روایت داغ داغ از یک رویا
این‌که پیش‌تر Ú†Ù‡ اتÙاق‌ای اÙتاده بود مهم نیست. اما Ùقط این‌که هوا داشت تاریک می‌شد Ú©Ù‡ از در Ùروشگاه بیرون آمدم Ùˆ ماشین جیپ‌ای را دیدم Ú©Ù‡ آمد Ùˆ پارک کرد. خود٠خود وودی آلن از آن بیرون آمد. دویدم سمت‌اش Ùˆ به‌ش Ú¯Ùتم می‌دانم خیلی‌ها ازش چنین درخواست‌ای می‌کنند، اما می‌شود عکس‌اش را بگیرم؟ Ú¯Ùتم اگر به دوستان‌ام نشان بدهم، خودشان را می‌کشند از Øسادت!
وودی آلن Ú©Ù‡ وودی آلن باشد قبول کرد Ú©Ù‡ دلیل‌ام موجه است. رÙتیم گوشه‌ای تا عکس بگیریم. دوربین موبایل‌ام را به راه انداختم. وودی وروجک‌بازی در می‌آورد Ùˆ دوربین نمی‌توانست درست Ùوکوس کند. ده تا سر توی عکس‌ها می‌اÙتاد Ùˆ من دوباره عکس می‌گرÙتم Ùˆ باز بیست تا پا معلوم بود. من هم اضطراب گرÙته بودم Ú©Ù‡ زیادی وقت‌اش را نگیرم. بعد خواستم با هم عکس بگیریم. موبایل‌ام هم جلوی‌اش Ùˆ هم پشت‌اش دوربین دارد. خواستم جهت دوربین Ùعال را عوض کنم تا بشود با هم عکس بگیریم. Ù‡ÛŒ نمی‌شد. Ù‡ÛŒ دست‌ام به صÙØه‌ی Øساس‌اش می‌خورد Ùˆ یک چیز دیگر باز می‌شد، بعد منوی‌اش غریب شد، Ù‡ÛŒ من استرس‌ام بالاتر می‌رÙت Ú©Ù‡ چقدر این بدبخت را معطل Ù†Ú¯Ù‡ داشته‌ام. درست این‌جا از خواب پریدم.
نکته‌ای Ú©Ù‡ الان برای‌ام جالب است این است: تØلیل این خواب چقدر چیز درباره‌ی دغدغه‌های روزمره‌ی من نشان می‌دهد. مثلا این‌که […]
راستی درست پیش از این صØنه‌ی آخر خواب، صØنه از این قرار بود Ú©Ù‡ هواپیمایی مساÙری داشت سقوط میکرد Ùˆ نیروی هوایی امریکا هواپیماهایی جنگی Ùرستاده بود تا بروند زیر آن هواپیما Ùˆ اگر بمب‌های‌اش در Øال سقوط بود بگیرندش تا در مناطق مسکونی نیاÙتد. به نظرم شاید ربط داشته باشد به انÙجار قطار باری در Û²ÛµÛ° کیلومتری مونترال Ùˆ همچنین سانØÙ‡ هوایی در سانÙرانسیکو.
2 thoughts on “روایت داغ داغ از یک رویا”
عنوان این پست جور عجیبی است انگار کاÙÛŒ است قوی تر از پست است Øر٠را تمام Ù…ÛŒ کند “روایت داغ داغ از یک رویا” دستم را Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ Ù…ÛŒ برد…
به kaaaavir: (: