سال Ù‚ØØ·ÛŒ Ùˆ نعمت در ادبیات مرغوب
وقتی آخرین کلمه‌ی آخرین ØµÙØÙ‡â€ŒÛŒ آخرین کتاب Ûµ ستاره‌ی دنیا را خواند، Û²Û´ ساعت تمام با بهت به سق٠اتاق تاریک‌اش نگریست Ú©Ù‡ ØØ§Ù„ا Ú†Ù‡ کند. روز دوم شروع کرد به ورزش‌کردن؛ روز سوم شروع کرد به Ùیلم‌دیدن؛ روز چهارم برای اولین بار کوکائین کشید؛ اما در نهایت هیچ کدام ارضای‌اش نکردند Ùˆ یک Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒÛŒ بعد با اکراه شروع کرد به خواندن همه‌ی کتاب‌های Û´ ستاره‌ی دنیا.
چند سال بعد وقتی همه کتاب‌های Û´ ستاره‌ی دنیا هم تمام شدند، آن‌قدر Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ú¯ÛŒâ€ŒÛŒ شدیدی Ú¯Ø±ÙØª Ú©Ù‡ نه جلسات Ù‡ÙØªÚ¯ÛŒ با مشاور کم‌ترین تاثیری بر او گذاشت Ùˆ نه قرص‌های آبی Ùˆ سبز روان‌پزشکان اندک Ø§ÙØ§Ù‚ه‌ای کردند. در نهایت از سر ناچاری آستین‌های‌اش را بالا زد Ùˆ تصمیم Ú¯Ø±ÙØª خودش دست به قلم شود Ùˆ اولین کتاب Û¶ ستاره‌ی دنیا را بنویسید. با عزم جزم Ùˆ اراده‌ی راسخ، یک سال شبانه روز از پشت میزش بلند نشد Ùˆ جمله نوشت Ùˆ کلمه خط زد Ùˆ پاراگرا٠جابه‌جا کرد تا این‌که در ساعت دو Ùˆ بیست Ùˆ Ù‡ÙØª دقیقه‌ی شب تابستانی‌ی گرم Ùˆ شرجی‌ای کتاب‌اش را با تقه‌ی روان‌نویسی در پس عبارت «با هیجان وصÙ‌ناپذیری به اتاق‌اش بازگشت» تمام کرد.
خواننده‌ی همه‌ی کتاب‌های Ûµ ستاره Ùˆ Û´ ستاره آن قدر نویسنده Ùˆ ناشر می‌شناسد Ú©Ù‡ چاپ کتاب برای‌اش کار آسانی باشد. کتاب او سر ماه بی هیچ ØØ±Ù Ùˆ ØØ¯ÛŒØ«â€ŒØ§ÛŒ چاپ شد Ùˆ طولی نکشید Ú©Ù‡ نقدها چون سیل پاییزی‌ی سال‌ای پر نعمت در کشوری بی‌نام Ùˆ نشان در آن کنج دوردست آسیای جنوب شرقی روانه مجلات Ùˆ وب‌سایت‌ها شدند. منتقدان Ùˆ خوانندگان متÙق‌النظر بودند Ú©Ù‡ مرزهای تازه‌ای در ادبیات گشوده شده است Ùˆ اثر ÙØ±Ø§Ø®Ø§Ø±Ù‚‌العاده‌ای خلق شده Ú©Ù‡ در گذشته مشابه‌اش نه تنها Ú©Ù‡ دیده نشده، بلکه ØØªÛŒ امکان وجودش هم تصور نشده بوده است Ùˆ به یقین تا ادبیاتْ ادبیات است تکرار هم نخواهد شد. در نتیجه تنها واکنش معقول جامعه‌ی ادبی Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ در مواجهه با چنین اثر Ø³Ø®ÛŒÙØŒ زجرآور، توهین‌آمیز، نامرغوب Ùˆ دهشت‌آور بدی این است Ú©Ù‡ منÙÛŒ Û± ستاره را هم به Ùهرست امتیازهای موجود اضاÙÙ‡ کند.
طبیعی است Ú©Ù‡ Ú©ØªØ§Ø¨â€ŒÙØ±ÙˆØ´ÛŒâ€ŒÙ‡Ø§ آتش زده شدند Ùˆ بعضی‌ها ØØªÛŒ پیش‌نهاد دادند Ú©Ù‡ نویسنده‌ی چنین کتاب‌ای را باید در مراسم‌ای باشکوه در معبدی، یا دست‌کم در مصلایی یا نمایش‌گاه‌ای یا کم‌کم میدان شهری، در ØØ¶ÙˆØ± همه‌ی منتقدان Ùˆ خوانندگان اصیلْ روی تل کتاب‌های‌اش به ستون‌ای ببندند Ùˆ بعد به Ú©Ù…Ú© عینک ته‌استکانی‌ی پدران نقد ادبی‌ی سرزمینْ دمای کاغذ را به اندکی بیش‌تر از Û´ÛµÛ± درجه‌ی ÙØ§Ø±Ù†Ù‡Ø§ÛŒØª برسانند تا ساراسواتی Ùˆ آپولو Ùˆ ونچانگ‌وان Ùˆ همه‌ی خواننده‌های ØØ±Ùه‌ای Ùˆ Ù†ÛŒÙ…Ù‡â€ŒØØ±Ùه‌ای دنیا شب‌ها پس از چند بار چشم بر هم Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù† Ùˆ تلاش Ø¨ÛŒâ€ŒÙØ§ÛŒØ¯Ù‡ برای یک پاراگرا٠بیش‌تر خواندن، بتوانند بی‌تشویش از آن‌چه بر ادبیات در این سال Ø±ÙØª کتاب‌شان را بر عسلی کنار تخت بگذارند Ùˆ سر بر بالشت بنهند Ùˆ با خیال Ø±Ø§ØØª بخوابند. اما دیگران پاسخ دادند Ú©Ù‡ دیگر Ú†Ù‡ ÙØ§ÛŒØ¯Ù‡ دارد Ùˆ وقتی جعبه پاندورا باز شد، آب Ø±ÙØªÙ‡ را نمی‌توان Ú†Ù‡ یک وجب Ú†Ù‡ صد وجب.
تاثیر مخرب این کتاب آن قدر زیاد بود Ú©Ù‡ تصمیم Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯ Ú©Ù‡ هر کتاب‌ای Ú©Ù‡ او پیش از این خوانده است باید دست‌کم Û² ستاره Ùˆ ØªØ±Ø¬ÛŒØØ§ Û³ ستاره‌اش را از دست بدهد. غزلیات ØØ§Ùظ، اودیسه Ùˆ ایلیاد، صد سال تنهایی، کمدی الهی، Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡â€ŒÛŒ گیلگمش، هزار Ùˆ یک شب، بلندی‌های بادگیر، Ø³ÙØ± به انتهای شب، ÙØ§ÙˆØ³ØªØŒ یولیس، بیش‌تر آثار شکسپیر، زوربای یونانی، Û±Û¹Û¸Û´ØŒ ماجراهای هاکل‌بری‌Ùین، شاهنامه Ùˆ هزارها کتاب دیگر امتیازشان به کم‌تر از Û³ تقلیل ÛŒØ§ÙØª.
در ØÛŒÙ† این‌که بقیه سخت مشغول Ø¨ØØ« بر سر آتش‌زدن یا نزدن‌اش Ùˆ چگونگی‌ی به روزکردن امتیاز کتاب‌ها بودند، سخت‌گیرترین خواننده‌ی دنیا Ùˆ بدترین نویسنده‌ی روزگار ÙØ±ØµØª را غنیمت شمرد Ùˆ دو پا داشت، دو پای دیگر هم قرض Ú¯Ø±ÙØª Ùˆ در چشم به هم زدنی از انظار عمومی ناپدید شد. ماه‌ها گذشت Ùˆ کس‌ای او را در هیچ کتاب‌خانه، Ú©ØªØ§Ø¨â€ŒÙØ±ÙˆØ´ÛŒØŒ Ùˆ یا Ù…ØÙÙ„ ادبی‌ای ندید. هوا به تدریج خنک شد Ùˆ تاج درختان Ú¯ÙØ± Ú¯Ø±ÙØª Ùˆ برگ‌شان سرخ Ùˆ نارنجی Ùˆ کهربایی Ùˆ زرد شدند Ùˆ رقصان رقصان روی زمین خیس ریختند. درست آن هنگام Ú©Ù‡ آخرین برگ دور Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡â€ŒØªØ±ÛŒÙ† درخت شهر هم بر زمین آرامید، شعله‌های خشم منتقدان Ùˆ ادب‌دوستان هم Ù¾ÙØªÙ‡â€ŒÙ¾Ùته‌ای کرد Ùˆ ÙØ±ÙˆØ®Ùت.
ماه‌ها بعد در یک آخر Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒÛŒ سرد Ùˆ مه‌آلود پاییزی، درست یک Ù‡ÙØªÙ‡ پس از اعلام برنده‌ی جایزه نوبل ادبیات آن سال، در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ ØÙ†Ø¬Ø±Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ منتقدان دوباره ملتهب شده Ùˆ دهان‌شان ک٠کرده بود، Ùˆ هر از گاهی با خشم روی میز می‌کوبیدند Ùˆ ناامیدانه Ùˆ تاسÙ‌خوران عینک‌های‌شان را با یک دست از چشم برمی‌داشتند Ùˆ با دست دیگر Ùنجان اسپرسوی‌شان را جابه‌جا می‌کردند، ÙØ±Ø¯ÛŒ با عینک دودی Ùˆ کلاه لبه‌دار  به سوپرمارکت نزدیک خانه‌شان Ø±ÙØª Ùˆ بی جلب توجه از Ù‚ÙØ³Ù‡â€ŒÛŒ کتاب‌های Ù¾Ø±ÙØ±ÙˆØ´Ù’ کتاب Û³ ستاره‌ی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل را برداشت Ùˆ با هیجان وصÙ‌ناپذیری به اتاق‌اش بازگشت.