می‌نویسد شاید که به زبان آید

می‌نویسد شاید که به زبان آید

آقا جان! شورش را در آورده‌ است از بس نمی‌نویسد این حضرت سولوژن – دامت برکاته. Ú†Ù‡ خبر است بابا؟ از بس ننوشته، مطمئن‌ام خوانندگان‌اش همگی دپرسیون گرفته‌اند Ùˆ له‌له‌زنان منتظر جرعه‌ای، یا تو بگو قطره‌ای، از دانش بی‌کران Ùˆ علم عالم‌نوازش‌اند. دی‌روز با کمال احترام Ùˆ با ادب فراوان گوش‌اش را محکم گرفتم Ùˆ فریاد برآوردم: «یا شیخ، ای فرشته‌ی روی زمین، کربلایی سولوژن، گلابی‌ی عالم لاهوت Ùˆ آناناس ناسوت، ای پاپ سولوژنیوس کبیر، بنویس!»
– منظورت «اقرا!» است؟
– نه، اون مال یکی دیگه بود. بنویس! بِهْ نِهْ ویس!
آن حضرت به عمق چاه تفکر فرو رفت، سری به افسوس تکان داد و آه‌ای دردمند کشید و زیر لب نجوا کرد: «نتوانم!»
متعجبانه چرایی‌اش را پرسیدم و او ماورای بشرانه گفت آن‌چه را که نتوان در هیچ زبان‌ای بیان کرد؛ و بیان کرد آن‌چه را که نتوان با هیچ صوت‌ای گفت.

زلیخا جیغ فرابنفش کشید. کلاغ‌ها بال کشیدند. صدای فالش تمرینِ صورِ اسرافیل از دوردست‌ها آمد. حواریون چپ‌چپکی به موعود نگریستند و زیرزیرکی به ساعت مچی‌های‌شان اشاره کردند.

من هوش از سر به کف داده و چشمان‌ام چهارتا گشته و اشک در کاسه‌شان جمع‌شده، فریادکشان سر به بیابان نهادم و جنگل‌ها به سراب دیدم و بحرها به آبِ دیده گریستم و عالم معنا جوییدم و این دنیا را به انتها رساندم و زمان را از عقب تا جلو و از جلو تا عقب به معرفت کاوییدم و دست‌کم دو بار صاحب‌اش را دیدم که شال و کلاه می‌کرد تا این‌که باز به نزد حضرت‌اش در آمدم و چهارزانو به ادب زیر پای‌اش مغموم در سکوت نشستم.
در همین لحظه سولوژن در آمد و گفت: «آن سِکِندْ تاتْ (on second thought)، چرا که نه؟!»

زلیخا سرویس میوه‌خوری‌اش را از انباری در آورد. پنگوین‌ها دوباره تخم گذاشتند. در واکنش به آمادگی‌ی آن دنیا، کیهان شیشکی کشید Ùˆ آنتروپی‌اش را نصف کرد. اسرافیل آسوده‌خیال صورش را در جعبه‌ای گذاشت Ùˆ درش را دو-قفله کرد Ùˆ بساط مطربی‌اش را درآورد. حواریون شانه بالا انداختند Ùˆ به تخت‌های مقررشان بازگشته، حوری در بغلْ به مِیْ نوشی Ùˆ نان Ùˆ کره Ùˆ انگبین‌خوری‌شان ادامه دادند. Ùˆ قرار ما هم بر آن شد Ú©Ù‡ اگر از دست برآید سولوژن‌مان برای‌تان قصه بگوید Ùˆ در ضدخاطرات بگذارد – شاید Ú©Ù‡ خلق‌ای را خوش بیاید Ùˆ غصه‌ها نه Ú©Ù‡ سر آید اما دست‌کم به زبان آید.

8 thoughts on “می‌نویسد شاید Ú©Ù‡ به زبان آید

  1. هاها هاها ها!‌
    حضرت قدسی، عالی جناب دو عالم،‌ ای دلیل آفرینش، بسی نیک بود و حظ وافر بردیم و نصیب فراوان. آن چنان که سوقراطس فرماید، ما منتظر دومی‌ش هستیم، هیچ جا نمی‌ریم، همین جا هستیم.

  2. به لرد شارلون: ای بزرگ‌وار! همین جا باشید که آخرت نزدیک است.
    به روزبه دانشور: پناه، پناه!

  3. به تبسم: ترجیحا چرا! (; ممنون.

  4. 🙂 محشر بود بعد از دوقرن سکوت .
    تعظیم عرض میکنیم .
    کاغد Ùˆ قلم به دست ایستاده ایم نت برداریم . 🙂

  5. به ناشناس: خیلی ممنون! صبر کنید که نوشته‌ها روان خواهد شد. اما چرا ناشناس؟

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *