می‌نویسد شاید که به زبان آید
آقا جان! شورش را در آورده‌ است از بس نمی‌نویسد این ØØ¶Ø±Øª سولوژن – دامت برکاته. Ú†Ù‡ خبر است بابا؟ از بس ننوشته، مطمئن‌ام خوانندگان‌اش همگی دپرسیون Ú¯Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù†Ø¯ Ùˆ له‌له‌زنان منتظر جرعه‌ای، یا تو بگو قطره‌ای، از دانش بی‌کران Ùˆ علم عالم‌نوازش‌اند. دی‌روز با کمال Ø§ØØªØ±Ø§Ù… Ùˆ با ادب ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù† گوش‌اش را Ù…ØÚ©Ù… Ú¯Ø±ÙØªÙ… Ùˆ ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ برآوردم: «یا شیخ، ای ÙØ±Ø´ØªÙ‡â€ŒÛŒ روی زمین، کربلایی سولوژن، گلابی‌ی عالم لاهوت Ùˆ آناناس ناسوت، ای پاپ سولوژنیوس کبیر، بنویس!»
– منظورت «اقرا!» است؟
– نه، اون مال یکی دیگه بود. بنویس! بÙهْ Ù†Ùهْ ویس!
آن ØØ¶Ø±Øª به عمق چاه تÙکر ÙØ±Ùˆ Ø±ÙØªØŒ سری به Ø§ÙØ³ÙˆØ³ تکان داد Ùˆ آه‌ای دردمند کشید Ùˆ زیر لب نجوا کرد: «نتوانم!»
متعجبانه چرایی‌اش را پرسیدم Ùˆ او ماورای بشرانه Ú¯ÙØª آن‌چه را Ú©Ù‡ نتوان در هیچ زبان‌ای بیان کرد؛ Ùˆ بیان کرد آن‌چه را Ú©Ù‡ نتوان با هیچ صوت‌ای Ú¯ÙØª.
زلیخا جیغ ÙØ±Ø§Ø¨Ù†ÙØ´ کشید. کلاغ‌ها بال کشیدند. صدای ÙØ§Ù„Ø´ تمرین٠صور٠اسراÙیل از دوردست‌ها آمد. ØÙˆØ§Ø±ÛŒÙˆÙ† چپ‌چپکی به موعود نگریستند Ùˆ زیرزیرکی به ساعت مچی‌های‌شان اشاره کردند.
من هوش از سر به ک٠داده Ùˆ چشمان‌ام چهارتا گشته Ùˆ اشک در کاسه‌شان جمع‌شده، ÙØ±ÛŒØ§Ø¯Ú©Ø´Ø§Ù† سر به بیابان نهادم Ùˆ جنگل‌ها به سراب دیدم Ùˆ Ø¨ØØ±Ù‡Ø§ به آب٠دیده گریستم Ùˆ عالم معنا جوییدم Ùˆ این دنیا را به انتها رساندم Ùˆ زمان را از عقب تا جلو Ùˆ از جلو تا عقب به Ù…Ø¹Ø±ÙØª کاوییدم Ùˆ دست‌کم دو بار ØµØ§ØØ¨â€ŒØ§Ø´ را دیدم Ú©Ù‡ شال Ùˆ کلاه می‌کرد تا این‌که باز به نزد ØØ¶Ø±Øªâ€ŒØ§Ø´ در آمدم Ùˆ چهارزانو به ادب زیر پای‌اش مغموم در سکوت نشستم.
در همین Ù„ØØ¸Ù‡ سولوژن در آمد Ùˆ Ú¯ÙØª: «آن سÙÚ©Ùندْ تاتْ (on second thought)ØŒ چرا Ú©Ù‡ نه؟!»
زلیخا سرویس میوه‌خوری‌اش را از انباری در آورد. پنگوین‌ها دوباره تخم گذاشتند. در واکنش به آمادگی‌ی آن دنیا، کیهان شیشکی کشید Ùˆ آنتروپی‌اش را نص٠کرد. اسراÙیل آسوده‌خیال صورش را در جعبه‌ای گذاشت Ùˆ درش را دو-Ù‚Ùله کرد Ùˆ بساط مطربی‌اش را درآورد. ØÙˆØ§Ø±ÛŒÙˆÙ† شانه بالا انداختند Ùˆ به تخت‌های مقررشان بازگشته، ØÙˆØ±ÛŒ در بغلْ به Ù…Ùیْ نوشی Ùˆ نان Ùˆ کره Ùˆ انگبین‌خوری‌شان ادامه دادند. Ùˆ قرار ما هم بر آن شد Ú©Ù‡ اگر از دست برآید سولوژن‌مان برای‌تان قصه بگوید Ùˆ در ضدخاطرات بگذارد – شاید Ú©Ù‡ خلق‌ای را خوش بیاید Ùˆ غصه‌ها نه Ú©Ù‡ سر آید اما دست‌کم به زبان آید.
8 thoughts on “می‌نویسد شاید Ú©Ù‡ به زبان آید”
هاها هاها ها!‌
ØØ¶Ø±Øª قدسی، عالی جناب دو عالم،‌ ای دلیل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ØŒ بسی نیک بود Ùˆ ØØ¸ ÙˆØ§ÙØ± بردیم Ùˆ نصیب ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù†. آن چنان Ú©Ù‡ سوقراطس ÙØ±Ù…اید، ما منتظر دومی‌ش هستیم، هیچ جا نمی‌ریم، همین جا هستیم.
پناه بر خدا!
عالم ناهوت؟! Ø§ØØªÙ…الا لاهوت نبوده؟!
به لرد شارلون: ای بزرگ‌وار! همین جا باشید که آخرت نزدیک است.
به روزبه دانشور: پناه، پناه!
به تبسم: ØªØ±Ø¬ÛŒØØ§ چرا! (; ممنون.
🙂 Ù…ØØ´Ø± بود بعد از دوقرن سکوت .
تعظیم عرض میکنیم .
کاغد Ùˆ قلم به دست ایستاده ایم نت برداریم . 🙂
به ناشناس: خیلی ممنون! صبر کنید که نوشته‌ها روان خواهد شد. اما چرا ناشناس؟
🙂