یوسÙ‌آباد، خیابان سی Ùˆ سوم: دنیا را غربی مصر٠می‌کنند Ùˆ شرقی تÙسیر
Øالا این مقدمه‌ها را Ú¯Ùتم تا برسم سر اصل٠مطلب. دو سه روز پیش Ù¾. را دیدم. درباره‌ی دیدارم با او اگر شد بیش‌تر سخن خواهم Ú¯Ùت. در شهر کتاب بودیم Ùˆ از او درباره‌ی کتاب‌های روز پرسیدم. Ú¯Ùت کتاب «یوسÙ‌آباد، خیابان سی Ùˆ سوم» به نوشته‌ی سینا دادخواه این روزها بسیار مد شده است [خود٠پ. کتاب را نخوانده بود]. کتاب را نه همان موقع Ú©Ù‡ چند ساعت‌ای بعد -پس از دیدارم با او- خریدم Ùˆ همان شب شروع به خواندن‌اش کردم. بیش‌تر کتاب را دی‌روز خواندم [Ú©Ù‡ می‌شود چند روز پیش] Ùˆ امروز نیز بیست سی صÙØه‌ی باقی‌مانده‌اش را تمام کردم.
نظر اولیه Ùˆ کلی‌ام پس از تمام‌کردن کتاب با واژه‌ی «مزخرÙ» بیان‌شدنی است.
نظر Ù…Ùصل‌ترم -Ùˆ اگر می‌خواهید آن را نقد کتاب بگذارید- Ú©Ù…ÛŒ پیچیده‌تر است. کتاب ویژگی‌های خوب Ùˆ بد زیادی دارد Ú©Ù‡ در مجموع وزن بدی‌ها بر خوبی‌ها می‌چربد.
شاید یکی از بدترین ویژگی‌های‌اش این باشد Ú©Ù‡ پرداخت٠داستانی درست Ùˆ Øسابی ندارد.
[دو پاراگرا٠بعدی داستان را لو می‌دهند. اگر می‌خواهید بخوانید Ùˆ داستان هم لو نرود، از پاراگراÙ‌ای ادامه دهید Ú©Ù‡ با «داستان همه‌اش این است Ùˆ کاش همه‌اش هم همین بود. …» آغازیده است.]
کتاب چهار شخصیت اصلی به نام‌های Øامد Ùˆ لیلا Ùˆ ندا Ùˆ سامان دارد. Øامد Ùˆ لیلا از عاشقان دهه‌ی شصتی‌ای هستند Ú©Ù‡ سالیان سال عشق‌شان در گلوی هم گیر کرده است اما مساÙرت طولانی‌ی Øامد رابطه‌شان را برای سال‌ها از نظرها Ù…ØÙˆ کرده بود. ندا Ùˆ سامان از نسل بعدی متولد دهه‌ی شصت‌اند. هر دوی‌شان از بچگی (یعنی پایان دبیرستان) از هم خوش‌شان می‌آمده ولی هیچ‌گاه این عشق بیان‌نشده است. کتاب البته در همان Ùصل اول مشخص می‌کند Ú©Ù‡ سامان از ندا خوش‌اش می‌آید اما خواننده باید تا Ùصل آخر -Ùصل مربوط به ندا- منتظر بماند تا این عشق بیان شود.
ندا مدت‌ای این وسط دچار توهم می‌شود Ùˆ تصور می‌کند از Øامد خوش‌اش می‌آید در Øالی Ú©Ù‡ تنها به جای Øامد-بودن را می‌پسندد. همین مثلا گره‌ی داستان‌ایست Ú©Ù‡ خواننده در تشویش می‌ماند Ú©Ù‡ سامان ندا را دوست دارد ولی ندا انگار به دیگری علاقه دارد. سامان نیز پسرک مشنگی است Ú©Ù‡ اÙکار خام‌خیالانه Ùˆ هپروتی‌اش در Ùصل اول کتاب بدجوری روی اعصاب می‌رود.
داستان همه‌اش این است Ùˆ کاش همه‌اش هم همین بود. چنین ترکیب رابطه‌ای می‌تواند اساس Ù…Øکم‌ای برای هر داستان‌ای باشد -Ùˆ مگر Ú©Ù… داشته‌ایم شاهکارهای ادبی‌ای را Ú©Ù‡ تنها بر عشق دو Ù†Ùر استوار است- اما این مثلا رمانْ روایت بی‌مزه‌ای از این سناریو را Ùراهم می‌کند. نه گره‌ای ایجاد می‌شود Ùˆ نه هیچ چیزی. چهار Ùصل کتاب مرا به یاد چهار یادداشت مجزا از دید چهار Ù†Ùری می‌انداخت Ú©Ù‡ بی‌هیجان به هم وصل شده بودند. از دید من این کتاب بیش‌تر به خاطره‌گویی نویسنده‌اش شباهت داشت تا رمان‌ای چهارشانه Ùˆ مستقل از خود. این یک ایراد!
ویژگی‌ی جذاب کتاب -Ú©Ù‡ Ù¾. هم از آن یاد کرده بود- ارجاع‌های‌اش به Ùضای شهری‌ی تهران است. کتاب گویا کتاب٠Ùضای روشن‌Ùکری‌ی تهران است:‌ Ùضایی Ú©Ù‡ خیابان ولی‌عصر Ùˆ میدان ونک Ùˆ شهر کتاب Ùˆ پارک نیاوران Ùˆ پارک جمشیدیه Ùˆ اکتابان Ùˆ پاساژ گلستان در آن بدجوری خودنمایی می‌کنند. برای من٠تهرانی -Ú©Ù‡ البته تهران‌گرد خوبی هم نبوده‌ام- خواندن چنین Ùضاهایی سر ذوق‌ام می‌آورد. Øدس می‌زنم اگر کتاب موÙقیت‌ای به دست بیاورد -Ú©Ù‡ گویا آورده است Ú©Ù‡ به هر Øال معرÙÛŒ شده- به خاطر همین اشاره‌هاست.
اشاره‌ها البته به Ùضاهای شهری Ù…Øدود نمی‌شوند. در کتاب از پینک Ùلوید Ùˆ آهنگ Hey youاش یاد می‌شود تا خواننده‌های جَز Ùˆ انواع مارک‌های لباس Ùˆ Ú©ÙØ´ آشنا Ùˆ ناآشنا (Øتی به Ú©ÙØ´Ù Converse بنده نیز اشاره می‌شود – Ùˆ Ú†Ù‡ این روزها چنین Ú©Ùش‌ای Ù…Ùد است بین دخترها) به هم‌راه صدها اشاره‌ی دیگر از تهران٠مدرن Ù…Øصول‌زده Ú©Ù‡ در میان‌شان آدم‌های با روابط «اگزاتیک» شرقی معلق‌وار این سو Ùˆ آن سو می‌روند Ùˆ روابط پیچیده Ùˆ پیچیده‌تر می‌آÙرینند Ùˆ دنیا را غربی مصر٠می‌کنند Ùˆ شرقی تÙسیر.
چنین چیزی هم دوست‌داشتنی است Ùˆ هم زننده. خواندن کتاب٠مکان‌دار Ùˆ با چنین اشاره‌های Ùرهنگی‌ای برای من٠بزرگ‌شده در تهران٠دور اÙتاده از آن کلان‌شهر هیجان‌انگیز است اما آیا چنین اثری برای تهران‌نشناسان نیز هیجان‌انگیز است؟ Ùرض کنید این اثر را به انگلیسی ترجمه کنند. آیا خواننده‌ی انگلیسی‌زبان٠ساکن مثلا کانادا می‌تواند درک‌ای از این کتاب داشته باشد Ùˆ لذت‌ای ببرد؟ گاهی Ú©Ù‡ به هنگام خواندن به این سوال می‌اندیشیدم Ùˆ به متن از این سو نگاه می‌کردم، به نظرم پاسخ منÙÛŒ می‌آمد. Øال این Ú†Ù‡ اثر ادبی‌ای است Ú©Ù‡ مخاطب‌اش تنها می‌تواند جوان٠تهرانی زیسته در تهران اواخر دهه‌ی شصت Ùˆ دهه‌های Ù‡Ùتاد Ùˆ هشتاد باشد؟
Ùضای این کتاب مرا تا Øدی یاد «ناتور٠دشت» می‌انداخت. نه این‌که شخصیت‌پردازی‌ها شبیه به آن باشد – گرچه شاید سامان اندکی به هولدن کالÙیلد شباهت داشته باشد- اما ارجاع‌ها به Ùضای شهری بی‌شباهت نبود. گاهی موقع خواندن کتاب -مخصوصا Ùصل اول- به نظرم آمد Ú©Ù‡ نویسنده قصد دارد نسخه‌ی ایرانی‌ی آن اثر را بیاÙریند.
