شلیک نکنید آقایان! گلوله دهان را می‌بندد، هزار در٠دیگر باز می‌کند!
آقای شاعر،
شمس لنگرودی‌ی عزیز،
امروز یک‌شنبه بود Ùˆ Ú†Ù‡ یک‌شنبه‌ی تنهایی بود Ú©Ù‡ برای پاک‌کردن Ù†ÙŽÙْسْ روزه‌ی Ø³Ú©ÙˆØªâ€ŒÚ¯Ø±ÙØªÙ‡ØŒ خودخواسته تلÙÙ† را خاموش کرده بودم نکند مردمان ردم را بیابند Ùˆ پیاده راه Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ بودم در جاده‌های بهشت‌گونه‌‌ی کنج٠ناپیدای شهرمان -Ú©Ù‡ دو سه Ù‡ÙØªÙ‡ بگذرد، Ù†ÙØ³Ù تابستان‌اش به شماره Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ¯ Ùˆ یخ Ùˆ سرما زمین را پوشانده، کورمال کورمال خود را تا خود٠خود٠خورشید بالا می‌کشد- قدم بزنم Ùˆ ببینم آخر در این روزگار Ø¢ÙØªâ€ŒØ²Ø¯Ù‡ØŒ ØµØ§ØØ¨ من کیست Ùˆ ØµØ§ØØ¨ ایشان کدام است. امروز Ú©Ù‡ خلوت بود Ùˆ گرم بود Ùˆ سکوت بود، تنها Ù‡Ù…â€ŒØµØØ¨Øªâ€ŒØ§Ù… جز دو بی‌خانمان Ù…Ùلس٠بی‌چاره، شما بودید Ùˆ صدای گرم‌تان Ùˆ «۲۲ مرثیه‌ی در تیرماه» داغ‌دار٠غمگین٠ملتماسنه٠پرامیدتان.
آقای شاعر عزیز،
شعرهای‌تان را دوست داشتم! انگار مرهمی Ú©Ù‡ نه، اما مخدری بودند بر زخم‌های‌مان Ú©Ù‡ این روزها خون گریه می‌کند Ùˆ آرام دلمه می‌بندد Ùˆ دوباره با کرده‌ای یا Ú¯ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒ از یزیدیان٠زمان باز Ù…Ø¬Ø±ÙˆØ Ù…ÛŒâ€ŒØ´ÙˆØ¯ Ùˆ خون بالا می‌آورد Ùˆ این چرخه‌ی ناخواستهْ تکرار٠مکرر می‌شود.
شمس لنگرودی‌ی عزیز،
دست٠شما درد نکند! شعرتان به موقع بود، دوست‌داشتنی بود، برای همین امروز بود. پیش از این خواننده‌ی شعرهای‌تان نبودم، اما از این پس Ø´ÙØ¯ÛŒØ¯ شاعر٠دوست‌داشتنی‌ای Ú©Ù‡ گرمای شعرش در امرداد سال Û±Û³Û¸Û¸ مرا از سرمای Ø¨ÛŒâ€ŒØªÙØ§ÙˆØªÛŒâ€ŒÙ‡Ø§ نجات داد.
—
[شعرها را با صدای شاعر از این آدرس Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØª کنید. دو نمونه از شعرها را در زیر می‌آورم.]
مرثیه‌ی Ù‡ÙØªÙ…
مرثیه‌ی بیست و دوم
6 thoughts on “شلیک نکنید آقایان! گلوله دهان را می‌بندد، هزار در٠دیگر باز می‌کند!”
سلام، شنیدن این ÙØ§ÛŒÙ„ صوتی هم خالی از لط٠نیست
http://www.zamahang.com/podcast/2009/20090716_maroofi_Langaroodi.mp3
http://zamaaneh.com/maroufi/2009/07/post_206.html
ممنون از لینک. من صدای خود شاعر را ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ù….
مرثیه شماره Û±Û° رو خوندی؟ من Ú©Ù‡ خیلی خوشم اومد. شاعر دنیایی نو Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù‡ Ùˆ بهشتی دیگر رو توصی٠کرده.
امروز خیلی جاها Ø±ÙØªÙ… Ùˆ اومدم . اما به Ù…ØØ¶ اینکه ØµÙØÙ‡ ÛŒ ضد خاطرات جلوم باز شد Ø§ØØ³Ø§Ø³ کردم خونه ام . Ø§ØªÙØ§Ù‚ات پیچیده ای رخ داد . Ùقط نتونستم این یک جمله رو با همه ÛŒ زمان اندکی Ú©Ù‡ داشتم Ù†Ú¯Ù… .
دوستت دارم سولوژن لااقل به خاطر ضد خاطرات .
اینجا دیگر صدایی نیست که شنیده شود
اینجا صدا ها را mute‌کرده اند
نه شاید هم صداهای همنوازی را Turn down کرده اند
تا شاید دیگر صدای گلوگه نشود تنها صدای به یاد مانده
اینجا دیگر تصاویر Ù°.. ØØ¶ÙˆØ± سبز های چشم نواز مردمی نیست
اینجا تنهاسبزی Ú©Ù‡ ØØ¶ÙˆØ± دارد سبز بیرنگ نیروی انتظامی است
اینجا دیگر ولیعصر ما را یاد خاطرات با هم بودن نمی اندازد
اینجا ولیعصر مرا یاد خون می اندازد
اگر شعر نبود زندگی از این هم تلخ تر Ù…ÛŒ شد…