گشنگی
گشنه هستی. خیلی. نتوانستی کاری Ú©Ù‡ می‌خواسته‌ای بکنی. اعصاب‌ات خراب است. کماکان گشنه هستی. هر Ù„Øظه بدتر می‌شود. نای تکان خوردن نداری. به این Ùکر می‌کنی Ú©Ù‡ اگر همین‌طور آرام دراز بکشی اول بیهوش می‌شوی Ùˆ بعد می‌میری. بد است؟ مطمئن نیستی. Øداقل راØت می‌شوی از دست‌شان.
—
اما آن‌ها هم از دست‌ات راØت می‌شوند. نه! پا می‌شوی Ùˆ ادامه می‌دهی. به زور هم Ú©Ù‡ شده باید ادامه داد.
—
هم‌چنان قیاÙه‌ی خیلی‌ها را نمی‌خواهی ببینی. مار اگر خوش خط Ùˆ خال است، باز هم مار است. می‌ترسی. به پایین‌کشیدن کرکره‌ها Ùکر می‌کنی. مار هم‌چنان نیش می‌زند.