خودسانسوری (۲)

خودسانسوری (۲)

از من پرسیده بودند که چرا می‌گویم خودسانسوری از «ترس» ناشی می‌شود. پاسخ‌ای نوشته بودم که همه‌اش منتشر نشد. گفتم بیایم و باور آن روزم را با شما در میان بگذارم:

خودسانسوری از ترس ناشی می‌شود. گاهی ترس‌مان از حکومت است: می‌ترسی چیزی بگویی و به عالی‌جناب‌ای بربخورد. بعضی وقت‌ها هم ترس کوچک‌تر است، خطر جانی‌ای برای‌ات ندارد، اما ممکن است دوست یا آشنایی را دل‌خور کند. در این حال ترس‌ات از به هم خوردن روابط انسانی‌ات است. می‌ترسی سنگینی‌ی بیان آن‌چه در ذهن‌ات می‌گذرد بر گُرده‌ی دوستی‌تان سنگینی کرده و دوپاره‌اش کند.
اما گاهی ترس نه از حکومت است و نه از آدم‌ها:‌ ترس‌ از خویشتن است. پاره‌های تاریک خود که روزها با قلاده‌ای پشت لبخندها و نگاه‌های‌مان پنهان‌اش می‌کنیم و شب‌های به هنگام سرنهادن بر بالشتْ خدایا شکرگویان از چنگال‌اش به عالم ناهشیاری می‌شتابیم.
خودسانسوری در عمیق‌ترین لایه‌های خود ناشی از ترسِ از دست‌بردن در تاریکی‌های ذهن و بیرون‌کشیدن پاره‌ی متعفن خویشتن است. خودسانسوری نفی آن‌چه است که نمی‌خواسته‌ایم باشیم.

پیش‌تر:
خودسانسوری

6 thoughts on “خودسانسوری (Û²)

  1. در وبلاگ هایی که نویسندگان آنها افغانی هستند ، اکثراً اسم کامل و گاهی عکس بزرگ و واضح نویسنده را در صفحه ی اوّل می بینیم .
    فکر نمی کنم امنیّت ذهنی و فکری آنها بیشتر از ما باشد ، با این حال دلیل بهتری به ذهنم نمی رسد.
    می تونید یک نمونه از آنها را اینجا ببینید.

    http://amsyaa.blogspot.com

  2. به لیلا: به نظرم تنها بخش‌ای از مشکل به مشخص‌بودن یا نبودن هویت باز می‌گردد. اما هم‌چنان ادعا می‌کنم بخش‌ای از آن حتی در دفترهای خیلی شخصی‌مان -که کس‌ای نخواهد خواند- نیز نفوذ کرده است.
    ممنون از لینک. (:

  3. اما گاهي هم ترس از اين كه بيان گوشه هاي سياه و تاريك ذهن باعث انتقال اون حس منفي به ديگران بشه مجبور به خود سانسوري مي شيم. مثلن خود من زماني كه چند پست تاريك رو تو وبلاگم مي نويسم با اين كه مطلب براي نوشتن هست مجبور مي شم كه دست به خود سانسوري بزنم تا زماني كه مطلبي كه دوست دارم براي نوشتن داشته باشم.

  4. Ù…ÛŒ فهمم Ùˆ کاملا قبول دارم….
    اگر این ترس نبود شاید حرف ها و نوشته های ما ده برابر اینکه هست، بود. گاهی حرفی گلویت را می گیرد ولی نمی توانی به زبانش بیاوری. این جور وقت ها من گاهی یک پست خالی در وبلاگم می گذارم
    مثل این:
    http://blog.paspars.com/2008/05/blog-post_07.html
    یا این یکی
    http://blog.paspars.com/2007/11/blog-post_2443.html

    که البته فایده ای ندارد. اما شاید یک جور واکنش و تخلیه روانی باشد

  5. چاره؟؟!!
    میدونم ولی جکارش کنم؟؟؟این مهمه…

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *