بنیان اخلاق Ú†Ù‡ می‌تواند باشد؟ پاسخ‌ها متÙاوت‌اند. بعضی‌ها ممکن است پدیده‌ای ماورای‌طبیعی را وارد ماجرا کنند Ùˆ بنیان اخلاق را برخاسته‌ی آن پدیده بدانند. راه دیگر این است Ú©Ù‡ قوانین اخلاقی را نتیجه‌ی تواÙق‌های انسان‌ها Ùˆ تغییرات آن در طول سالیان سال بدانیم. Ùˆ البته می‌توان نگاه‌ای تکاملی – Ú†Ù‡ در Ø³Ø·Ø Ø¨ÛŒÙˆÙ„ÙˆÚ˜ÛŒÚ© Ùˆ Ú†Ù‡ در Ø³Ø·Ø Ùرهنگی – نیز به ماجرا داشت. غیر از دیدگاه اولی Ú©Ù‡ به نظرم نامربوط است، دیدگاه تواÙÙ‚ اجتماعی Ùˆ نگاه تکاملی به آن کاملا معقول است.
اما آن‌چه می‌خواهم درباره‌اش بنویسم Ú©Ù…ÛŒ تÙاوت دارد. می‌خواهم بپرسم Ú©Ù‡ آیا می‌شود بر اصول ابتدایی‌ای تواÙÙ‚ کرد Ùˆ بر روی آن‌ها قوانین اخلاقی را بنیان نهاد؟ این اصول ثابت نیستند. تغییر می‌کنند. تکامل می‌یابند. صØت‌شان هم پیشین نیست Ú©Ù‡ ØرÙ‌زدن از صØت اصول اخلاقی -دست‌کم از دیدگاه تجربی/منطقی- مهمل است (به هیوم می‌اندیشم). اما اصول‌ای هستند -یا به‌تر بگویم، می‌توانند باشند- Ú©Ù‡ قضایای استدلال‌شده از آن‌ها هم‌راستای قوانین Ùعلی‌ی اخلاقی هستند Ùˆ خیلی از مردم – نگویم همه – آن نتایج را اخلاقی می‌دانند. این اصول Ø´Ú©Ù„ Ùشرده‌ی قوانین Ùˆ باورهای اخلاقی‌‌اند. Ø´Ú©Ù„ ابسترکت آن‌های‌اند. زبان‌ای‌اند Ú©Ù‡ قوانین اخلاقی از آن زاده می‌شود.Ùˆ به همین خاطر می‌توان امید داشت Ú©Ù‡ قابلیت تعمیم به ما می‌دهند: در شرایطی Ú©Ù‡ پیش‌تر درباره‌شان Øر٠نمی‌زدیم یا به آن اصولا Ùکر نکرده بودیم نیز هم‌چنان توصیه‌ی اخلاقی بکنند (بدیهی است به generalization boundها Ùکر می‌کنم).
بگذاریم یکی دو مثال از این دست اصول بزنم:
-  توصیه‌ی اخلاقی برای انسان‌هاباید طوری باشد Ú©Ù‡ اگر نام آدم‌ها را تغییر بدهیم، توصیه تغییر نکند (Ùرم‌های دیگر چنین اصل‌ای: خود را به جای دیگران بگذارد Ùˆ ببین آیا دوست داری چنان چیزی برای‌ات رخ دهد یا خیر؛ آن‌چه را Ú©Ù‡ برای خود نمی‌پسندی، برای هم‌سایه‌ات هم نپسند).
-  زجر انسانی غیراخلاقی است.
- …
 همه‌ی این مقدمه‌ها را Ú¯Ùتم تا برسم به این نکته‌ای Ú©Ù‡ در پاراگرا٠بعدی خواهم آورد.
چند روز پیش به این می‌اندیشیدم Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ معیارهایی را در تدوین قوانین اخلاقی‌ای Ú©Ù‡ گستره‌ای بیش از انسان‌ها دارد باید در نظر بگیریم؟ مثلا می‌دانیم Ú©Ù‡ آزمایش‌های پزشکی‌ی خطرناک بر روی انسان‌ها ØªÙ‚Ø¨ÛŒØ Ø´Ø¯Ù‡ است (بگذریم Ú©Ù‡ نازی‌ها چنین کرده‌اند؛ امریکایی‌های پس از جنگ جهانی‌ی دوم چنین کرده‌اند Ùˆ اØتمالا خیلی‌های دیگر). با این Øال خیلی‌ها مشکل چندان‌ای با آزمایش روی Øیوانات ندارند (جدا از گروه‌های Øمایت از Øیوانات). Ùˆ البته میزان مواÙقت یا مخالÙ‌شان بستگی به Øیوان دارد. مثلا آزمایش روی موش کاملا قابل قبول است (جز اÙراد رقیق‌القلب Ú©Ù‡ به هر Øال دل‌شان نمی‌آید خون ببینند). خوک Ùˆ گربه نیز به هم‌چنین. اما وقتی صØبت از شامپانزه می‌شود، ماجرا خیلی Ùرق می‌کند. هم‌چنان کاسه‌ی سر شامپانزه را باز می‌کنیم Ùˆ به مغزش الکترود وصل می‌کنیم، اما اØتمالا چنین کاری را بی‌ملاØظه انجام نمی‌دهیم. سوال این است Ú©Ù‡ چرا این‌گونه است Ùˆ اصل اخلاقی‌ی پشت همه‌ی این‌ها چیست؟
به نظرم آمد اصل اخلاقی چنین چیزی است: «پلیدی‌ی آسیب‌رساندن به موجود رابطه‌ی مستقیم با Ø³Ø·Ø Ø®ÙˆØ¯Ø¢Ú¯Ø§Ù‡ÛŒâ€ŒÛŒ آن موجود دارد.»
در نتیجه در آزمایش‌ پزشکی موش که خودآگاهی‌ی کم‌تری نسبت به یک آغازین دارد، بیش‌تر آسیب می‌بیند و انسان کم‌تر از پسرعموهای شامپانزه‌اش!
دو نکته‌ی دیگر بگویم:
Û±) این قانون اخلاقی می‌تواند به ماشین‌ها نیز تعمیم یابد. Ø³Ø·Ø Ø®ÙˆØ¯Ø¢Ú¯Ø§Ù‡ÛŒâ€ŒÛŒ ماشین (روبات) میزان پلیدی‌ی آسیب‌رساندن به آن را مشخص می‌کند. بیش‌تر ماشین‌های Ùعلی طبق تعریÙ‌های قابل قبول از خودآگاهی، دارای خودآگاهی‌ی صÙرند. در نتیجه پلیدی‌ی آسیب‌رساندن به آن‌ها نه به خاطر آسیب به خود آن‌ها Ú©Ù‡ به خاطر آسیب به دیگران است (من نباید قهوه‌ی داغ روی کامپیوتر دیگری بریزم نه به این دلیل Ú©Ù‡ کامپیوتر رنج می‌کشد Ùˆ رنج‌اش را درک می‌کند بلکه به این دلیل Ú©Ù‡ صاØب کامپیوتر رنج خواهد کشید).
Û²) خودآگاهی‌ی انسان‌ها از دو جنبه ثابت نیست. یک این‌که بعضی آدم‌ها بیش‌تر از دیگران خودآگاه‌اند Ùˆ بعضی کم‌تر. به طور خاص به تÙاوت‌های بیولوژیک مغز می‌اندیشم: مثلا کودکان‌ای Ú©Ù‡ بی‌کورتکس متولد می‌شوند؛ یا آسیب‌دیده‌های مغزی؛ Ùˆ خیلی نمونه‌های دیگری Ú©Ù‡ Øتی جزو بیماری Øساب نمی‌شود Ùˆ تÙاوت آدم‌ها با یک‌دیگر است. جنبه‌ی دیگر این است Ú©Ù‡ هر شخص واØد در طول زمان‌های مختل٠نیز خودآگاهی‌اش Ú©Ù… Ùˆ زیاد می‌شود. مثلا وقتی الکل نوشیده است یا از مخدر استÙاده کرده، یا زمان‌ای Ú©Ù‡ تازه بیدار شدهْ میزان خودآگاهی‌اش Ú©Ù… یا زیاد می‌شود. Øال اگر تواÙÙ‚ کنیم Ú©Ù‡ اصل اخلاقی‌ی پیش‌نهادی‌ام قابل قبول است، آن وقت تکلی٠اخلاقی‌مان درباره‌ی چنین تÙاوت‌هایی چیست؟
شاید پاسخ این باشد Ú©Ù‡ مشکل‌ای در چنین شرایطی پیش نمی‌آید چون کمینه‌ی خودآگاهی‌ی Ùرد در بیش‌تر Øالات آن‌قدر زیاد است Ú©Ù‡ تبعیت از قوانین پایه‌ای اخلاقی را -آن‌چه در Øال Øاضر پایه‌ای می‌دانیم- بر او واجب کند. یا شاید می‌توان نوع‌ای متوسط زمانی‌ی میزان خودآگاهی‌ی موجود را به عنوان میزان خودآگاهی‌اش در نظر گرÙت Ùˆ بر اساس آن قضاوت کرد.
دوشنبه Û±Û° اکتبر Û²Û°Û±Û± – مصاد٠با Thanksgiving کانادایی