چهار Ú©Ùنج روزگار
نشسته گوشه‌ی اتاق،
زیر نور ملایم مهتاب،
یاد٠دی‌روز را
مزه‌مزه می‌کند.
—
نشسته گوشه‌ی اتاق،
زیر نور تاریکی،
اندیشمندانه
چرت می‌زند.
—
درازکشیده بر تخت
گوش پر از Ù†Ùیر سکوت
ملتماسانه
Ùردا را آرزو می‌کند.
—
درازکشیده بر تخت
پلک‌ها بسته، چشمان دوان‌دوان
Ùردای شیرین را
خیال می‌کند.