Mashdi will be back
کت سنگین بر دوش
در کولاک ظلمات شب
در٠خانه‌ای باز شد
و از شراره‌ی نور
بزرگ‌مردی پدیدار شد، تنها
عازم به راه.
روستاها سپری شدند
کشورها پشت سر نهاده شدند
قاره‌ها گذشتند
دریاها ÙØªØ Ø´Ø¯Ù†Ø¯
شب‌ها تاریک
روزها غم‌ناک
و مرد
خیره‌سرانه
هم‌چنان به سوی غرب ÙرانکوÙÙ† راه می‌سپارد.
در خلوت گوشه‌ها
در شلوغی‌ی انبوه
مردمان
چشم به انتظار نشسته‌اند
Ùˆ بی‌وقÙÙ‡ می‌پرسند
آرام، زیر لب – این‌جا
بلند، به Ùریاد – آن‌جا
«مشدی کی خواهد آمد؟»