ùˆ طولانی‌تر از زلزله‌ی بم. می‌پرسی کدام موضوع؟ بله! طبیعی‌ست Ú©Ù‡ این موضوع هیچ‌گاه برای تو Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯Ù‡ باشد: مرگ Ùˆ نیستی!
پاهای‌ام درد می‌کند. درست‌ترش زانوهای‌ام. به او Ù†Ú¯ÙØªÙ… اما ØØªÛŒ خم Ùˆ راست کردن‌شان نیز Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª کننده شده است Ú†Ù‡ برسد به نشستن Ùˆ بلند شدن Ú©Ù‡ به دردناکی پهلو می‌زند. اما مهم نیست وقتی به مرگ Ùکر می‌کنم: آدم‌‌ای Ú©Ù‡ زیر آوار مانده باشد، آن‌قدر درد می‌کشد تا بمیرد. نه! من تا به ØØ§Ù„ چنان دردی را تجربه نکرده‌ام. ØØ³Ø±Øªâ€ŒØ§Ø´ را نمی‌خورم، اما شرمنده‌ شدن‌ام ØØªÙ…ی‌ست.
نمی‌توانم به پروژه‌ام Ùکر کنم، به کلاس‌ها علاقه‌ای ندارم، مقاله نمی‌خوانم،‌ به علم اشتیاقی ندارم، هیچ کتابی جذب‌ام نمی‌کند، ØØ±Ù زدن برای‌ام -ØØªÛŒ با او- لذت‌اش را از دست داده است Ùˆ ØØªÛŒ با تو نیز نمی‌توانم ØØ±Ù بزنم: به تو Ú†Ù‡ بگویم؟ متهم‌ات کنم؟ به چه؟ بله! چرا Ú©Ù‡ نه؟ Ú†Ù‡ کسی به‌تر از تو؟ مگر این تو نبودی Ú©Ù‡ ما را در آن‌جا انداختی؟ پس چرا نباید Ù…ØÚ©ÙˆÙ…‌ات کرد به تنها رهانیدن‌مان؟ نمی‌دانم چرا، اما ØØªÛŒ رغبتی به این هم ندارم.
“امیرمسعود! امیرمسعود! به Ú†ÛŒ داری Ùکر می‌کنی؟”
۷ دی ۱۳۸۲ خورشیدی
6 thoughts on “مرثیه‌ای ناتمام برای شهر٠زیر خاک”
:((اینقدر خودخواهم Ú©Ù‡ یادم Ø±ÙØªÙ‡ بود سالگرد بمه.:(
مي دوني جناب سولوژن، در رابطه با زلزله بم يادمه يكي از اعضاي اگه اشتباه نكنم AACI در Yahoo Groups نامه اي رو براي گروه ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯ كه يه جاش Ú¯ÙØªÙ‡ بود “سهم من از طبيعت لذت بردن از زيبايي هاي آسمان شبه Ùˆ سهم اونا خشم Ùˆ ويراني زلزله است. من از سهم خودم شرمسارم”. اما شرمساري واقعي من درست يك سال بعد از بم بود كه سونامي جنوب شرق آسيا Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯. شرمسار شدم وقتي ديدم يك سال قبل درست در آستانه سال نو مسيØÙŠ Ø§Ù…Ø¯Ø§Ø¯Ú¯Ø±Ø§ از همه كشورها اومدن ايران براي كمك Ùˆ شبكه هاي ماهواره اي Ú†Ù‡ پوشش خبري اي دادن به اون ØØ§Ø¯Ø«Ù‡. اما يك سال بعد كه دوباره درست در همون ØÙˆØ§Ù„ÙŠ سال نوي مسيØÙŠ ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ سونامي Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯ كانال هاي تلويزيوني ايران به چند خبر كوتاه Ø§ÙƒØªÙØ§ كردن. اما باز هم شبكه هاي بين المللي مثل سال قبل Ùˆ زلزله بم Ùˆ مثل همه ØÙˆØ§Ø¯Ø« طبيعي ديگه اون ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ رو هم پوشش كامل خبري دادن. امدادگرها هم دوباره Ùˆ بدون در نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ† سال نو به اون منطقه Ø±ÙØªÙ† Ùˆ كمك كردن. امدادگرهاي ايران رو هم Ù†Ùهميدم آيا اصلن Ø±ÙØªÙ†Ø¯ يا نه. واقعن اون زمان شرمنده شدم وقتي به طور غير رسمي از گوشه Ùˆ كنار خبرهايي مي آمد كه Ùلاني يا بهماني Ú¯ÙØªÙ‡ كه سونامي بلاي خداوند بوده بر سر ÙƒÙØ§Ø±. همون ÙƒÙØ§Ø±ÙŠ ÙƒÙ‡ سال قبلش از بودن در كنار خونوادشون در سال نو صر٠نظر كرده بودن تا به مردم بم كمك كنن.
به نرگس: (:
به بوگی: قربان! در پوÙیوز بودن بسیاری از دولت‌مردان ایرانی -همان‌ها Ú©Ù‡ سیاست داخلی Ùˆ خارجی‌ی ایران‌زمین را تعیین می‌کنند- Ú©Ù‡ شک‌ای نیست. یعنی دیگر من نمی‌دانم چطوری اعلام برائت خود را از کارهای‌شان اعلام کنم ولی هم‌چنان بگویم Ú©Ù‡ ایرانی هستم. اما از طرÙÛŒ ترس‌ام از این است Ú©Ù‡ نکند این ویژگی‌های ناپسند در خون Ùˆ گوشت خودم Ùˆ خودمان هم جاری شده باشد Ùˆ اعلام برائت‌ام آن‌قدرها هم واقعیت نداشته باشد. اما نه … مگر می‌توان مثل «آن‌ها» بود!!!
جناب سولوژن، منظور من اصلن نقد اين پست نبود بلكه درد دلي بود از Ø§ØªÙØ§Ù‚اتي كه تو اين مملكت مي Ø§ÙØªÙ‡. وگرنه همه مي دانيم كه شما Ùˆ خيلي ديگر از ايراني ها از جمله خود من مدت هاست كه برائتمون رو از اين قوم Ùˆ Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÙŠ ØºÙŠØ± انسانيشون اعلام كرديم به زبون هاي مختلÙ. Ø§ØªÙØ§Ù‚Ù† ÙØ¶Ø§ÙŠ Ù…Ø¬Ø§Ø²ÙŠ وبلاگ نويسي تو اين سال ها به طور كاملن موÙقيت آميزي تونسته اعلام برائت خودش رو از اين مجموعه اعلام كنه Ùˆ به گوش همه هم برسونه. مطمئنن نمي شه از “اين ها” بود.
بوگی‌ی عزیز، کامنت من هم در راستای همان ØØ±Ù شما بود. (: ببخشایید اگر سوء برداشتی شد.
گاهی زیبائی این نوع نوشته‌ها آدم را به اشتباه می‌اندازد. آدم ممکن است Ùکر کند آن ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ ØªÙˆØµÛŒÙØ´ شده، زیبا یا خواستنی است. Ùقط کسی Ú©Ù‡ تجربه‌اش کرده‌باشد می‌Ùهمد Ú©Ù‡ این یک گزارش است از ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ واقعاً خوب نیست.
خوب باشی.