آرزو سیری چند؟

آرزو سیری چند؟

از آرزوهای‌ام می‌پرسد. ابتدا تصور می‌کردم فهرست‌کردن آرزوها کار آسانی باشد، اما بعد افتاد مشکل‌ها!
مطمئن نیستی آیا چیزی که به نظرت خیلی خوب و جالب می‌آید باید واقعا آرزوی‌ات باشد یا نه. تقریبا سختی‌ی سوال شبیه است به پرسش «بزرگ بشی می‌خوای چی کاره بشی؟!». نه می‌توان همه کاره شد، نه می‌توان به همه‌ی آرزوها رسید. تازه اصلا اگر کاره‌ای بشوی و به آرزویی برسی.

شما چی؟! وضعیت آرزوهای‌تان چطوری است؟!

29 thoughts on “آرزو سیری چند؟

  1. اي بابا، خراب. مي توني اين پست آخري كه گذاشتم رو بخوني.

  2. وضع آرزوهای من خوبه. یعنیی از نظر ظاهری باز سازی شون کردم. حالا یه خورده زیادی دردسترس اند در نتیجه ی این بازسازی زوری.

  3. che ghadar ahmaghaneh minevisi,ta behal harfhaii be in cherti jaii nakhundam!!veblag neveshtaneh u mundeh!!!!!!

  4. به آرزویی رسیدن ام، آرزوست!

  5. سنگ مفت، گنجشک مفت! وارد مقوله های بزرگ Ú©Ù‡ نشوم حداقل پنج-شش آرزوی درست Ùˆ حسابی دارم Ú©Ù‡ سرشون به تنشون Ù…ÛŒ ارزه Ùˆ هیچ تردیدی در موردشون ندارم. خب البته هیچ کدام هم در مایه های بزرگ شدن Ùˆ کاره ای شدن نیستن 🙂

  6. من هم خدا رو شکر وضعیت آرزوهام خوبه. یه چندتایی آرزوی نسبتاْ بزرگ ولی مشخص دارم و در موردشون مطمئنم. امیدوارم بهشون برسم.
    جالبه… دو سه روز پیش به پویان می‌گفتم تا حالا هرچی آرزو کردم بالاخره دیر یا زود بهشون رسیدم. کاش به این چندتای دیگه هم برسم:دی

  7. به بوگی: هممم … این سوال به نظرم از اهمیت‌ای اساسی برخوردار است: «هدف نهایی چیست؟». پاسخ به آن می‌تواند مشخص کند Ú©Ù‡ آیا رسیدن به آرزوها (یا هر هدف دیگری)‌ ارزش دارد یا خیر. بدون آن، متاسفانه هیچ نمی‌توان گفت.

    به سارا: نزدیک‌ترین‌شان چند وقت بعد قابل دست‌رس‌اند و دورترین‌شان چطور؟ و از کی وضع‌شان این‌طور خوب مشخص شد؟ بعد از تصمیم چند وقت پیش‌ات راجع به رشته‌های تحصیلی‌ات؟

    به سایه: پیش‌نهاد می‌کنم به جای این‌که وقت‌تان را این طرف‌ها تلف کنید، بروید و نوشته‌های خوب و ماندگار بخوانید. منظورم وبلاگ‌های دیگر نیست -که کیفیت نوشته‌های هر وبلاگی به اقتضای نوع رسانه معمولا عالی نیست- بلکه آثار کلاسیک‌ها را می‌گویم. مثلا نگاهی به پروژه‌ی گوتنبرگ بیندازید. کلی نوشته‌ی خوبِ مجانی می‌توانید پیدا کنید.

    به روزبه: (;

    به سمیرا: هممم … این هم نکته‌ای‌ست برای خودش. چرا؟!

    به اسپریچو: در مورد مقوله‌های بزرگ چه؟ از آن نوع آرزوها هم داری؟

    به رامین: همه‌اش همان؟ گمان‌ام شوخی می‌کنی. یعنی من تصور نمی‌کنم آرزوهای یک شخص تنها به خرید یک سری چیزها محدود شود.

    به سیما: از چه زمانی تشخیص دادی که دقیقا می‌دانی چه آرزوهایی داری و مطمئن شدی که شانس رسیدن به‌شان زیاد است؟ آیا ربطی به یک سال پیش (یا کمی پیش‌ترش) ندارد؟

  8. خوب از طرفی به علت پیچیدگی ها و ایضا ناهمواریهای روحی و شخصیتی، و از طرف دیگر به دلیل پیچیدگی ها و ایضا ناهمواریهای خود آرزوها!

  9. به سولو: خوب آرزوهای فعلی من همین است. آرزوهایم را من کوتاه مدت می‌گیرم برای همین لیست کردن‌شان آسان می‌شود. راستی حالا Ú©Ù‡ من یک سری آرزوهای خریدنی دارم تو نمی‌خواهی در رسیدن من به آرزوهایم کمک‌ام کنی؟ این خیلی شیرینه Ú©Ù‡ آدم بتونی در رسیدن دوست‌اش به آرزوهاش همراه‌اش باشه… فکرش را بکن… این یک مزیته نسبت به آرزوهای غیر خریدنی! ((:

  10. به سمیرا: !!!

    به رامین: بله، ولی آیا زندگی نیاز به تخمین‌ای بلندمدت‌تر ندارد؟!
    در مورد لیست‌ات: هاها!‌‌ آدرس مشخص نکرده‌ای. (;

  11. ممم. خب منکر نمی‌شم که اتفاقی که حدود دو سال پیش تو زندگیم افتاد دو سال تموم بزرگترین آرزوم بود و مثل یه معجزه بود و اتفاق مبارک سال گذشته هم از آرزوهام بود. اما خب خیلی از آرزوهای الانم رو از خیلی وقت پیش داشتم . ماجرای یه سال پیش شاید کمک بکنه سریع‌تر به آرزوهام برسم یا با انگیزه‌ی بیشتری براشون تلاش کنم اما خیلی از آرزوهام طبقه بندی شده و مشخص بودن از قبل. بعضی‌هاشون هم به تناسب موقعیت‌های جدیدی که درشون قرار می‌گیرم به وجود میان.

  12. و آیا آرزو همان ای کاش ها ست؟و یا ای کاش گنده می شه آرزو؟ آرزو ی کوچک ،آرزوی بزرگ؟؟؟کدوم آرزو و چه قدری اش برا خوشبخت شدنم کافیست؟؟!!

  13. خراب آقا! خراب!

    نمی تونم اسم یک سری خریدنی Ú©Ù‡ بایستی برای داشتنشون صرفه جویی کنم Ùˆ چند هدف کاری Ú©Ù‡ باید براشون تنبلی نکنم رو بگذارم آرزو.حیفه آرزو با این چیزا قاطی شه. … اما سفر ها Ùˆ دنیا گردی هایی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خوام، اون قضیه اش فرق داره! با یک فقره پاسپورت ایرانی Ùˆ جیب دانشجویی تبدیل Ù…ÛŒ شن به آرزو!

  14. نه سه سالی می شه که در دسترسند؛ نزدیک ترین شان شش ماه دیگر و دورترین شان یک سال دیگر. زیادی در دسترسند ها!

  15. با توجه به اين صحبت ما مي تونيم اين طور نتيجه بگيريم كه يا هر كسي يه هدف نهايي يا متعالي داره و آرزوهاش هم اهداف كوچكتري هستن كه نقش چاشني رو تو زندگي بازي مي كنن يا اين كه مي تونيم به اين شكل نگاه كنيم كه هدف اصلي مجموعه اي از همين آرزوهاست يا برآيند اين آرزوها. در حالت اول انجام شدن يا نشدن يا كيفيت به انجام رسيدن اون آرزوها نمي تونه تاثيري بر روي اون هدف بزاره همين طور اون هدف نمي تونه نقشي در تعيين ارزش براي اون آرزوها داشته باشه.
    اما در حالت دوم كه فكر كنم منظور شما هم همين حالت باشه. ما با اين پرسش روبرو مي شيم كه آيا هدف اينقدر با ارزشه كه زندگي رو براش هزينه كنيم؟ با در نظر گرفتن اين نكته كه ما فقط يك بار اون هم براي مدت زمان كوتاهي زندگي مي كنيم پاسخ دادن به اين پرسش خيلي سخت مي شه.

  16. به سیما: برای‌ام جالب است بدانم آرزوهای آدم‌ها چه‌ها است و در ضمن چطوری شکل می‌گیرد. و باز هم جالب است بدانم آرزوهای ما چقدر پایدارند. یعنی آیا اگر یک سال پیش هم چنین سوال‌ای از کس‌ای می‌پرسیدم، همین پاسخ‌هایی را می‌داد که امروز می‌داد؟ و باز هم این‌که آیا آرزوها نقش‌ای در تعیین مسیر زندگی بازی می‌کنند یا خیر؟ به‌تر بگویم: صبح‌ها که پا می‌شویم، به این فکر می‌کنیم که چطوری به آرزوی‌های‌مان نزدیک‌تر شویم؟

    به تبسم: می‌تواند باشد. گمان‌ام ما هم آرزوهای کوچک داریم، هم بزرگ،‌ هم نزدیک و هم دور. اهمیت‌شان هم برای‌مان یک‌سان نیست.

    به هیوا: معیارت برای این‌که چیزی را آرزو بدانی یا نه چیست؟ مثلا سفرکردن برای‌ات (Ùˆ برای خیلی‌ها) مشکل است چون هزینه‌اش Ú©Ù… نیست. پس اگر بگوییم به خاطر جیب دانش‌جویی تبدیل شده است به یک آرزو، Ú†Ù‡ تفاوت‌ای دارد با خریدکردن؟ چون مشکل هر دو هزینه‌اش است (پاسپورت ایرانی را برای چند لحظه فراموش Ú©Ù†!). درست است Ú©Ù‡ اکثر خریدهای‌مان حدود یک مرتبه هزینه‌اش کم‌تر است (لباس، آی‌پاد، موبایل Ùˆ … همه در مرتبه‌ی صد دلار است، هزینه‌ی سفر در مرتبه‌ی هزار)،‌ اما خریدهایی هم هستند Ú©Ù‡ در همان مرتبه‌ی هزار (یا بیش‌تر) باشند – مثلا فرض Ú©Ù† Ú©Ù‡ من عاشق ماشین فراری هستم Ú©Ù‡ در مرتبه‌ی صد هزار دلار است.
    یا شاید تفاوت در این است که سفر ویژگی‌های دیگری دارد که آن را برای‌ات آرزو می‌کند ولی خرید چنان ویژگی‌هایی ندارد؟

  17. به سارا ن: پس نوبل ادبیات در برنامه‌ات نیست، نه!؟ (;
    جدا از نیم‌چه شوخی، آرزوهای‌ات چقدر پر دوام‌اند؟ یعنی آیا دو سال پیش هم همین آرزوها را داشتی؟ آن زمان افق دوردستی‌شان سه سال بود؟ (می‌توانم تصور کنم که آن زمان آرزوهای داشته بودی که شش ماه بعد به‌شان رسیده‌ای).
    و یک سوال دیگر: آرزوهای‌ات تفاوت‌ای با برنامه‌های آینده‌ات دارند؟

    به آدمیزاد: جالب است! چرا؟! چطور می‌شود که فردی تهی از آرزو می‌شود؟ آیا در آن شرایط دچار افسردگی بودید؟ یا چیزی دیگر؟

    به بوگی: این‌که هدف با-ارزش هست یا نه، مساله‌ای است، این‌که هدف می‌تواند از دید شخص با-ارزش باشد یا خیر نیز مساله‌ای دیگری. حدس می‌زنم ما آدم‌ها تصمیم می‌گیریم که چه چیزی با-ارزش باشد و چه چیزی نباشد.
    حالا این به کنار؛ منظور من از هدف الزاما هدف‌هایی که معمولا «متعالی» خوانده می‌شوند نیست. مثلا یک هدف می‌تواند این باشد «من در زندگی‌ام بیش‌ترین لذت ممکن را ببرم» یا هدف‌ای دیگر از جنس «می‌خواهم در آرامش زندگی کنم». در چنین شرایطی ما خیلی نگران خطرات رسیدن به هدف نیستیم و معمولا نمی‌گوییم که آیا ارزش‌اش را داشت یا نه: هدف طبیعی است!
    از طرف دیگر قبول دارم که بعضی هدف‌های دیگر هم ممکن است هزینه‌ساز باشند: «من می‌خواهم خدای‌ام را خوش‌نود کنم». چنین چیزی ممکن است منجر به کارهایی شود که دیگری‌ای از این فرد بپرسد «آیا ارزش‌اش را داشت؟».

    باز یک نکته‌ی دیگر: نگاه من به آرزو به عنوان چاشنی‌ی صرف نبود. یعنی آرزوهای کوتاه‌مدت ممکن است نقش چاشنی را بازی کنند، اما آرزوهای بلندمدت یا همان هدف‌اند یا در راستای رسیدن به هدف طراحی شده‌اند. اگر بین این دو ناسازگاری باشد، آن وقت باید پرسید چه اتفاقی دارد در ذهن آن فرد می‌افتد. مثال بزنم: اگر هدف کس‌ای خوش‌نودکردن خداوند با زندگی‌ی راهبه‌وارانه باشد، و در همان حال آرزوی بلندمدت‌اش بیشینه‌کردن تعداد هم‌خوابه‌های‌اش باشد، آن وقت به نظرتان مشکلی این میان وجود ندارد؟

    شاید پاسخ به چنین سوال‌ای مناسب باشد: چه تفاوت‌ای بین هدف و آرزو وجود دارد؟ آیا آرزو چیزی است جز توصیف‌کننده‌هایی برای هدف؟

  18. شايد هم چيزي شبيه افسردگي بود!
    حقيقت اينكه چيزي كه ارزش آرزو كردن داشته باشد پيدا نميكردم!
    شايد يك ارزو داشتم، و آن هم پيدا كردن چيزي در خور آرزو كردن بود

  19. شاید خیلی سخت می گیری تو آرزوهات . من در حال حاضر آرزوم اینه که امتحان های این ترم به خوبی و خوشی تموم بشه و یه موضوع برای پایان نامه لعنتیم بتونم انتخاب کنم. به همین سادگی

  20. من می خواهم بزرگ که شدم لاقل کاره ای بشم
    .
    .
    (آرزوم هم همینه)

  21. به رامین: حالا پس فقط مشکل مانده سوراخ ته جیب من، نه؟! (;

    به آدمیزاد: بعد پیدا کردی؟ چه شد که مشکل حل شد؟

    به مانا: شاید. اما به هر حال آرزوها در مقیاس‌های زمانی‌ی مختلفی مطرح می‌شوند. مثلا آرزوی تمام‌شدن امتحان‌های‌تان تا فوق فوق‌اش یک ماه دیگر به سرانجام می‌رسد (حالا یا خوش یا بد، به هر حال تکلیف‌اش مشخص می‌شود) و موضوع پایان‌نامه (چه لعنتی و چه غیرلعنتی!) تا یکی دو ترم دیگر. آیا آرزویی برای پنج سال بعدمان لازم نداریم؟

    به آشوک: چه کاره‌ای دوست دارید بشوید؟

  22. نمی دونم بی آرزو بودن خوبه یا نه. همیشه آرزو در نظرم خ واسته ای بزرگ بوده که دسترسی بهش مشکل باشه. من آرزویی ندارم البته این بهم آرامش میده

  23. اره پيدا كردم! خودش پيدا شد! و شايد هيچ وقت هم محقق نشه! ولي خب آروز ست ديگر!!!
    من نقشي تو تحققش ندارم و فك ميكنم اين از خصايص ارزو باشه كه خود شخص درش نقشي نداره و دست به اصطلاح قضا و قدره! مثلا اي كاش فردا بارون بياد! يا اي كاش فردا آفتابي باشه! اينا آروز هستن!
    ولي اي كاش من يه شغل خوب پيدا كنم آرزو نيست! بيشتر يه هدفه چون بايد براش تلاش كنم!
    (من نميدونم چه علاقه اي دارم به نظر دادن تو پستاي تاريخ گذشته!!! :دي )

  24. خب حالا که بحث جدیه باید بگم بهترین اثری که در مورد آرزو دیدم stalker تاراکوفسکی بود. البته خیلی سال پیش دیدم و جزییاتش یادم نیست ولی چیزی که خیلی برام جالب بود و یادم مونده، مکانی بود که در آن آرزوها براورده میشد و دو شخصیت فیلم به کمک یک رهنما به دنبالش بودند. راه دشواری نبود ولی نکته اینجا بود که در آن مکان آرزوهای واقعی و قلبی براورده میشدند که گاهن بسیار متفاوت از آرزوهای دانسته و بیان شده بودند.
    احساسم این است که در زندگی واقعی هم بسیاری از چیزهایی که بر ما اتفاق می افتند ربط مستقیمی به آن-چه که در نهانخانه ذهن و قلبمان میگذرد دارند، که البته در بسیاری از موارد شاید حتی از خودآگاهمان هم پنهان باشد. به نظرم زندگی سیستمی دقیق و خوش حافظه برای دنبال کردن خواسته های آدمها دارد. بسیار پیش امده که خودم را میان شرایطی یافته ام که مدتها پیش خواسته بودم و حتی به نظر میرسید که از خاطر هم برده باشم. این طوری حتی روند تشخیص آرزوهام هم تا اندازه ای برعکس شده است. یعنی در بسیاری از موارد وقتی که خودم را در شرایطی مییابم نتیجه می گیرم که خواسته قلبی ام بوده، یا حداقل بیشتر از سایر چیزها خواسته امش. تقریبن همیشه هم ردپایش را در میان خواسته هام پیدا می کنم، اگرچه همیشه در مورد مهمتر بودنش با خودم موافق نیستم!
    Ùˆ اما Ø´Ú©Ù„ گیری آرزوها، در مورد من “تا اینجا” به نظر میرسد بسیار تحت تاثیر شرایط کودکی Ùˆ بزرگ شدنم قرار داشته باشد، Ùˆ به طرز شگفت انگیزی شخصیت Ùˆ زندگی پدرم. البته احتمالن اگر به اندازه کافی عمر کنم ممکن است از آن فراتر بروم ولی انگار آرزوها Ùˆ خواسته های اصلی آدمها در کودکی Ùˆ نوجوانی Ø´Ú©Ù„ میگیرند Ùˆ بعد Ú©Ù… Ú©Ù… تحقق Ù…ÛŒ یابند، تعدیل میشوند، یا واقع بینانه تر Ùˆ یا فراموش. به هر حال برایم عجیب است Ú©Ù‡ بدانم کسی آرزویی بیش از آنچه در نوجوانی در سر داشته، داشته باشد.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *