نوشتن، همین و تمام!

نوشتن، همین و تمام!

نمی‌توان باور کرد عمر این همه زود بگذرد و سرگرمی‌ی دی‌روزت نه دو سه روز که چهار سال دوام بیاورد.
در روز Û±Û· ژانویه Û²Û°Û°Û² ضدخاطرات با این جمله آغاز شد: “بودن يا بيشتر بودن … به نظر ميرسد مساله يك چنين چيزي باشد” (+) .
باید اعتراف کنم هم‌چنان پاسخ مساله را نمی‌دانم اما حدس می‌زنم -آن‌گونه که آن زمان نیز بر این باور داشتم- که مساله همین است و پاسخ درست نیز تنها بیش‌تر بودن است. انسان‌ای که هستی‌اش را در تنگ جسم‌اش محصور کند کم‌تر از انسان‌ای است که سخن بگوید و در هستی گسترش یابد. ضدخاطرات ابزاری بود برای بیان شدن. رسانه‌ای شخصی که غایت‌ای نداشت جز بیان آن‌‌چه -یا گوشه‌ای از آن‌چه- در ذهن من می‌گذشت. نمی‌گویم همیشه راه درست را رفت یا حتی آن‌چه بود که می‌خواستم، نه! ضدخاطرات بالا و پایین‌ها داشت، کم و زیادها، دور و نزدیک‌شدن‌ها، دل‌نگرانی‌ها و تنگ‌دستی‌ها و اوج‌ها و فرازها و بالا بلندها. ضدخاطرات،‌ اما، در این مدت مونس خوبی برای‌ام بوده است. نمی‌توان از این گذشت.

ضدخاطرات را Û±Û· ژانویه Û²Û°Û°Û² شروع کردم. پیش‌ترها راجع به بهانه‌های آغازش نوشته بودم – دیگر تکرار نمی‌کنم. به خاطر دارم همان سال کنکور داشتم Ùˆ همین‌طور دبیر انجمن علمی دانش‌کده‌مان هم بودم Ùˆ دل‌مشغولی‌ها Ùˆ گرفتاری‌های دیگری. در آن سرشلوغی دیگر ضدخاطرات نوشتن‌ام Ú†Ù‡ بود، نمی‌دانم! اما خب خوش‌بختانه ضرری نکردم. کنکورم خوب شد، انجمن علمی هم تا جایی Ú©Ù‡ می‌توانستم پیش رفت (هاها! این هم Ú©Ù„ÛŒ برای خودش خنده‌ای بود Ùˆ خاطره‌ای هست) Ùˆ ضدخاطرات هم بی‌وقفه نوشته شد Ùˆ نوشته شد تا نیمه‌های تیر ماه (سال Û±Û³Û¸Û±) Ú©Ù‡ ترجیح دادم سکوت کنم Ùˆ سکوت کردم. سکوت‌ام دو ماه بیش‌تر طول نکشید – همان کافی بود. دوباره با شروع سال تحصیلی(!)‌ نوشتم. ضدخاطرات در این مدت تغییر کرد؟ نمی‌دانم. اما احتمال‌اش Ú©Ù… نیست چون خودم تغییر کردم. دوباره نوشتم Ùˆ نوشتم‌ تا تابستان بعدی – امرداد Û±Û³Û¸Û² Ùˆ سکوتی دوباره. چرا ننوشتم؟
در بهار ۱۳۸۳، ضدخاطرات/من ققنوس‌وار برخاست – به انتظار سوختنی دیگر Ùˆ به امید برخاستنی دوباره (+) . من از آن موقع تا این زمان بی‌وقفه نوشته‌ام. گاهی وقفه‌های کوتاه مدت‌ای این میان بوده است. گاهی عمدی Ùˆ گاهی از جبر روزگار. اما قصد بر نوشتن بوده است (Ùˆ نیت است Ú©Ù‡ در روز حساب از ما خواسته می‌شود دیگر، نه؟). نوشته‌ام Ùˆ خوب نوشته‌ام. البته دوست داشتم -Ùˆ دارم- چیزهای دیگری را نیز تجربه کنم یا بازتجربه کنم. مثلا ضدخاطرات‌نویسی خواهی نخواهی مرا از نوشتن‌های دیگر بازداشته است. چند سالی می‌شود دیگر داستان کوتاه‌ای ننوشته‌ام (به آن معنایی Ú©Ù‡ خودم دوست دارم) Ùˆ اینک بسیار کم‌تر از پیش خاطره می‌نویسم. البته ضدخاطرات خود خاطره است،‌ نیست؟ اما باز هم، حتی اگر خاطره باشد یا خود نیز داستان کوتاه‌ای باز جای آن نوشته‌های دقیق‌ای را Ú©Ù‡ هر کدام‌شان ده بیست ساعت کار می‌برند نمی‌گیرد. نگیرد؟ شاید. نمی‌دانم. جالب است! دی‌روز بود گمان‌ام یا پریروز Ú©Ù‡ فکر می‌کردم من دوست دارم Ú†Ù‡ کاره بشوم! منظورم البته از نوع نوشتاری بود. زمانی دوست داشتم منتقد ادبی بشوم. دی‌روز به این نتیجه رسیدم Ú©Ù‡ چنین چیزی را نمی‌خواهم. منتقد ادبی شدن برای‌ام دیگر لذت ندارد. چهار سال پیش خوب بود اما اینک نه. این‌کنون فقط آفریدن برای‌ام مهم است. Ùˆ آفرینش‌ای -با عرض معذرت از منتقدان Ùˆ بارتی‌ها- دست اول! بگذریم … هدف یک چیز است: نوشتن، همین Ùˆ تمام!
راستی گمان نمی‌کنید زمان سوختن‌ای دوباره فرارسیده باشد؟

14 thoughts on “نوشتن، همین Ùˆ تمام!

  1. سلام 🙂 مبارکه! Ùˆ اینکه کم‌کم داشتم نگرون میشدم. گمان هم نمیکنم!

  2. سوال اين نيست که آيا زمان سوختن‌ای ديگر فرا رسيده يا نه، بل‌که سوال اين است که آيا يک پاپ حق دارد مردم دنيا را بی‌رهبر بگذارد؟ آيا رسالت‌اش اين اجازه را به او می‌دهد؟ آيا هنگام‌ای که به پيشوايی انسان‌ها مبعوث می‌شود، حق و اصولاً توانايی اين را دارد که زمان‌ای از اين مسئوليت، حتی مرخصی بگيرد؟

  3. می‌گويند مبارک است!
    گمان هم نمی‌کنيم که تازه «آتش‌بس»ِ ما شده است!

  4. مبارک‌ها باشد سولوژن جان. فقط امیدوارم کامنت‌دونی‌ات بپکد Ú©Ù‡ مشخصات آدم رو حفظ نمی‌کنه. 🙂

  5. سلام / تبريک مي‏گم، چهار سالگي ضدخاطرات‏ت مبارک باشه. ازت تشکر مي‏کنم به خاطر نوشته‏هات، نه تنها نوشته‏هاي بلاگ‏‏ت، بلکه کامنت‏هات، اون‏هاروهم بايد جزوي از پروسه‏ي نوشتن‏ات حساب کرد که به نظرم از نوشته‏هاي بلاگ‏ات مهمتر نباشه، کمتر نيست. شخصا از نوشته‏ها و کامنت‏هات متشکرم و اميدوارم هميشه و پيوسته بنويسي.

  6. بودن یا نبودن ، مسئله این نیست ، وسوسه این است.
    تولد وبلاگتون مبارک

  7. تولدش مبارک. همون طور Ú©Ù‡ گفتی Ùˆ از قول مارگریت دوراس هدف فقط “نوشتن. همین Ùˆ تمام ” است. ادامه بده همچنان.

  8. سلام! 🙂
    پیشاپیش در وبلاگ‌ام به‌ات تبریک گفته بودم! گرچه آخرش هم کامنت نگذاشتی که بگویی چند ساله می‌شوی!
    هاها!
    راستی می‌دانستی … یک ققنوس با سوختن‌اش، دیگران را به آتش نمی‌کشد، اما تو ممکن است با سوختن‌ات سبب سوختن خیلی‌ها شوی! پس لطفا تا اطلاع ثانوی همان هری‌پاتر بمان! 🙂
    خوب‌خوب! زیاد هم آپ‌دیت کن! اوکی؟!
    راستی هاله‌جان! از کامنت‌دانی جدید من که راضی هستی؟! (‌الان دارم پز می‌دهم!)

  9. ئه! من چرا اينقدر دير رسيدم براي تبريك گفتن!!! آقا مباركه!!! :)))

  10. از همه ممنون! (: کلی خوش‌حال‌ام کردید. حالا که همه اصرار دارند، باشد، فعلا چیزی را نمی‌سوزانم تا ببینم چه پیش خواهد آمد. در ضمن این مکان هم‌چنان پذیرای تبریکات شما خواهد بود. (;

  11. salam! tavalodet mobaraaaaak!!! bebakhshid dir residam 🙂 ishalaaaaaa ke hamishe benevisi.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *