تولد يک وبلاگ
1) معمولا در به يادآوردن تاريخ‌ها زياد مشکلي ندارم. منظورم بيش‌تر تاريخ تولد Ùˆ مناسبت‌هاست. با اين‌همه ÙŠÚ©ÙŠ هست Ú©Ù‡ هميشه در به خاطرآوردن مناسبت‌هاي‌اش هميشه مشکل داشته‌ام: پويان عزيز! مثلا مي‌دانم Ú©Ù‡ تاريخ تولدش در چندمين روز ماه است، اما نمي‌دانم ماه‌اش دقيقا کدام ÙŠÚ© از سه ماه متوالي است! (البته در Øقيقت مي‌دانم. ولي وقتي نزديک به آن تاريخ مي‌شوم، خود به خود Ùراموش مي‌کنم).
2) وقتي تاريخ تولد خودش را به موقع به خاطر نمي‌آورم، توقع به يادآوردن تاريخ تولد وبلاگ‌اش Ú©Ù‡ امري Ù…Øال مي‌نمايد. Ú¯Ùˆ اين‌که چون ناظر پديد آمدن وبلاگ‌اش نيز نبوده‌ام، ØاÙظه‌ام سخت‌تر کمک‌ام مي‌کند.
3) يادم مي‌آيد آن پايين، کنار درگاه پنجره نشسته بودم Ùˆ تاب مي‌خوردم Ùˆ با پويان صØبت مي‌کردم. اØتمالا مطابق معمول گذشته‌ها از کتاب‌هايي Ú©Ù‡ جديدا خوانده‌ايم صØبت مي‌کرديم Ùˆ رو مي‌کرديم آن‌چه خوانده بوديم. بعد لابد بØØ« پيچ ‌خورد Ùˆ تاب ‌گرÙت تا رسيديم به کش٠جديد پويان: وبلاگ! پويان به من Ú¯Ùت Ú©Ù‡ تا به Øال وبلاگ ديدي‌اي Ùˆ من هم مشخصا Ù†ÙÙŠ کردم. بعد ادامه Ú¯Ùت Ú©Ù‡ Ùلان چيز آمده است Ú©Ù‡ Ùلان گونه مي‌توان در آن نوشت Ùˆ چيز “جالبي” به نظر مي‌رسد. پس از آن آدرس وبلاگ Øسين درخشان را به‌ام داد. طولي نکشيد Ú©Ù‡ از شهرک وبلاگستان –که آن زمان ÙŠÚ© صد عضو هم نداشت- خوش‌ام آمد. آن را به رامين هم معرÙÙŠ کردم Ùˆ رامين هم خوش‌اش آمد. ‌يک Ù‡Ùته نشد Ú©Ù‡ رامين وبلاگ‌اش را به راه انداخت Ùˆ من هم دو سه روز بعدش اولين وبلاگ‌ام را سر پا کردم. يادم مي‌آيد Ú©Ù‡ آن زمان Ùکر مي‌کردم Øسين درخشان عجب کار متقلبانه‌اي انجام داده Ú©Ù‡ راه‌نماي Blogger را ترجمه کرده Ùˆ به ملت به عنوان راه‌نماي دست‌ساز غالب کرده است. الان ديگر آن موضوع اهميتي ندارد. تنها نکته‌اش اين است Ú©Ù‡ گاهي ترجمه‌ي چيزها هم ماندگار مي‌شود.
4) دي‌روز وبلاگ‌ پويان سه ساله شد Ùˆ وبلاگ من هنوز چند Ù‡Ùته‌اي وقت مي‌خواهد تا به آن سن برسد. يعني: او وقتي درباره‌ي وبلاگ‌ها به من مي‌گÙت، وبلاگ داشت Ùˆ صداي‌اش در نيامده بود. وبلاگ: تجربه‌اي خصوصي؟! وبلاگ: ارضاي Øس انتشار؟! وبلاگ: شهوت خوانده شدن؟! وبلاگ: چرک‌نويس نويسنده؟! هر Ú†Ù‡ بوده باشد، Ùˆ هر Ú†Ù‡ هست (Ú©Ù‡ گمان‌ام آن روزها وبلاگ براي او “تجربه‌اي خصوصي” بوده است Ùˆ اين روزها “چرک‌نويس” اوي نويسنده)ØŒ سه سالگي‌اش مبارک!
5) وبلاگ پويان از ديد من دو دوره دارد: ÙŠÚ©ÙŠ دوره‌اي Ú©Ù‡ در صÙØه‌ي پيشين‌اش مي‌نوشت Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ هم آن‌چه Ùعلا مي‌بينيد. نمي‌دانم چرا –و نمي‌دانم آيا واقعا چنين چيزي وجود دارد يا خير- اما Øس مي‌کنم نوشته‌ي دوره‌ي اول‌اش با دوره‌ي جديد او تÙاوت دارد. دوره‌ي جديدش، گويي بگويي دوران پختگي‌ي نويسنده‌ايست Ú©Ù‡ مي‌بايست خوانده شود. دوره‌ي پيش‌تر نه اين‌که نپخته بود، اما شخصي‌تر بود، کم‌تر براي خوانده شدن نوشته مي‌شد Ùˆ سابجکتيوتر بود – يا Øداقل من اين‌گونه به خاطر مي‌آورم. اين دوران، اما،‌ دوره‌ايست Ú©Ù‡ گويي نويسنده‌اي مشق مي‌کند تا به نهايت پختگي برسد Ùˆ گاهي قطعاتي مي‌نويسد Ú©Ù‡ درست در همان اوج لازم آقاي نويسنده هستند. راز، وبلاگ دوست داشتني، جدي، Ùˆ مهم‌اي است.
6) راست‌اش را بگويم،‌ ÙŠÚ© آن Ø´Ú© کردم Ú©Ù‡ نکند من در کنار درگاه کنار پنجره ننشسته بوده باشم Ùˆ در سالن بوده باشم Ùˆ نکند اين من بوده‌ام Ú©Ù‡ وبلاگ را به پويان معرÙÙŠ کرده‌ام، Ùˆ نکند خود من اولين وبلاگ دنيا را نوشته‌ام،‌ Ùˆ شايد من بوده‌ام Ú©Ù‡ اولين خواننده‌ي اولين وبلاگ دنيا بوده باشم Ùˆ شايد هم رامين بوده است Ú©Ù‡ بعد از من وبلاگ زده Ùˆ Øسين درخشان هم نه دومين وبلاگر Ùارسي زبان Ú©Ù‡ آخرين آن‌ها بوده باشد Ùˆ اکنون شب نباشد Ùˆ هيچ‌چيز اظهر من الشمس نبوده است Ùˆ نخواهد بود Ùˆ دنيا وجود ندارد Ùˆ هيچ چيز وجود ندارد Ùˆ هيچ Ùˆ هيچ Ùˆ هيچ!
7) تقدس نيز!
2 thoughts on “تولد ÙŠÚ© وبلاگ”
(((::
به من هم اشاره‌اي کردي، درباره آن مي‌نويسم:
بعضي وقت‌هاي به سرم مي‌زند Ú©Ù‡ وب‌لاگ را تعطيل کنم اما Rate 3 Ú¯ÙˆÚ¯Ù„ را Ú©Ù‡ بالاي صÙØه‌ام مي‌بينم، مردد مي‌شود. اما راست‌اش در شرايط Ùعلي وب‌لاگ بهترين راه انتشار من نيست.
zib minevisid age emkan dare hamdige ro link konim