Browsed by
Month: October 2018

دو زن در سبزه‌زار

دو زن در سبزه‌زار

هوا آفتابی است و دو زن در سبزه‌زار کنار هم ایستاده‌اند. کمی آن سوتر، سمت چپ‌شان، درخت سیب‌ای قد بلند کرده است و میوه‌های سرخ‌اش را به رخ می‌کشد. تنه درخت در میانه خمیده است و اندکی بالاتر دو شاخه می‌شود و یک شاخه‌اش به سوی آن دو مایل است و دیگری خارج از دید. پشت‌شان تا سی چهل قدمی چیزی نیست جز سبزه‌های وحشی در هم تنیده. عقب‌تر اما رج رج درخت روییده و دورتر هم چند گاو مشغول چرایند.

چهره‌شان را درست نمی‌بینم. بالغ‌اند و استوار ایستاده؛ شاید سی ساله، شاید چهل ولی نه بیش. آن‌ای که نزدیک‌تر به درخت است دامن سبز-آبی چرک‌ای به پا دارد و پیرهن‌ای بنفش. دیگری که کوتاه‌تر و پرتر است رو به درخت سیب ایستاده و تنها نیم‌رخ‌اش پیداست. روسری‌ای زرد به سرش بسته و زیر گردن‌اش گره زده. پیرهن‌اش آبی است با راه‌راه‌های تیره‌ای که از یقه‌اش آغازیده و روی برجستگی پستان‌های درشت‌اش تاب می‌خورد و تا دامن گلی چند رنگ‌اش سر می‌خورد.

زن بنفش‌پوش سبدی چوبین در دست چپ دارد و دست راست‌اش را به کمر زده و گویا چیزی به دیگری می‌گوید. دامنْ گل‌گلی به او گوش می‌کند، اما از این فاصله صداها در باد گم می‌شوند.

ابرهای پنبه‌ای آسمان را لک زده‌اند. خورشید معلوم نیست اما به نظر می‌آید که در جنوب شرق آسمان است. در دور دست، پشت زنان و سبزه‌زار و درختان، چند ساختمان دیده می‌شود. هر دو شیروانی قهوه‌‌ای-قرمزی دارند. یکی‌شان نوک تیزی دارد و شاید کلیسا باشد. دیگری اما معلوم نیست. شاید ساختمان شهرداری، گرچه به نظر بیش‌تر به روستا می‌آید تا شهر. نام روستا را نمی‌دانم. نشانه‌ای نیست. زن‌ها رفته‌اند. درخت سیب اما هم‌چنان همان جاست.