پشیمانی تو را و مرا
پشیمانی صد سایه دارد Ùˆ هزار چهره. ملایم‌ترین Ùˆ بی‌آزارترین‌شان همان‌که پس از مدت‌ها Ú©Ù‡ در خلوت خویش چهارزانو نشسته به کاری مشغول‌ای بوده‌ای (Ú†Ù‡ می‌دانم، شاید کتاب می‌خواندی، شاید آلبوم عکس‌های قدیم را ورق می‌زدی، یا اصلا Ú©Ù…ÛŒ روزمره‌تر: روی توالت Ùرنگی نشسته بودی روزنامه می‌خواندی، البته ترجیØا نه چهارزانو!) قصد میکنی برخیزی Ú©Ù‡ ناگهان سوزش شدیدی در عمق رگ‌های ران‌ات Øس می‌کنی Ùˆ در می‌یابی Ú©Ù‡ ای دل غاÙÙ„ پای‌ات انگار Ú©Ù‡ سال‌هاست به خواب رÙته است. اینک راه بازگشت‌ای وجود ندارد. اگر هم‌چنان بنشینی، پای‌ات بیش‌تر Ùˆ بیش‌تر به خواب می‌رود Ùˆ اگر برخیزی خونْ ناگزیر به رگ‌های خشک‌شده‌ات می‌دود Ùˆ درد وجودت را بیش از پیش در برمی‌گیرد.
درد پای خواب‌رÙته کشنده نیست، اما شدید است. سعی می‌کنی بلند شوی Ùˆ بلند می‌شوی ولی ثانیه‌ای بعد گزگز پای‌ات وادارت می‌کند Ú©Ù‡ Ùرو-اÙتی. هر دو می‌دانیم Ú©Ù‡ اینک تو چون سگ پشیمانی Ú©Ù‡ چرا در طول نیم ساعت گذشته Ú©Ù…ÛŒ این پا آن پا نشده بودی. اما پشیمانی تو را Ùˆ پای خواب‌رÙته‌ات را Ú†Ù‡ سود؟ جدا Ú†Ù‡ سود؟
پشیمانی صد سایه دارد Ùˆ هزار چهره. ملایم‌ترین Ùˆ بی‌آزارترین‌شان همین بود Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم. هر دوی‌مان می‌دانیم Ú©Ù‡ زندگی پشیمانی‌های بزرگ‌تری هم دارد. گاهی آن‌قدر بزرگ‌تر Ú©Ù‡ Øتی جایی برای سقوط نیز نمی‌گذارد. اما پیشمانی تو را Ùˆ مرا Ú†Ù‡ سود؟ جدا Ú†Ù‡ سود؟
One thought on “پشیمانی تو را Ùˆ مرا”
هیچ!