دکتر برایان از دودکش بالا می‌رود (آیدا اØدیانی)
با این‌که آیدا اØدیانی را مدت‌هاست از طریق وبلاگ Ùˆ توییترش می‌شناسم، اما هیچ‌وقت داستان‌های‌اش را نخوانده بودم. چند روز پیش مجموعه داستان کوتاه «دکتر برایان از دودکش بالا می‌رود» (انتشار: ۱۳۹۳؛ Û²Û°Û±Û´) را از دوست‌ای به امانت گرÙتم Ùˆ همین ساعت‌ای پیش خواندن‌اش را تمام کردم.
این مجموعه ده داستان کوتاهی را دوست داشتم – Ùˆ طبیعتا بعضی داستان‌ها را بیش از بقیه. خیلی از داستان‌ها Ùضای رئالیستی شهری دارند، در Ùضای مهاجرت‌اند Ùˆ درباره‌ی آدم‌ها Ùˆ تنهایی‌شان‌اند. Ùضای بعضی از داستان‌ها مرا یاد Ùضای داستان‌های ریموند کارور می‌انداخت: روایت ساده، بدون هیچ واقعه‌ی چشم‌گیری، ولی در نهایت دنیای انتهای داستان هزار هزار با دنیای آغازین، یا باور ما از آن، تÙاوت دارد (مثلا: در نیوبرانزویک از سق٠مار می‌چکد؛ کریستوÙر را به خاطر داری؛ دودی Ú©Ù‡ از دودکش خارج می‌شود دکتر برایان مهون است؛ ماهی‌گیران رودخانه‌ی Ùرانسوی).
زبان آیدا اØدیانی، زبان ساده، خوش‌خوان Ùˆ طنازی است Ùˆ در Ú©Ù„ دوست‌اش دارم. گرچه باید بگویم Ú©Ù‡ متاسÙانه زبان‌اش Ú©Ù…ÛŒ لهجه انگلیسی دارد Ú©Ù‡ Ú©ÛŒÙیت کارش را پایین می‌آورد (مثال: همین جمله‌ی من!). هم‌چنین گاهی به نظرم می‌آمد Ú©Ù‡ دیالوگ‌ها دقیقا آن‌طوری نیست Ú©Ù‡ آدم‌های معمولی با هم Øر٠می‌زنند. لهجه پیداکردن خارج‌نشینان البته Ú©Ù…ÛŒ ناگزیر است Ùˆ اجتناب از آن نیاز به دقت مضاع٠دارد. دیالوگ‌نویسی هم Ú©Ù‡ همیشه کار سختی بوده است.
یکی دو داستان آیدا، Ú©Ù‡ از پاراگرا٠اول تا چهارم لابد آن‌قدر دوست شده‌ایم Ú©Ù‡ به اسم Ú©ÙˆÚ†Ú© صدای‌اش کنم؛ من رو هم می‌تونی سولو خطاب کنی، Ùضایی اندکی سورئال دارد. مثلا «عشق من سیÙون را Ù†Ú©Ø´ گوهر خواب است»، Ú©Ù‡ اتÙاقا یکی از داستان‌های مورد علاقه‌ام بود. مثال دیگر داستان «مرد مشترک آپارتمان ۲۱۱۲» است.
داستان دیگری Ú©Ù‡ Ùضای کاملا متÙاوت‌ای با بقیه داشت، آخرین داستان مجموعه بود به نام‌ «پل‌های معلق مرزی». داستان‌ای با Ùضای عاشقانه Ùˆ بسیار شخصی. موقع خواندن‌اش گاهی خجالت می‌کشیدم Ú©Ù‡ نکند زیادی دارم به زندگی شخص نویسنده نزدیک می‌شوم (نمی‌دانم داستان چقدر به زندگی شخصی نویسنده ربط دارد؛ اما در هر Øال این تصور در من ایجاد شد). این داستان را بسیار دوست داشتم، در Øدی Ú©Ù‡ کاش من می‌نوشتم‌اش.
چهار داستان‌ای که بیش‌تر دوست داشتم:
– پل‌های معلق مرزی
– کریستوÙر را به خاطر داری؟
– 06C37
– عشق من سیÙون را Ù†Ú©Ø´ گوهر خواب است
خلاصه این‌که اگر باز هم دست‌ام به کتاب یا داستان‌ای از آیدا اØدیانی برسد خواهم خواندش.