یازده سالگی
برای خودم هم باورکردنی نیست، اما واقعیت دارد: ضدخاطرات یازده ساله شد.
Ú†Ù‡ شد Ú©Ù‡ ضدخاطرات را نوشتم؟ Ú†Ù‡ Øس‌ای داشتم؟ شوق کش٠سرزمین‌ای تازه؟ Ùˆ یا بستری برای تمرین نوشتن؟ آیا آن زمان Ú©Ù‡ به نوشتن در این‌جا آغازیدم، از خوانده‌شدن می‌ترسیدم یا لذت می‌بردم؟ یا شاید هم هر دو!
واقعیت این است Ú©Ù‡ یازده سال پیش آن‌قدر دوردست است Ú©Ù‡ هر خاطره‌ای Ú©Ù‡ از آن داشته باشم نادقیق است – Øتی اگر بر این توهم باشم Ú©Ù‡ همه چیز انگار همین چند روز پیش بود. می‌توانم Øدس‌هایی بزنم از Øس‌ها Ùˆ Ùکرهای‌ام. می‌توانم تقلب کنم Ùˆ بروم ببینم آن زمان Ú†Ù‡ چیزهایی نوشته‌ام: به هر Øال یکی از مهم‌ترین کارکردهای وبلاگ همین ثبت وقایع Ùˆ اÙکار شخصی است. یک سری شاهد دیگر هم دارم. مثلا می‌دانم Ú©Ù‡ آن روز، زادروز یکی از مهم‌ترین آدم‌های زندگی‌ام است. Øدس می‌زنم (ولی مطمئن نیستم) Ú©Ù‡ روزی Ú©Ù‡ ضدخاطرات را به راه انداختم، در ساعت‌های پیش از جشن تولد بوده است. شاید، شاید هم نه. اکنون جزییات خیلی مهم نیستند. آن‌چه مهم است این‌که در نقطه‌ای از زمان-مکان (â€Û±Û· ژانویه Û²Û°Û°Û²-مرکز شهر تهران، ایران) به این نتیجه رسیدم Ú©Ù‡ می‌خواهم سرگرمی-تجربه‌ی تازه‌ای داشته باشم Ùˆ پس از آن ثابت‌قدم به تصمیم‌ام ÙˆÙادار ماندم Ùˆ یازده سال مرتب (یا نیمه‌مرتب) از این گوشه Ùˆ آن گوشه‌ی دنیا در آن نوشتم. شاید Ú©Ù…ÛŒ طنزآلود باشد Ú©Ù‡ تقریبا در هیچ پروژه‌ی دیگری این چنین ثبات‌قدم نداشته‌ام (شاید Ùقط با یک استثنا).
آیا ضدخاطرات برای من تجربه‌ی خوب‌ای بوده است؟ آیا از نوشتن‌اش راضی‌ام؟ آیا دوست داشتم جور دیگری می‌نوشتم؟ آیا دل‌ام می‌خواست به جای این همه وقت‌ای Ú©Ù‡ صرÙ‌اش کرده‌ام، کار دیگری می‌کردم؟ برنامه‌ام برای آینده‌اش چیست؟ دوست دارم به کجا برود؟ اصلا برنامه‌ای دارم؟
درباره‌ی همه‌ی این سوال‌ها می‌توان Øسابی اندیشید Ùˆ Øر٠زد. چنین نمی‌کنم. امروز Ùقط تولدش را با پست‌ات در ضدخاطرات جشن می‌گیرم: مختصر Ùˆ Ù…Ùید!
6 thoughts on “یازده سالگی”
سلام، تبریک می‌گم.
همه ÛŒ سوال هایی Ú©Ù‡ Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯ÛŒ Ù…ÛŒ تواند از طر٠خواننده ÛŒ مرتب یا نیمه مرتب 11 ساله ÛŒ وبلاگ تو هم Ù…Ø·Ø±Ø Ø´ÙˆØ¯. خواندن دست نوشته های یک هم دانشگاهی Ú©Ù‡ سال ها ندیدی اش Ùˆ اگر به مدد عکس های Ùیس بوک نبود به سختی Ù…ÛŒ توانستی چهره اش را به درستی به خاطر آوری. تولد وبلاگت مبارک 🙂
تا به این جاش که مبارک باشه. به امید جشن تولد صد سالگی‌اش!
ممنون از تبریک‌ها! (:
با كمي تاخير مبارك باشد. 🙂
البته بايد اعترا٠كنم كه يك كم Øسوديم هم شد. اين كه زماني وبلاگم رو با اين هد٠شروع كردم كه مرتب توش بنويسم چون Ùكر مي كردم Ùˆ مي كنم كه Øر٠براي زدن است نه خوردن. اما تنبلي Ùˆ مشغله ها كه البته بدون تعار٠تنبلي دليل مهمتري بود باعث شد كه مدت هاي طولاني وبلاگم خاك بخورد.
اما يك هم Ùضولي. اون Ú†Ù‡ پروژه ديگه اي بود كه تونست با نوشتن تو اين وبلاگ برابري كنه؟ 🙂