(بØث‌ای Øاشیه‌ای Ùˆ داخل پرانتز: با Ù. صØبت می‌کردم از ناتور٠دشت. شاکی بود Ú©Ù‡ چرا آن اثر این چنین در بین خواننده‌های امروزین معرو٠است Ùˆ Øتی به عنوان اثر ادبی‌ی مدرن به بچه‌ها آموزش‌اش می‌دهند. می‌گÙت ناتور دشت زبان‌ای دارد بسیار خاص آن دوره‌ی زمانی (پنجاه؟ یا شصت؟) Ú©Ù‡ مخاطب امروزین نمی‌تواند اشاره‌های‌اش را بÙهمد Ùˆ تنها تصور می‌کند Ú©Ù‡ درک می‌کند. با این Øال بامزه این‌که ناتور دشت به نظرم زبان٠کم Ùˆ بیش ساده‌ای داشت Ùˆ اØتمالا من هم جزو آن دسته Ø´ÛŒÙتگان‌اش هستم Ú©Ù‡ تصور می‌کنند Ùهمیده‌اند Ú†Ù‡ چیزی را خوانده‌اند.)
از زبان کتاب بگویم. زبان کتاب Ú©Ù…ÛŒ عجیب بود. زبان‌ای بود تند Ùˆ شتاب‌زده Ú©Ù‡ گاهی به جای جمله‌ای کامل به کلمه‌ای قناعت می‌کرد Ùˆ از این نظر با بیش‌تر نوشته‌های دیگری Ú©Ù‡ این اواخر خوانده‌ام تÙاوت داشت. هم‌چنین به نظرم زبان٠کتاب نمونه‌ی خوبی بود از زبان‌بازی‌ی نسل جوان تهرانی. اما از طر٠دیگر موقع خواندن کتاب به نظرم نیامد Ú©Ù‡ با عجب زبان تمیز Ùˆ وزین Ùˆ قوی Ùˆ استواری سر Ùˆ کار دارم. نه! زبان -جز آن‌چه همین دو سه خط پیش Ú¯Ùتم-‌همین زبان‌ای بود Ú©Ù‡ در بیش‌تر نوشته‌های این روزها می‌خوانیم.
خلاصه این‌که از خواندن این کتاب پشیمان نیستم، اما جزو کتاب‌های دوست‌داشتنی‌ام نمی‌دانم‌اش. خواندن‌اش را به کس‌ای پیش‌نهاد نمی‌کنم مگر این‌که یا عاشق Ùضای شهری‌ی تهران باشد یا این‌که بداند با یک رمان استخوان‌دار طر٠نیست ولی هم‌چنان Øاضر باشد تجربه‌ای اندک متÙاوت داشته باشد.
11 thoughts on “یوسÙ‌آباد، خیابان سی Ùˆ سوم: دنیا را غربی مصر٠می‌کنند Ùˆ شرقی تÙسیر”
“ناتور٠دشت” همان Catcher in the Rye است؟
بله! به Ùارسی بدین گونه ترجمه شده است.
مواÙقم. البته رمان قدیمی ها، تهران٠قدیم Ùˆ بازار٠ایستگاه٠اتوبوس٠تجریش٠دربند٠شیراز٠بهارنارنجش را خوب میآمدند Ùˆ رمانهای جدید هم بعدها شاید به خاطر تعلق به عواط٠نوستالژیکی اشان نام این جاها را Ù…ÛŒ آوردند…اما اسم خیابان ها خیلی Ú©Ù… Ùˆ به ندرت. انگار بعد از انقلاب رمان نویس ها یک جورهایی عمدا” از نام بردن مکان ها امتناع Ù…ÛŒ کردند. شاید یک دلیل دیگر اش اینکه باب نشد، این بود Ú©Ù‡ بعد از انقلاب، اسم همه ÛŒ پارک ها خیابان ها Ùˆ Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ها Ùˆ نیم Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ها Ùˆ سنگÙرش ها عوض شد Ùˆ شاید به کار بردنشان برای یک نویسنده نسل اولی Ùˆ Øتی دومی، یک جورهایی نامأنوس Ù…ÛŒ زد Ùˆ باعث Ù…ÛŒ شد به جای آنکه بنویسد “پارک Ùلان با او قرار گذاشتم” ØŒ بنویسد ” پارک نزدیک خانه امان با او قرار گذاشتم” . غلط نیست اما خب دلنشینی اثر Ú©Ù… Ù…ÛŒ شود.
چون تجسم کردن٠Ùضایی Ú©Ù‡ واقعاً خارج از کتاب عینیت داشته باشد دیگر نیاز به صر٠جزئیات ندارد Ùˆ از طر٠دیگه Ú©Ù…Ú© زیادی Ù…ÛŒ کند به بیشتر لذت بردن خواننده. مثل این Ù…ÛŒ ماند Ú©Ù‡ ناگهان اسمت را توی روزنامه ببینی!
البته اسم پارک لاله Ùˆ جمشیدیه را چند جایی دیدم بکار برده اند. Øتی مثلاً کاÙÙ‡ نادری. اما تا Øالا نداشته ایم کتابی جوری باشد Ú©Ù‡ انگار نقشه به روز دستت است Ùˆ Ù…ÛŒ دانی کجا ایستاده ای Ùˆ از Ú†Ù‡ زاویه داری نگاه Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ به شخصینت ها…
I really doubt that catcher in the Rye is popular only among “New York ian”s. Moreover, even if this is true it doesn’t mean the same kind of story in Tehran will be successful to the same extend. BTW, glad to hear you from Oonvare Donya
به zero: به نظرم اگر خوب از مکانها استÙاده شود اثر دلنشین Ù…ÛŒ شود. اگر هم نه Ù…ÛŒ شود اثری مکان Ùˆ زمان دار Ùˆ انقضا شدنی. به نظرم این کتاب چنین وضعیتی دارد.
به سامان: من هم خوشØالم خبری ازت دریاÙت کردم.
من البته ادعا نکردم Ú©Ù‡ معروÙیت ناتور دشت Ù…Øدود است به نیویورکی ها. چیزی Ú©Ù‡ نقل قول کردم تنها این است Ú©Ù‡ با وجود معروÙیت کتاب (طوری Ú©Ù‡ در کلاس های دبیرستانی خارجه! هم درسش Ù…ÛŒ دهند) بیشتر آدمها همه اشاره هایش را درک نمی کنند.
من به شخصه در مقام نقد ادبیات قرن بیستم امریکا نیستم در نتیجه نظر شخصی نمی دهم.
در ضمن ببخشید از این Ùاصله های مجازی ای Ú©Ù‡ باید باشند Ùˆ نیستند!
اینکه یک غیر تهرانی نمی تونه با Ùضای کتاب ارتباط برقرار کنه به نظر من هم درسته.
در مقایسه با ایده آلی Ú©Ù‡ آدم از ادبیات ایران انتظار داره با نظر شما در مورد کتاب مواÙقم، اما بین کارهای Ùعلاً مجوز گرÙته Ùˆ Ùعلاً موجود نویسنده های جوون بد نبود.
پیشنهاد Ù…ÛŒ کنم کتاب “نگران نباش” مهسا Ù…Øب علی را بخونید، برای دیدن عمق بلایی Ú©Ù‡ داره سر ادبیات بدبختمون میاد.(البته نظر شخصی منه،و الا “نگران نباش” جایزه گرÙته Ùˆ تØسین شده Ú©Ù„ÛŒ.)
به نرگس: باید بیش‌تر بخوانم تا وضع دست‌ام بیاید گرچه تجربه‌های Ù…Øدودم دست‌کم نشان نمی‌دهند ادبیات داستانی‌ی معاصرمان عجب گوهر Ú©Ø´Ù‌ناشده‌ایست. مشکل از چیست؟!
در ضمن ممنون از ضدمعرÙی‌ی کتاب! (;
به نظر من مشکل بیشتر از سیر قهقرایی به سمت سطØÛŒ شدنه Ú©Ù‡ عین باتلاق داره Ù…ÛŒ بلعه همه چیز رو.
مشکل Ùقط مال کتابای نویسنده های ایرانی نیست، Øتی بسیاری از ترجمه ها اینقدر بد Ùˆ ناشیانه اس Ú©Ù‡ نص٠وقت آدم صر٠این میشه Ú©Ù‡ Øدس بزنه مترجم برای Ú†Ù‡ واژه ای این معادل رو انتخاب کرده.
پ.ن.: نکته ی بامزه ی وبلاگ شما این دیالوگهاییه که تو کامنت دونی شکل میگیره، کلاً چیز خوبیه.:)
به نرگس: سطØی‌شدن … شاید. نکته‌ی جالبی است. باید بیش‌تر درباره‌اش Ùکر کنم Ùˆ مثلا ببینم Ú†Ù‡ چیزهایی باعث سطØی‌شدن Ú†Ù‡ چیزهای دیگری می‌شود.
Ù¾.Ù†:‌ بله، من Ú©Ù‡ بسیار از بØث‌های کامنتی لذت می‌برم.
نقد بی غرض Ùˆ Ù…Ùیدی بود . ممنونم.
http://www.biyataberavim.persianblog.ir
هم سÙرنامه خوب توش ميخوني هم كتاباي خوب مي بيني