Browsed by
Month: June 2013

جامعه‌شناسی مقاومت

جامعه‌شناسی مقاومت

بحث مهم‌ای در جامعه‌شناسی‌ی مقاومت این است که آیا پاسخ‌مان باید overshoot داشته باشد یا خیر. برای هر دو حالت هم می‌شود مزیت‌ها و معایب‌ای برشمرد. حالا بروید بحث کنید!

روحانی آمد!

روحانی آمد!

دی‌شب دیر خوابیدم. ظهر بیدار شدم. چشم که باز کردم اولین خبری که خواندم این بود: روحانی رییس جمهور منتخب شد. خوش‌حال‌ام!

روحانی را آن‌قدر خوب نمی‌شناسم که بخواهم درباره‌اش نظری قطعی بدهم، اما به نظر می‌آید باور عمومی این است که به هر حال روحانی یک اصطلاح‌طلب با عقاید لیبرالی نیست. روحانی به کمپ محافظه‌کاران نزدیک‌تر بود، اما با این حال بین همه‌ی نامزدهای موجود به عقاید خیلی از ما نزدیک‌تر است.‍ نکته‌ی مهم اما این‌که سیاست‌مدار خوب می‌تواند تغییر کند و به خواست گروه حمایت‌کننده‌اش (حالا چه از واسطه‌ی حزب باشد و چه مستقیم از مردم و یا فلان تشکیلات نهان) نزدیک شود و آن را پیش ببرد. همان‌طور که موسوی نیز چنین بود. عقاید میرحسین موسوی در ابتدای فرآیند انتخابات خیلی با عقاید نزدیک روز انتخابات یا پس از آن فرق داشت. گفتمان اولیه‌ی او، گفتمان دهه‌ی شصت‌ای بود. گفتمان نهایی، گفتمان اصطلاح‌طلبانه بود.

انتخابات تنها یکی از بازه‌های زمانی است که می‌توان بر سیاست کشور تاثیر گذاشت. اشتباه است اگر تنها از همین فرصت استفاده کنیم و تا چهار سال بعد خاموش باشیم. آن‌هایی که ایران را این‌گونه که هست نمی‌خواهند و ایرانی آزادتر، ثروت‌مندتر و دوست‌داشتنی‌تر می‌خواهند باید از هر لحظه‌ی ممکن استفاده کنند. شادی‌کردن‌های‌مان که تمام شد برویم فکر کنیم ببینیم در این چهار سال چه‌ها می‌توانیم بکنیم.

استفتا از پاپ سولوژنیوس اول من باب انتخابات

استفتا از پاپ سولوژنیوس اول من باب انتخابات

می‌دانم که سجل‌های‌تان در دست، شال و کلاه‌کرده، کفش‌ها به پا، مضطرب به ساعت‌های‌تان می‌نگرید و عرق از پیشانی پاک می‌کنید و تشنه‌اید بدانید نظر انتخاباتی‌ی حضرت پاپ سولوژنیوس اول چیست.

عزیزان!
بدانید که پاپ‌تان در بحر انتخابات اندر شد و به جست‌وجوی غار معرفت به اعماق زد. ولکن توفان سیاست و گردآب احساساتْ دریای اندیشه را سخت متلاطم کرده بود و آب‌اش را تیره و کدر. حاصل سفر این غواص اندیشه‌ها، جوینده‌ی نورها در همه‌ی طیف‌های مرئی و نامرئی، نماینده پروردگار بر زمین و خود پروردگار در آسمان نه گوهری است از غار معرفت و نه دُری است از راه مغفرت که سخن‌گفتن از معرفت در این آب کدر رسم صداقت نباشد و امید مغفرت‌دادن به بندگانْ رسم پیامبران قرن آگاهی.

آن‌چه پاپ‌تان گفت تا به شما بگویم این است: «از نظرم رای‌دادن به‌تر از رای‌ندادن است. من اگر می‌توانستم رای می‌دادم. خودتان عاقل‌اید و می‌فهمید چه می‌کنید. باریکلا!»

چه ساده! چه موجز! چه فروتنانه!
در ضمن آن بزرگ‌وار، پاپ سولوژنیوس اول فرمودند که آیه انتخابات را که هشت سال پیش نزول کرده بود دوباره برای‌تان بازگو کنم:

«مبادا آنان‌ای از شما که رای داده‌اند دیگران‌ای را که رای نداده‌اند شماتت کنند؛ و تحریمیان از مزدور و خیانت‌کار خواندن رای‌دهندگان برحذر باشند. بدانید در هر چیز حکمت‌ای است که شما از آن بی‌خبرید. به خداوند توکل کنید که او داناتر است.»

دوست داری به جای من که دوست دارم رای بدم رای بدی؟

دوست داری به جای من که دوست دارم رای بدم رای بدی؟

سنت تازه: آقا جان، خانم جان! من خارج‌نشین‌ام. دل‌ام می‌خواهد رای بدهم، اما در کشورمان یا در شهرمان صندوق رای نیست. گشادی‌ام می‌آید یا شاید هم نمی‌توانم خودم رای بدهم. به هر حال مشکل دارم، می‌فهمی؟!
تو اما داخل‌نشین‌ای! یا شاید هم خارج‌نشین نزدیک صندوق. ولی تحریمی هستی. یا شاید تحریمی نیستی، اما رای هم نمی‌خواهی بدهی. مثلا بعضی‌ها ضد پفک نیستند، اما پفک هم دوست ندارند بخورند. تو از همان‌هایی. استفراغ نمی‌کنی اما، می‌کنی؟ حالا من می‌گویم تو بیا برو به جای من رای بده. چرا که نه؟(*) تازه صفحه‌ی فیس‌بوک هم برای چنین کاری می‌سازم. خیلی هم احساس هوش‌مندی و نبوغ شهروندی می‌کنم از این ایده.

سنت قدیم: آقا جان، خانم جان! من ساندیس دارم، تو نداری! من دل‌ام می‌خواهد خیلی رای بدهم، اما فقط یک شناسنامه دارم. من سیرم، تو گشنه‌ی در و دهات هستی. سوار اتوبوس‌ات می‌کنم، چلوکباب به‌ات می‌دهم، ساندیس هم می‌دهم بخوری، تو برو به نامزد من رای بده.

سنت قدیم‌تر: آقا جان، خانم جان! من زنده‌ام، تو مرده! من دل‌ام می‌خواهد خیلی رای بدهم، اما فقط یک شناسنامه دارم. مرجع تقلید من گفته فلان نامزد اصلح است. رای‌دادن به او مستحب، نه اصلا واجب، است.‌ همان‌طور Ú©Ù‡ نمازخواندن پشت مرده در روز قیامت برای شخص مرده حساب می‌شود، رای به فلانی هم درهای بهشت را بر او باز می‌کند – حتی اگر ماه‌ها یا سال‌ها از مرگ‌ات گذشته باشد. سجل‌ات را برمی‌دارم Ùˆ کرور کرور رای می‌دهم. هم برای من خوب است، هم برای تو انشالله!

(*): این سنت تازه(!) هنوز مشخص نکرده که طرف مقابل چه چیزی در این داد و ستد گیرش می‌آید. به‌ترین چیزی که تا به حال دیده‌ام این است که طرف «لباس سبز» می‌پوشد. سبز البته رنگ قشنگی است (و سمبل مقاومت است برای خیلی‌ها) ولی چرا بقیه باید از سبزپوشیدن طرف آن‌قدر حال کنند که حاضر باشند از مخالفت‌شان با نفس رای‌دادن کوتاه بیایند، شال و کلاه کنند و تو بگو تا دم کوچه بروند. اول می‌خواستم بگویم اگر طرف بیکینی سبز بپوشد و عکس‌اش را بفرستد یک چیزی. بعد دیدم این هم ارزش‌اش را ندارد. هر کس‌ای که به اینترنت دست‌رسی دارد و اینترنت‌اش فیلتر نیست در فاصله‌ی زمانی کم‌تر از یک دقیقه می‌تواند عکس یک سوپرمدل با بیکینی سبزرنگ پیدا کند. (جدا از این‌که چنین کاری استفاده ابزاری از زن است؛ ولی آن مساله‌ی دیگری‌ست.)یک فرد مخالف رای‌دادن آدم بی‌شعوری نیست. خودش فکر کرده و به این نتیجه رسیده که نمی‌خواهد رای بدهد. حالا بیاید به جای ما رای بدهد؟ به قول خارجی‌ها کمی dignity طرف مقابل را در نظر بگیرید جان عمه‌تان!

توضیح اضافی: این نوشته را ابتدا در فیس‌بوک گذاشتم. بعضی‌ها خوش‌شان آمد، ولی چند نفری از دوستان‌ام هم به‌شان برخورد انگار. در ضمن بعضی‌ها گویا برداشت کردند که موضع من در یک سوی دوقطبی رای‌دادن/ندادن قرار دارد و رای‌ندادن را توصیه می‌کنم. خیر! شاید به زودی پیش از انتخابات درباره‌اش بنویسم (اگر وقت شود!)، اما خلاصه این‌که تصمیم هر دوی رای‌دهندگان/رای‌ندهندگان برای‌ام کم و بیش قابل درک است. و اگر می‌توانستم خودم رای بدهم، رای می‌دادم.

