وبلاگ خاک‌گرÙته همین است Ú©Ù‡ می‌بینید. راØت نیست، از Ù„Øاظ عذاب وجدان عرض می‌کنم، Ú©Ù‡ بیاییم Ùˆ دست‌ای به این گوشه Ùˆ آن گوشه‌اش بکشیم Ùˆ گردی از این رو بگیریم Ùˆ خاک‌ای بر آن رو بنشانیم Ùˆ بعد بزنیم برویم Ù¾ÛŒ کارمان. مشکوک می‌زند. Ùکر می‌کنند صاØب‌خانه نیست Ú©Ù‡ آمده، دزد است شاید. نه دزد پسورد Øکمتا، بلکه دزد شخصیت: این Ú©Ù‡ است آمده این‌جا می‌نویسد، سولوژن Ú©Ù‡ این نبود؟ عوض شده است لابد. دیگر نمی‌شناسیم‌اش.
خانه‌تکانی‌ی اساسی هم Ú©Ù‡ خودتان Øتما استØضار دارید، سخت است Ùˆ دشوار (خیر، بله، اتÙاقا دوشواری هم داره!). باید بیاییم Ùˆ Ùکر کنیم Ùˆ مقدمه بچینیم Ùˆ موخره را در نظر داشته باشیم Ùˆ خط استدلال را Ù…ØÚ©Ù… بچسبیم Ùˆ از مرز نازک مسخره به دیار مغلطه Ùرو نیاÙتیم Ùˆ در این میان صنایع ادبی را نیز Ù„Øاظ کرده، تا در نهایت اگر خدای منان بخواهد، پست‌ای درخور نوشته شده، با سلام Ùˆ صلوات پست گشته، انشاالله خواننده‌هایی جذب کرده Ùˆ اگر شانس داشته باشیم (Ùˆ همو بطلبد)ØŒ بØث‌هایی نیز بیانگیزد.
Ùˆ اگر شانس نداشته باشیم، ملتÙت می‌شویم Ú©Ù‡ خواننده‌ای نمانده است Ùˆ ما برای خودمان نوشته‌ایم Ùˆ همین Ùˆ بس. نه این‌که نوشتن برای خود بد چیزی باشد. اتÙاقا می‌گویند باعث زلالی‌ی Ùکر Ùˆ اندیشه می‌شود. Øتما راست می‌گویند. اما از خدا Ú©Ù‡ پنهان است (Øریم شخصی من Ùˆ خدا)ØŒ اما از شما پنهان نباشد Ú©Ù‡ وبلاگ‌صاØاب دل‌اش نمی‌آید خواننده نداشته باشد. یاد صØنه‌ی انتهایی Ùیلم «اینک آخر زمان» بیاÙتید Ú©Ù‡ کلنل کرتز (مارلون براندو) می‌گوید «horror! horror!».
اما خب، روزگار همین است Ú©Ù‡ می‌بینید. شنیده‌ایم Ú©Ù‡ می‌گویند وبلاگ‌نویسی اصولا از رونق اÙتاده. می‌گویند همه‌ی ملت روی Ùیس‌بوک ولوی‌اند Ùˆ بقیه‌شان هم در توییتر می‌تازند. ما Ú©Ù‡ عدد نداریم، اما به نظر راست می‌گویند. اما خب، تÙاوت Ùیس‌بوک Ùˆ وبلاگ در Øد تÙاوت Ú¯Ù¾ Ùˆ Ú¯Ùت‌وگوی در مهمانی شام است با مقالک نوشتن یا دست‌کم نامه‌نگاری به رÙیق قدیم. یا مثلا تÙاوت سینی اردور پنیرهای جوراجور است با هلیم. یا شاید هم تÙاوت ویدئوی یوتیوب دیدن با ویدئوی TED دیدن. توییتر هم Ú©Ù‡ ماجرای جداگانه‌ای دارد، بیایید اصلا درباره‌اش Øر٠نزنیم (تبلیغ از خود نباشه دور از جون، من هم از این‌جا توییت می‌کنم. لابد دیده‌اید. Ùالو کنید Ú©Ù‡ هر ده Ùالوور توییتر مانند یک خواننده‌ی وبلاگ است).
جدا از این موضوعات، خوب است Ú©Ù…ÛŒ وقایع‌نگاری کنیم برای عزیزان. مدت‌ایست مونترال را ترک کرده‌ام (گریه‌ی Øاضران) Ùˆ به شهر پیتزبورگ آمده‌ام (گریه‌ی غایبان). پیتزبورگ هم البته برای خودش شهری است، ولی خب، مونترال نیست (کم‌تر شهری مونترال می‌شود به هر Øال). خوبی‌های زیادی هم دارد Ú©Ù‡ توضیØ‌شان بماند برای بعد، اما بزرگ‌ترین مشکل‌اش این است Ú©Ù‡ دوستان عزیز مونترالی این‌جا نیستند. که؟ کجا؟ کی؟
بقیه‌اش بماند برای بعد. گشنه‌ام، بروم صبØانه بخورم.