دو نگاه و یک نظر

دو نگاه و یک نظر

نظر شخصی‌ی هر فردی در مواجهه با اثری هنری (چه می‌خواهد نقاشی باشد و چه رمان)، شخص‌ای دیگر (چه می‌خواهد هم‌کار شغلی‌اش باشد یا جفتِ ممکنِ آینده‌اش) و یا حتی نوشته‌ای علمی (چه در حوزه‌ی دانش‌اش باشد و چه در زمینه‌ای پرت) در دو مرحله شکل می‌گیرد: درست به محض رو-در-رویی و سپس پس از درگیری و کلنجار بسیار.

و جالب این‌که در بسیاری از موارد -اگر نگویم همیشه- نگاه اول و نظر ابتدایی با نظر نهایی‌ای که پس از غور و تفکر بسیار حاصل می‌شود بس مطابقت دارد:‌ یک نقاشی‌ی زیبا در عرض پنج ثانیه تصویری ماندگار و خوش‌آیند در ذهن‌ات حک می‌کند، رمان‌ای جذاب در همان چند صفحه‌ی اول تو را با خود تا انتها می‌کشاند و در نهایت هم تو راضی صفحه‌ی آخرش را می‌بندی، و دختری زیبا در همان نگاه اول و دوم مدهوش‌ات می‌کند. حال هر چقدر نقد هنری بخوانی و یا خوب و بد از آن دختر ببینی، بعید است به این سادگی تاثیری شگرف بر نظرت بگذارد. حتی عجیب این‌که درباره‌ی مقاله‌های علمی نیز چنین وضع‌ای -دست‌کم برایِ من- برقرار است. موقع داوری‌ی مقاله‌ها، نظرم پس از همان خوانش اول شکل می‌گیرد و خوانش دوم یا سوم تنها برای سند پیداکردن و اثبات همان نظر اول است و معمولا -اما نه همیشه- باورم به اهمیتِ مقاله در نهایت تغییر چندانی نمی‌کند یا اگر هم بکند حتما منجر به تذکری اساسی به نویسنده می‌شود که این مقاله‌تان خوانا و راحت‌الحقوم نبوده است و داور -یعنی بنده- ساعت‌های دشواری برای درک مقاله گذرانده است.

البته چنین پدیده‌ای کشفِ شخصی‌ی من نبوده است. مطالعاتی را خوانده‌ام که چنین رفتارهایی را در میان آدمیان ذکر کرده‌اند. به طور خاص به خاطر می‌آورم که چنین پدیده‌هایی در جفت‌یابی ذکر شده است، اما حدس می‌زنم گستره‌شان بیش از آن حرف‌ها باشد.

این‌ها البته همه مقدمه‌ای بودند برای یادداشت‌ای Ú©Ù‡ به زودی در همین‌جا منتشر می‌کنم درباره‌ی رمان‌ «یوسف‌آباد – خیابان سی Ùˆ سوم» از سینا دادخواه. چون بیم طولانی‌شدن یادداشت می‌رفت، بخش عمومی‌ترش را -Ú©Ù‡ به خیلی چیزها ربط پیدا می‌کند- در این پست آوردم Ùˆ بخش مربوط به کتاب را هم در نوشته‌ای دیگر خواهم آورد.

پ.ن: در ادامه‌ی متن اصلی و با توجه به کامنت‌ها، به نظرم آمد خوب است کتاب‌ای را معرفی کنم که به طور مفصل به همین موضوع می‌پردازد: تصمیم‌گیری‌های «حسی»‌ی ما (gut feelings) به چه میزان خوب کار می‌کنند و تا چه حد می‌توان به آن‌ها اطمینان داشت و اصلا چرا وجود دارند و کارکردشان چیست و خیلی مسایل مرتبط دیگر. اسم کتاب Gut Feelings: The Intelligence of Unconscious است و نویسنده‌اش هم Gerd Gigerenzer. نویسنده هم‌اینک رییس مرکز Max Planck Institute for Human Development است. خیلی خلاصه بگویم که من از خواندن این کتابِ جذاب راضی بوده‌ام.

7 thoughts on “دو نگاه Ùˆ یک نظر

  1. و جالب آنکه همه ی علوم وتکنولوژی که آمده اند و در محدوده ی کلنجاری (بخش دوم) قرار می گیرند، فقط همانا تفاوتی اندک پدید می توانند آورد!

    به این نام رمان علاقه مند شدم. از نوع نگاه اولی (بخش اول). شاید چون در یوسف آباد-شصت و هشتم. آنجا من هم قد یک رمان داستان جا گذاشته ام.

  2. موضوع جالبی رو بیان کردید , به نظرم این حرف در مورد جامعه انسانی روی کره زمین در این زمانی که ما در اون زندگی می کنیم صادقه , چه بسا با انجام تحقیق های میدانی کوچک هم بشه این حرف رو تایید کرد , اما سوال اینجاست که

    ما باید از این رفتار تبعیت کنیم؟ یا نه؟ , اصلا این رفتار چطور شکل می گیره؟
    چرا نظر نهایی‌ای که حتی پس از غور و تفکر بسیار حاصل می‌شود با نظر اولیه مطابقت دارد؟
    در نگاه اول به هر چیزی , من و شما یه سری پارامتر از اون دریافت می کنیم و وابسته به اینکه در چه محیطی رشد کرده باشیم و چگونه آموزش دیده باشیم به اونها واکنش نشون می دهیم , رشد مغز ما و فرایند های اون رابطه مستقیم با محیط رشد ما دارد.
    تجربه ما از زمان کودکی(این تجربه که حس میکنیم انتخابمون در نگاه اول درسته) در محیط های کوچک برای ما آدم ها ثابت شده است و بهش اعتقاد زیادی هم داریم از طرفی سبب آرامش و تایید درونی ما هم می شه.
    اما تا حالا این تاثیرپذیری از نگاه اول در انتخاب ها در حوضه شخصی بکار می رفتند و عدم نیازبرای گرفتن Feedback و یا نداشتن امکانات اینکار ما را متوجه انتخاب اشتباهمون یا اینکه انتخاب بهتری هم وجود داشته نمی کرده و چون این رفتار برای بشر چندان هزینه منفی به بار نمی آورده , در بشر تا به امروز باقی مونده.
    انسان (در این برهه زمانی از تاریخ) با وجود اینکه ابزارهای دستری به اطلاعات رو در دسترس داره و تنها باید اطلاعات رو پردازش کنه (تحقیق , آزمایش , نتیجه) دست به این کارها نمی زنه و راه راحت تر رو , که بهش جواب هم داده !! همانند نیاکان نچندان دورش انتخاب می کنه و تنها با نگاه اول و نظر ابتدایی تصمیم نهاییش رو اتخاذ می کنه (تقصیری هم نداره) .
    اما اگر ما تجربه محدودمان را بخواهیم درابعاد بزرگتر بسط دهیم شاهد نتایج منفی آن خواهیم بود.
    مثلا در سال های اخیر چند مقاله علمی در مجله فاخر Nature چاپ شدند Ú©Ù‡ سرو صدای زیادی در جهان بر پا کردند Ùˆ دانشمند براساس این مقاله ها نوید دریچه های جدیدی از فناوری زیستی را دادند Ùˆ دیگران هم زبان به تایید گشودند, اما با کمال تعجب بعد ازچند ماه دو بصورت جداگانه شروع به بررسی آزمایش ها Ùˆ محاسبات کرد Ùˆ فهمیدند این آزمایش ها Ùˆ محاسبات جعلی هستند Ùˆ نویسنده به عمد این کار رو کرده ( چون خودش Ùˆ برخی از دانشمندان حدس هایی Ù…ÛŒ زدند Ùˆ فکر Ù…ÛŒ کردند باید آنچه خود فکر Ù…ÛŒ کنند درست باشد Ùˆ به حسشان ایمان داشتند) چنین نتایجی رو جعل کردند با فرض اینکه – حسم Ù…ÛŒ گفت این درست باید باشه – مقاله ای رو در Natureچاپ کردند. (وداوران نیچر هم گول خوردند) Ùˆ در واقع چون حدس هاشون طرفدارانی داشت Ùˆ در این دنیای پر از اطلاعات مردم بیشترهیجان زده هستند بجای اینکه تعقل Ùˆ پردازش اطلاعات کنن به راحتی دست به این کار زدن , این نمونه ای از بسط دادن انتخاب (در نگاه اول) به شرایط بزرگتره , به عبارت دیگر چون این رفتار بشر در آینده برای او هزینه های منفی خواهد داشت Ú†Ù‡ در سطح فردی Ùˆ Ú†Ù‡ در سطح اجتماع این رفتار محکوم به تعدیل ویا حتی نابودی خواهد بود.
    این مغز ماست Ú©Ù‡ سعی Ù…ÛŒ کنه این مهر تایید رو بزنه Ùˆ بگه Ú©Ù‡ این همون انتخاب درسته. یعنی بشر فردا با Ø¢Ú¯Ù‡ÛŒ به این Ú©Ù‡ چرا Ùˆ چگونه این عکس العمل Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ گیره , Ùˆ با محوریتی Ú©Ù‡ بشر به دانش وعلم درآینده نشان خواهد داد, این رفتار بشر به نوعی دگرگون خواهد شد Ùˆ احتمالا در آینده این “شواهد مبتنی بر دانش ” هستند Ú©Ù‡ تبدیل به نگاه اول ما Ù…ÛŒ شوند , به عبارت دیگر چون این رفتار بشر در آینده برای او هزینه های منفی خواهد داشت Ú†Ù‡ در سطح فردی Ùˆ Ú†Ù‡ در سطح اجتماع این رفتار محکوم به تعدیل Ùˆ یا حتی نابودی خواهد بود.

  3. این انتخاب اولیه مرتبط و وابسته به خیلی چیزاست و صرفا هم منطقی و معقول نیست و جالب انکه خیلی اوقات ناخوداگاه یا احساسات ژرف و بروز نکرده ی هر فرد تاثیر مهمتری بر ان دارد تا خوداگاهش !
    این قضیه تا اونجا پیش میرود که گاهی موسیقی یا احساس که در دوران جنینی یک طفل در مادر ش به وجود می اید در سلایق دوران بلوغ همان فرد تاثیرگذار خواهد بود
    و جالب اینکه بیشتر اوقات این انتخاب توام با خوداگاهی هم نیست ! مثلا به محض ورود به یک گالری اثری بروز کرده / برایتان جلب توجه می کند و به قول خودتان ماندگار می ماند بدون دلیل خاص !
    گرچه نفوذ عامل بالا بیشتر در حوزه سلایق عمل میکند تا تخصص مثلا دیدن دختر زیبا روی که در نظر شما مورد توجه تر خواهد بود !

    بگذارید دقیق تر مثال بزنم !
    اگر شما وارد یک گالری نقاشی شوید که مجموعه اثار مشابهی در یک سبک در ان وجود داشته باشد که همگی اثار مشترک یک هنرمند هستند باز چند اثر در شما حسی فراتر ایجاد می کنند !
    در حقیقت چند صفحه ی اول یک رمان یا دخترک زیبا یا یک اثر هنری خاص شما را در نگاه اول جذب نمیکند این ها معیارهای ناخوداگاه ذهنی شماست که به محض مطابقت ان با محیط خارج حال در هر نقشی بروز کرده و شما را جذب میکند
    اینجا چیزی فراتر از نگاه اول یا فهم اولیه در شما وجود دارد !

  4. در مورد تقاشي، موسيقي يا عشق در نگاه اول قبول دارم اما در مورد رمان من هميشه عادت دارم اول صفحه آخر رو مي خونم بعد اگه خوشم اومد مي رم صفحه اول و شروع به خوندن مي كنم.

  5. این مشاهده تو من را یاد مطلبی علمی انداخت درباره انتخاب اول انداخت که گمان می کردم در وبلاگ آوای موج خوانده ام. حالا خود رها اینجا نظرش را گفته است. من این موضوع را شخصا مشاهده و تجربه هم کردم که ناخودآگاه ام چطور در قضاوت و انتخاب هایم تاثیر می گذارد. اگر یادت باشد یک بار در مورد انتخاب های مربوط به ازدواج برایت این را نوشته بودم. نکته ظریف و جالبی است(: مخصوصا نگاه دوم و سوم به مقاله/موضوع که به طور ناخودآگاه تنها برای یافتن شواهدی برای اثبات نظر و نگاه اول است. (:

  6. من با نظر شما در خیلی چیز ها موافقم تنها یک سئوال دارم اینکه فکر میکنید قضاوت در نظر اول و ماندگاری آن قضاوت در بازنگری های بعدی به خاطر تاثیر مثلا فوتون های آن موضوع بر مغز ماست یعنی مثلا درست بودن یک چیز و صادق بودن یک نوشته از خودش آهنگ ، تن یا امواجی صادر میکند که تاثیرش بر مغز ماندگار است یا این مغر است که عادت دارد طبق عکس بر داریهای اولیه چیزی به موضوع مورد بحث کم و اضافه نکند ؟ توضیح اینکه فوتون اینجا استعاره بود.

  7. ممنون از معرفی کتاب. من الان رفتن از کتابخانه گرفتمش و چند صفحه ای هم خواندم. کتاب جالبی به نظر می رسه. بامزه اینکه من اولین نفری بودم که کتاب را امانت می گرفت(:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *