روزگار ماضی‌شده‌ی گذشته‌های همیشه مضارع

روزگار ماضی‌شده‌ی گذشته‌های همیشه مضارع

داستانی تعریف می‌کردی Ùˆ همه‌ی افعال ماضی‌ بودند – گذشته‌ بودند، رفته بودند، تمام شده بودند. می‌گذرد Ùˆ می‌گذرد Ú©Ù‡ ناگهان می‌بینی سر Ùˆ کله‌ی گزاره‌های مضارع پیدا شده‌اند Ú©Ù‡ حال‌اند، اینک‌اند، توی‌ در حال زنده‌اند. بعد یادت می‌آید Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ دوست می‌داری جای شخصیت‌های داستان‌های‌ات باشی. اما گناه Ú©Ù‡ نمی‌شود کرد، پس دوباره هول‌شان می‌دهی به گذشته، Ú©Ù‡ رفته باشند Ùˆ همان‌جا ماندگار شوند Ùˆ تو هم فراموش نکرده باشی Ú©Ù‡ آن‌چه بود گذشت.

7 thoughts on “روزگار ماضی‌شده‌ی گذشته‌های همیشه مضارع

  1. و آن چه هست نیز بگذرد. چه دردی و چه تسکینی بزرگ‌تر از این؟

  2. هودت همه چیز را به گذشته پرت کرده ای ؛ اما زمان که می گذرد ؛ روزی، جایی در آینده حسرت همین فعل های گذشته را می خوری

  3. هوممم … حس غریبی به آدم دست می‌دهد با خواندن این پست‌ات.

  4. بوگی جان! من از طرف صاحب ضدخاطرات عذرخواهی می‌کنم. ضدخاطرات به هر حال یک جورهایی به «خاطرات» ربط دارد و در نتیجه گاهی بار «گذشته‌ای که گذشت»اش زیاد می‌شود.

    به مصطفی: چه دردی و چه تسکینی! بدبختی این است که تسکین‌اش برای ما آدم‌های فانی (یا شاید هم فقط خودم) کم‌رنگ‌تر است.

    به آزاده: بله، همیشه این‌گونه است.

    به لنا: ربطی به تغییرهای زمان وسط جمله‌ها ندارد؟! (;

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *