هديه ولنتاين
امروز Ú©Ù‡ به خانه آمد، بسته‌اي رنگارنگ با خودش به هم‌راه آورد. پرسيدم چيست. چيزي Ù†Ú¯Ùت. کمي دور Ùˆ بر بسته چرخيدم تا ببينم مي‌Ùهمم يا نه Ùˆ سپس با اØتياط بلندش کردم. به‌ام Ú¯Ùت دست نزنم. ترسيدم Ùˆ آن را ول کردم. از دست‌ام اÙتاد Ùˆ بي‌صدا اÙتاد روي تخت. او به من Ú¯Ùت Ú©Ù‡ ديگر به آن دست نزنم. خوشبختانه مشکلي پيش نيامد. من از تخت به پايين خزيدم. ديدم Ú©Ù‡ او ÙŠÚ© کاغذي برداشت، ÙŠÚ© چيزهايي روي‌اش نوشت، در بسته را باز کرد Ùˆ کاغذ را در آن انداخت. دوباره به او نزديک شدم. نگاه کنجکاو مرا Ú©Ù‡ ديد، Ú¯Ùت: “اين ژينگول مينگوله چشم‌ات را گرÙته؟” Ù†Ùهميدم منظورش را. Ú¯Ùت “بيا جلو”. من هم رÙتم جلو. درش را باز کرد Ùˆ ÙŠÚ© چيز عجيبي از آن در آورد. از او پرسيدم اين چيست؟ Ú¯Ùت “خرس”. شبيه به آن را قبلا در عکس‌ها ديده بودم اما آن شي با همه چيزهاي مشابه ديگري Ú©Ù‡ ديده بودم تÙاوت داشت. نمي‌توانم دقيقا توصي٠کنم. شبيه خرس بود، اما زنده نبود; شبيه خرس بود، اما نسبت‌هاي‌اش تÙاوت اساسي داشت; Ùˆ گمان‌ام اصلا نمي‌توانست تصميم‌گيري کند – در آن چند دقيقه Ú©Ù‡ اصلا هيچ تصميم مشاهده‌پذيري نگرÙت. قبلا گمان مي‌کردم Ú©Ù‡ خرس‌هاي واقعي Øداقل گاهي تصميم‌گيري مي‌کنند. اما الان Ø´Ú© دارم. شايد برداشت اشتباه‌اي از عکس‌ها کرده بودم. پس ممکن است خرس‌ها موجودي باشند Ú©Ù‡ نه تنها زنده نيستند بلکه هيچ‌گاه تصميم‌گيري هم نمي‌کنند. هنوز گيج‌ام! مخصوصا Ú©Ù‡ او بعدا Ú¯Ùت Ú©Ù‡ اين ÙŠÚ© هديه است. عکس آن خرس را در همين پست مي‌آورم.
6 thoughts on “هديه ولنتاين”
((:
مبارکه!
يادم نمي‌آد Ú©Ù‡ عکس گذاشته باشي تو بلاگ‌ات…شايد به 2-3 تا نرسه((: بازم مبارکه
اين مربوط به پست بعديه!Øداقل خوبيش اينه كه پشه ها (كلا†Øشرات) از دستت خلاص ميشن!البته اگه اين Øالت تا تابستون طول بكشه!
در باب Ùیل‌ها Ùˆ شطرنج اینکه اتÙاقاً آن پست را Øین خواندن مقاله نوشتم.
اوه من هم يک‌دونه از اين خرس‌ها دارم! Ú†Ù‡ جالب نه؟â€!
Nice site!
http://qtinkkvb.com/ttea/wbqn.html | http://bklmcgpy.com/cmhk/pens.html