استخوان‌خردکرده
می‌آید Ùˆ سبیل سبزنشده‌اش را به زور برای‌ام تاب می‌دهد Ùˆ می‌گوید «زمانه‌ی بدی شده است! هیچ چیزی سر جای‌اش نیست،؛ همه چیز بدتر شده است؛ Øی٠از گذشته» گویا Øالا صد سال زنده‌گی کرده است یا اصلا می‌داند ده بیست سال پیش دنیا دست Ú©Ù‡ بوده.
در دل می‌گویم «کاش دست‌کم صبر می‌کردی یک بار رد٠تیغ بر صورت‌ات می‌ماند» Ùˆ سرم را به اÙسوس تکان می‌دهم Ùˆ عصازنان می‌روم.
6 thoughts on “استخوان‌خردکرده”
:(( vaghan asle matlab ro gofty ..manam bad lajam migire
عالی‌جناب!‌ چه شده؟ بلايی سر پای مبارک آمده؟ عصا چرا؟
😀
مگر شما سیبیل ات چند دور می چرخد؟؟
نمیدونم باید بگم همه مون یه روز پیر میشیم Ùˆ یا اینکه باید به Øماقت جوان ها خندید Ùˆ یا وووو!!!
یعنی Øالا یک بار رد تیغ بر صورت Ù…ÛŒ موند این جور Ú†Ù¾ Ú†Ù¾ نگاش نمی کردی؟!بابا جان،دوره زمونه عوض شده.Øالا Ú©Ù‡ مثل اون زمان ها نیست تا زندگی نکرده باشی نمی Ùهمیدی دنیا دست کیه.الان بچه ÛŒ تو گهواره هم با آیپاد Ùˆ لپت تاپ بازی Ù…ÛŒ کنه Ú©Ù„ آمار از عصر پارینه سنگی به اینور Ùˆ Ù…ÛŒ تونه در بیاره!(خنده)
به هاله: ها ولله!
به لرد شارلون: ای بزرگ‌وار! اگر عصایی هست، دلیل‌ای ندارد جز دوری‌ی راه Ùˆ Ùراغ دوستان.
به zero: بسیار!
به منØÙ†ÛŒ شور: هیچ‌کدام. جوان‌ها جوان‌اند Ùˆ اگر جوانی نکنند عجیب است.
به تبسم: چه بگویم که امروز هر بچه‌ای با تیغ ژیلت پنج‌لبه بازی می‌کند.