نوشته‌ای سیاسی-تخیلی: ریش سفیدی و ضرورت وجود احزاب سیاسی

نوشته‌ای سیاسی-تخیلی: ریش سفیدی و ضرورت وجود احزاب سیاسی

 دکتر عارف از نامزدی‌ی ریاست جمهوری انصراف می‌دهد. در نامه‌ی انصراف‌اش از کلمات‌ای چون «در مقام رهبری اصلاحات»، «مصلحت»، «تمکین»، «حق و تکلیف» و «خلق حماسه سیاسی» استفاده می‌کند. با عرض احترام به دکتر عارف و آقای خاتمی، نمی‌توانم یاد سلسله‌مراتب قبیله‌ای و سیاست‌های ریش سفیدی نیافتم. این بخش سیاسی‌ی نوشته‌ام!

بخش تخیلی‌اش این‌که آرزو می‌کنم روزگاری ایران دارای احزاب سیاسی واقعی شود. در حال حاضر دست‌کم دو مشکل وجود دارد. مشکل اول که تا به حال چند بار به‌مان ضربه زده است این است که افرادی با برنامه‌های کم و بیش مشابه (و دارای طیف طرف‌داران کم و بیش یک‌سان) هم‌زمان نامزد شده‌اند و رای‌هایی را که می‌توانست به یک تفکر واریز شود بین هم تقسیم کرده‌اند.

مشکل دوم -که تا جایی که دیده‌ام کم‌تر درباره‌اش بحث می‌شود- این است که نامزدها حرف‌های قشنگ زیاد می‌زنند (البته نه همه‌شان!) اما هیچ ضمانت‌ای وجود ندارد که پس از انتخاب‌شدن همان حرف‌ها را پیاده کنند. به عنوان مثال الان کاملا متصور است که همه‌ی نامزدها، گفتمان اصطلاح‌طلبی/لیبرالی داشته باشند ولی بعدتر رفتاری محافظه‌کاران نشان دهند (یا برعکس). ممکن است بعدترها خیلی‌ها به‌شان انتقاد کنند که آن همه حرف‌های قشنگ چه شد، اما آن افراد قدرت قانونی‌ی مستقیم‌ای بر رییس جمهور ندارند (مگر از طریق همان سیاست‌های قبیله‌ای). از طرف دیگر اگر شرایطی باشد که من به حزب و نامزدش رای بدهم آن وقت می‌توانم کم و بیش مطمئن باشم که رفتار رییس جمهور تا حد خوبی پایدار خواهد بود.

البته همان‌طور که گفتم این دو پاراگراف آخر بخش تخیلی‌ی این نوشته بود ازیرا فعلا مشکلات پایه‌ای‌تری بر مملکت چنگ انداخته است.

متخصصان سیاسی و بازارهای پیش‌بینی

متخصصان سیاسی و بازارهای پیش‌بینی

یکی از ویژگی‌های ایام انتخابات کثرت پیش‌بینی‌ها و تحلیل‌های سیاسی ناهم‌سو است: فلانی نامزد می‌شود/نمی‌شود، بهمانی تایید می‌شود/نمی‌شود، فلان شخص از بهمانی حمایت می‌کند/نمی‌کند، تبلیغات داغ است/نیست، حضور مردم چشم‌گیر خواهد بود/نخواهد بود و در نهایت آیا این بابا رییس جمهور می‌شود یا نه. این پیش‌بینی‌ها هم از جانب مردم عادی (یعنی من و شما) انجام می‌شود و هم از جانب کسان‌ای که یا فعال-نیم‌چه‌فعال سیاسی‌اند و به کلی منبع آگاه و موثق دست‌رسی دارند. این پیش‌بینی‌ها خیلی وقت‌ها آن‌قدر با قطعیت و یقین انجام می‌شود که آدم تصور می‌کند که اگر به حرف‌شان گوش ندهد خطای بزرگ‌ای کرده است.

[توضیح: این متن پیش از اعلام نامزدی‌ها نوشته شده بود. دنبال زمان‌ای بودم Ú©Ù‡ کامل‌ترش بکنم – مخصوصا قسمت انتهایی‌اش را – اما وقت‌ای پیش نیامد. حرف اصلی‌ام البته ربطی به این ندارد Ú©Ù‡ مثلا خاتمی نیامد یا هاشمی خواست بیاید Ùˆ نشد Ú©Ù‡ بیاید یا چیزهایی از این دست.]

واقعیت این است که این حجم عظیم پیش‌بینی‌ها در اکثر مواقع غلطند و همین موضوع است که مشکل‌ساز می‌شود: کس‌ای نمی‌آید یقه‌ی متخصصان امور سیاسی -چه خرد و چه درشت- را بگیرد و بگوید «آقا جان، خانم جان بدجوری چرت گفتی!» و آن شخص را مسوول بداند و ادعای غرامت کند. فوق‌اش کمی آدم‌ها کل‌کل می‌کنند و چند روز یا چند ماه بعد همه همه چیز را فراموش می‌کنند. و سر موضوع داغ بعدی (انتخابات باشد یا چیزی دیگر) دوباره همان افراد دهان باز می‌کنند و نظر می‌دهند.

اگر طرف خود را متخصص امری می‌داند آن‌گاه انتظار می‌رود ۱) پیش‌بینی‌اش دقت‌ای بالاتر از متوسط آدم‌ها داشته باشد و ۲) مسوولیت پیش‌بینی‌های‌اش را بپذیرد.

در مورد ایران نمی‌دانم،‌ اما پدیده‌ی شناخته‌شده‌ایست Ú©Ù‡ خیلی وقت‌ها پیش‌بینی‌ی به ظاهر متخصصان (pundits) دقت‌ای کم‌تر از نتیجه‌ی نظرسنجی از آدم‌های معمول داشته است (مثلا به [Û±] Ùˆ [Û²] مراجعه کنید). با این‌که درباره‌ی ایران داده جمع نکرده‌ام اما حس کلی‌ام این است Ú©Ù‡ چنین چیزی درست است: متخصصان سیاسی‌مان خطای پیش‌بینی‌شان بسیار زیاد است. اهمیت مسوولیت‌پذیری هم Ú©Ù‡ روشن است: تخصص در هر موضوع‌ای اعتباری به شخص می‌دهد Ú©Ù‡ به خاطرش دیگران به او رجوع می‌کنند Ùˆ از خردش بهره‌مند شوند. خیلی وقت‌ها آن اعتبار می‌تواند منبع درآمد آن شخص باشد – Ú†Ù‡ به طور مستقیم Ùˆ Ú†Ù‡ غیرمستقیم. مثلا وقتی من پول‌ام را در حساب سرمایه‌گذاری‌ی بانک‌ای می‌گذارم انتظارم این است Ú©Ù‡ متخصصان آن‌جا بدانند Ú©Ù‡ در Ú†Ù‡ جاهایی سرمایه‌گذاری بکنند Ú©Ù‡ هم سودْ تا حد قابل توجه‌ای زیاد باشد Ùˆ هم ریسکْ پایین باشند. در قبال این تخصص‌شان، من درصدی از سود پول‌ام را به بانک Ùˆ متخصصان‌اش می‌دهم.

وضع درباره‌ی امور سیاسی هم خیلی متفاوت نیست. می‌دانیم که وضعیت سیاسی کشور از راه‌های مختلف بر زندگی افراد تاثیر می‌گذارد. اگر فرض کنیم که من نوعی به عنوان یک شهروند عادی بتوانم تاثیری بر سیاست کشورم بگذارم (که بنا به تعریف شهروندی می‌توانم، گرچه میزان تاثیرم در یک سیستم دیکتاتوری بسیار کم‌تر از مثلا یک سیستم دموکراتیک است) و باز اگر فرض کنیم که من به عنوان شهروند عادی می‌خواهم تاثیری بر سیاست کشورم بگذارم (چون با تاثیر مناسب کیفیت زندگی من به‌تر می‌شود؛ و اگر عاقل باشم باید چنین کنم)، آن وقت عقلانی است که بخواهم با کم‌ترین هزینه ممکن به‌ترین تصمیم ممکن را بگیرم.

منظورم از «کم‌ترین هزینه ممکن» این است که لازم نباشد من به شخصه همه‌ی داده‌ها را تحلیل کنم، در همه‌ی جلسات عمومی و خصوصی شرکت کنم (که بنا به تعریف «خصوصی» نمی‌توانم) و همه روابط آشکار و پشت‌پرده را بررسی کنم. عوض‌اش کاری که می‌کنم این است که فردی را می‌یابم که متخصص امور سیاسی است و از او انتظار دارم که همه‌ی این‌کارها را بکند و نتیجه‌ی تحلیل‌های‌اش را به من بدهد. آن وقت من می‌توانم با توجه به سیستم ارزش‌گذاری‌ام بر امور مختلف (نوع اقتصادی که می‌پسندم، میزان آزادی‌های اجتماعی که دوست دارم، سیالیت اجتماع و غیره) تصمیم مناسب بگیرم.

این بسیار مشابه با همان نوع ارتباطی است که من با متخصصان امور دیگر دارم: وقتی می‌خواهم اتوموبیل‌ای داشته باشم، خودم ماشین را طراحی نمی‌کنم بلکه به کمپانی‌ای رجوع می‌کنم که تخصص‌اش این است و سواد مهندسی مکانیک، طراحی و غیره‌اش بیش از من است. وقتی می‌خواهم سرمایه‌گذاری کنم، به بانک یا فردی مشابه رجوع می‌کنم. هرگاه بخواهم خانه بسازم، خودم دست به کار نمی‌شود، بلکه از معمار و مهندس ساختمان و کارگر حرفه‌ای بهره می‌جویم. همان‌طور که انتظار می‌رود این متخصصان کارشان را به‌تر از یک فرد عادی انجام دهند، چرا نباید انتظار داشت که متخصصان امور سیاسی هم چنان دقت‌ای به خرج دهند؟ و اگر نمی‌توانند چنان دقت‌ای به خرج دهند،‌ چرا باید به حرف‌شان گوش کرد و اعتباری بیش از فردی عادی به ایشان داد؟

واقف‌ام که پیش‌بینی‌ی پدیده‌های اجتماعی در بعضی مواقع ممکن است دشوار باشد. اما نه چنین دشواری‌ای بار مسوولیت را از متخصصان امور بر می‌دارد و نه انتظار دقت صد-در-صد در پیش‌بینی‌هاست. انتظار این است که متخصص امور با دقت‌ای قابل توجه بیش از مردم عادی پیش‌بینی کند. چنین چیزی رخ می‌دهد؟

چه راه حل‌ای پیش‌نهاد می‌کنم؟
اگر در جامعه‌ای زندگی می‌کردیم که اعتبار افراد برای‌شان مهم بود و هم‌چنین بازده پایین و خطای بیش از حد باعث از بین رفتن اعتماد عمومی می‌شد، آن‌گاه می‌توانستیم امید داشته باشیم که متخصصان غیرمتخصص به تدریج الک شوند. در عرصه‌ی امور سیاسی در ایران وضع به گونه‌ای دیگر است و متخصصان سیاسی‌مان هر وقت می‌میرند دوباره ققنوس‌وار از خاکستر برمی‌خیزند. در نتیجه این راه حل دست‌کم اکنون جواب نمی‌دهد. اما راه حل دیگری نیز هست: از پیش‌بین‌ها بخواهیم شرط‌بندی کنند. مثلا اگر کس‌ای می‌گوید «حتما رهبری هاشمی را تایید صلاحیت می‌کند» [خواندن نوشته‌های قدیمی بامزه است،‌ نه؟!] از او بخواهیم که حاضر باشد در صورت نادرست‌بودن پیش‌بینی‌اش هزینه‌ای پرداخت کند.

این‌که دقیقا به چه روش‌هایی می‌توان چنین کاری کرد مساله‌ی جالبی است. یک راه حل این است که «بازارهای پیش‌بینی» (prediction market) به راه بیاندازیم که به پیش‌بینی‌ها (فلانی رای می‌آورد، فلانی رای نمی‌آورد) چون سهام نگاه کنم و از متخصصان بخواهیم که پیش‌بینی‌ها را خرید و فروش کنند. مثلا اگر کس‌ای می‌گوید جلیلی نود درصد رییس جمهور می‌شود باید حاضر باشد متناسب با این باورش هزینه بپردازد. و ایده‌ی این بازارهای پیش‌بینی این است که در نهایت هزینه هر پیش‌بینی (سهم) در بازار تخمین خوب‌ای از نظر واقعی (و نه غلوشده‌ی) متخصصان امور از احتمال رخ‌داد آن پیش‌بینی خواهد بود.

مساله‌ی بازارهای پیش‌بینی تا جایی که خبر دارم مساله‌ی تازه‌ای‌ست در علوم کامپیوتر (وضعیت‌اش را در اقتصاد نمی‌دانم). اگر کنج‌کاوید تا بیش‌تر بدانید به این کارگاه آموزشی نگاه کنید که همین سال پیش برگزار شد. اسلایدهای‌اش هم این‌جاست. در ضمن حدس می‌زنم بعضی از خوانندگان این‌جا در این زمینه متخصص باشند (من نیستم!). کامنت‌دانی منتظر ره‌نمودهای‌تان است.